سرویس تجسمی هنرآنلاین: بهزاد اژدری متولد 1348 در اهواز و فارغ‌التحصیل بیولوژی سلولی و مولکولی از دانشگاه تهران است. اژدری از هنرمندان فعال در زمینه سرامیک است که سال‌ها به عنوان رییس انجمن هنرمندان سفالگر ایران فعالیت می‌کرد و در کنار دبیری و داوری دوسالانه‌های سفال و سرامیک، شاگردان متعددی را پرورش داده است. اژدری علاوه بر کسب چند مقام نخست در دوسالانه‌های سفال ایران، برنده جایزه اول ceramic design از میلان ایتالیا شد و به عنوان استاد نمونه سال از طرف سازمان صنایع دستی برای چند سال پیاپی معرفی شده است. جدیدترین آثار اژدری چندی پیش در مجموعه‌ای با نام " از... به... " در گالری اعتماد باغ نگارستان به نمایش درآمد. با بهزاد اژدری درباره سرامیک و جایگاه آن در هنر ایران به گفت و گو نشستیم.

 

آقای اژدری، ابتدا درباره چگونگی آشنایی خود با هنر صحبت کنید و بگویید به چه شکل وارد حوزه سرامیک شدید؟

 من مثل دیگر علاقه‌مندان به هنر از همان دوران کودکی و با استفاده از متریال، وسایل و امکانات کمی که زمان جنگ در جنوب ایران وجود داشت، بدون وجود هیچ مؤسسه و یا مرجع آموزشی شروع به نقاشی کشیدن کردم و یا با گِل‌های محیط پیرامون بازی می‌کردم. این جریان تا زمان پذیرفته شدنم در رشته زیست‌شناسی سلولی و مولکولی دانشگاه تهران ادامه پیدا کرد. در دوران دانشگاه هم نقاشی می‌کشیدم و با مواد مختلف حجم می‌ساختم تا اینکه سال 71 با دوسالانه هنرمندان سرامیست ایران در موزه هنرهای معاصر مواجه شدم. آن زمان خانم دکتر حوری سپهری که استاد فیزیولوژی‌ ما بود متوجه علاقه من به هنر شد و مرا تشویق کرد که بیشتر توانایی‌های خودم را نمایش دهم.

زمانی که در دوسالانه هنرمندان سرامیست حضور پیدا کردم و آثار را دیدم، گرایش و کشش جدیدی در من به وجود آمد تا کار در زمینه سرامیک را آغاز کنم. البته به دلیل نبود امکانات آموزشی مجبور بودم که خودم شخصاً و بدون پشتوانه شروع به یادگیری کنم. با سعی و تلاش خود توانستم سال 73 در دوسالانه بعدی سرامیک شرکت کرده و به عنوان نفر اول معرفی شوم. پس از آن در دوسالانه چهارم، پنجم و ششم نیز مقام اول را کسب کردم و پس از آن در دوسالانه‌های بعدی به عنوان کادر برگزاری در شورای سیاست‌گذاری، دبیری ورک‌شاپ‌ها و دبیری دوسالانه دهم حضور داشتم.

با توجه به اینکه اشاره کردید در ابتدای دهه 70 فعالیت زیادی در حوزه سرامیک وجود نداشت، در نخستین دوسالانه‌های سرامیک، آثاری که به نمایش درمی‌آمد چه رویکردی داشتند؟

رویکرد آن‌ها بیشتر هنری بود. یعنی ممکن بود ایده‌پردازی روی ظرف کاربردی اتفاق بیفتد ولی در نهایت آن را تبدیل به یک اثر هنری می‌کردند. هنرمند چیزی به آثارش اضافه می‌کرد که اثر را برای مخاطب از حالت کاربردی بودن خارج کند و اثر وارد رده فاین‌آرت شود. از ابتدا قرار نبود که آثاری به عنوان ظروف سفالی وارد دوسالانه شود، بلکه آثار هنرمندانی پذیرفته می‌شد که در حوزه فاین‌آرت فعالیت داشتند. به نظرم امروزه تحلیل سطح کیفیت آثار آن زمان اصلاً مهم نیست. چیزی که اهمیت دارد این است که آن افراد دوسالانه‌‌های سفال و سرامیک را برگزار کردند. ما همیشه باید ممنون اساتیدی مثل مهدی قان‌بیگی، محمدمهدی انوشفر و مریم سالور باشیم، چون همت کردند و آن رویدادها را برگزار کردند تا آدم‌هایی مثل من درگیر شوند و این راه را ادامه بدهند.

در صورت نبود منابع در زمینه سرامیک، اصول لازم برای کار را چگونه فرا گرفتید؟

تجربیات من به دو صورت تجربه تکنیکال و تجربه هنری بود. تجربه هنری میان همه هنرها مشترک است و یک بخش از آن به استعداد آدم‌ها و بخش دیگر به مطالعات بصری و تئوریک منابع برمی‌گردد. من اطلاعات لازم را از دریافت‌ها و تحلیل‌های شخصی خودم در حوزه زیبایی‌شناسی و هنر به دست می‌آوردم. موزه باستان‌شناسی یکی از مراجع خیلی مهم برای من بود. آن‌جا آثاری به قدمت تاریخ روبه‌رویم قرار داشت و خودم دریافت‌های زیبایی‌شناسی و یا نکاتی ارزنده را از آنها اخذ می‌کردم تا بفهمم چرا یک شی زیبا شده و زیبایی آن چه ارتباطی با کاربرد و مسائل مربوط به ریشه‌های آیینی و یا کاربردی ساخت اثر دارد.

پس از مطالعه در این آثار متوجه می‌شدم که ساختار تکنیکال اثر چگونه بوده و هنرمندان این اثر را چطور ساخته‌اند. آموخته‌هایم حاصل تحلیل‌های شخصی‌ بود، بنابراین بیشتر اوقات در آثارم بیان شخصی خود را داشتم. کم کم این تجربیات تبدیل به آموخته‌ها و آموزه‌های من شد و از آن‌ آموخته‌ها همراه با مطالعه و دیدن آثار هنرمندان دیگر در آثار خودم بهره بردم. من آثار هنرمندان دیگر در سایر رشته‌های هنری را هم می‌دیدم چون دیدن آن‌ها برگی به دانش و یا دریافت‌های تئوریک و بصری من اضافه می‌کرد و کم‌کم سلیقه و گرایشات من را صیقلی‌تر می‌کرد.

بهزاد اژدری

در بُعد تکنیکی چطور؟ کیفیت مواد و نحوه کار با آنها را چگونه یاد گرفتید؟

یکی از خوش‌بختی‌هایی که من داشتم این بود که دانش‌آموخته رشته علوم بودم و با شیمی، فیزیک و ریاضی آشنایی داشتم. سرامیک پیش از اینکه یک هنر باشد، یک دانش، یک علم و یک صنعت است. به همین دلیل در رشته‌های مختلفی نظیر سرامیک صنعتی، پزشکی، هوا و فضا، الکترونیک، ماشین‌آلات، اشیای کاربردی بهداشتی و مظروف کاربرد دارد. بنابراین سرامیک در تمام زندگی آدم‌ها وجود دارد و حتی بسیاری از لوازمی که فکرش را هم نمی‌کنید از جنس سرامیک هستند.

من در دانشکده علوم درس خوانده‌ام، پس برای رشته سرامیک که ضرورتش شناخت و توانایی ماده و به کارگیری امکانات تکنولوژی و علمی است، مشکلی نداشتم و به راحتی می‌توانستم این ماده را مهار کنم. آن موقع منابع عمومی کلاس درس وجود نداشت و من از دانش شخصی خودم تحلیل می‌کردم و مواد اولیه را پیدا می‌کردم و همچنین مواد جدیدی می‌ساختم. در صورتی که فارغ‌التحصیلان دانشکده هنر هیچ‌کدام از این بنیان‌های علمی را ندارند و حتی از روبه‌رو شدن با ماده و تغییر شکل آن وحشت دارند. مثلاً از اینکه بدانند حرارت چیست و چه تأثیری روی ماده می‌گذارد و ما چگونه این‌ها را باید در سطح مولکولی کنترل کنیم، می‌ترسند.

من شاخص‌های هنری را روی بنیان علمی قضیه سوار می‌کردم و به همین جهت در حوزه علمی و فنی‌اش مشکلی نداشتم. از طرفی کشش و علاقه زیادی به بخش هنری سرامیک داشتم. این دو پر پرواز حوزه سرامیک هستند. به همین دلیل همه این‌ها را خودم مرتفع کردم. به محض اینکه چیزی را به صورت خود آموخته دریافت می‌کردم، بلافاصله آن را از طریق آموزش با دوستانم در میان می‌گذاشتم. یعنی به نوعی دانشم را توسعه می‌دادم، چون معتقد بودم آن کمبودی که در زمان ما وجود داشت، نباید در قرن 21 هم وجود داشته باشد.

سرامیک چه ویژگی‌های خاصی دارد و چه امکاناتی در اختیار شما قرار داد که چنین جذب آن شدید؟

بشر از ابتدای تمدن بشری و زمانی که برای آب خوردن یک کاسه ساخت، با سرامیک سر و کار داشته است. همه هنرها از هنرهای تجسمی گرفته تا سینما براساس سرامیک شکل گرفته است. سرامیک بستر هنرهایی مثل معماری، مجسمه‌های آیینی، اشیای کاربردی، نقاشی، خطاطی، گرافیک و تصویرسازی روی سرامیک نیز بوده است. به نوعی سرامیک ماده اجرایی آن هنرها بوده است.

اگر از بخش ماده سرامیک بگذریم، سرامیک در بخش هنری هیچ ویژگی منحصر‌به‌فردی که متعلق به یک شاخه باشد ندارد. سرامیک یا مجسمه است و یا خطاطی، نقاشی و غیره. شما نمی‌توانید بگویید سرامیک فقط نقش یا حجم است چون گاهی سرامیک همه این اجزا را در یک قالب گرد می‌آورد. از این نظر سرامیک بی‌همتا است و هیچ ماده‌ای این ظرفیت را ندارد که نقش‌پذیر و فرم‌پذیر باشد و یا به لحاظ فیزیکی سه حالت مایع، خمیری و جامد را گرفته باشد. پیش و پس از پخت می‌شود فرآیندهایی به آن تحمیل کرد که هم نقش‌پذیر باشد و هم رنگ‌پذیر و همچنین یک ماده سبز باشد که به طبیعت صدمه نزند.

سرامیک در ابعاد و در تبدیل شدن از سطح به حجم هیچ محدودیتی ندارد. در شفاف بودن و کدر بودن هم هیچ محدودیتی ندارد. خواص‌ فیزیکی سرامیک خیلی زیاد است که در ادامه به چند ویژگی مثبت دیگر آن اشاره می‌کنم. ویژگی اول این است که سرامیک جهان‌شمول است و در همه جای دنیا وجود دارد. 85 تا 90 درصد سطح کره زمین را سیلیس پوشانده است. بنابراین همه ابناء بشر می‌توانند از آن استفاده کنند.

ویژگی دیگر این است که سرامیک سن‌پذیر نیست، یعنی از یک بچه 3 ساله می‌تواند با آن کار کند تا یک پیرمرد مسن. سرامیک جنسیت‌پذیر هم نیست و این‌طور نیست که بگوییم خانم‌ها نمی‌توانند با آن کار کنند چون یک متریال و فعالیت مردانه است.

 همگام با پیشرفت تکنولوژی و دانش بشری از 30 هزار سال پیش تا آینده بی‌انتها، سرامیک تنها ماده‌ای است که می‌تواند جلوه‌های بصری و فیزیکی بی‌نهایت داشته باشد. این ماده می‌تواند شبیه چرم، پارچه، چوب، سنگ، فلز، برنز، پنبه و گچ نیز باشد. واقعاً سرامیک پدیده است و به همین دلیل هزاره سوم میلادی یعنی از سال دو هزار تا سه هزار میلادی را با نام سرامیک نام‌گذاری کرده‌اند. زندگی بشر امروزی به لحاظ متریالیته باید صفر تا صد سرامیزه شود چون ماده‌ای سبز است که به طبیعت صدمه نمی‌زند و خواصی دارد که هیچ ماده‌ای ندارد.

بهزاد اژدری

چرا دانش و تجربیاتی که کسب کردید را به صورت کتاب منتشر نکرده‌اید؟

من مقاله‌های مختلفی در مجلات و رسانه‌ها دارم و حتی یک کتاب آماده دارم که هنوز فرصت نکرده‌ام آن را منتشر کنم. مثلاً من براساس تجربیات خودم در مورد لعاب زرین فام مطالبی نوشتم و برای نشر و بازتولید آن لوح ملی گرفتم. من اولین کسی در دنیا بودم که این موضوع را آموزش دادم. پیش از من چند نفر در دنیا این دانش را می‌دانستند ولی رموز آن را به هیچ‌کس نمی‌گفتند. با این حال من این موضوع را فاش کردم و آموزش دادم و در حال حاضر هم این دانش جهانی شده است. من تقریباً اولین نفری بودم که بنیان سرامیک را به شکل علمی آموزش دادم و با مسائل تئوریک فیزیک و شیمیایی‌ و برگزاری ورک‌شاپ‌های متعدد در دانشگاه‌ها و انجمن‌ها این دانش را به دیگران منتقل کردم.

در این سال‌ها که مسئولیت انجمن سفالگران ایران را به‌عهده داشتم، مجموعه کلاس‌هایی را در دانشگاه و خصوصاً انجمن سفالگران تدوین کردم و به تعدادی از علاقه‌مندان آموزش دادم که بعضی از آن شاگردها امروز تبدیل به اساتیدی شده‌اند که این مبحث را آموزش می‌دهند.

مهم‌تر از همه دیوار آن تئوری که می‌گوید "این رمز و راز مال من است و من آن را به کسی نمی‌گویم" را فرو ریختم. در این راه کسانی بودند که من را سرزنش می‌کردند و می‌گفتند این رازها را به هیچ‌کس نگو تا کار تو خاص باقی بماند، ولی من در مکتبی پرورش دیده‌ام که می‌گوید اگر کسی چیزی را کشف کرد، باید سریع آن را منتشر ‌کند.

در دانشکده‌های هنر ایران رشته‌ مجسمه‌سازی و از طرفی رشته صنایع دستی وجود دارد که سفالگری زیر مجموعه آن است. همانطور که اشاره کردید در محیط‌های آزاد آموزشی رویکردی به سمت سرامیک به وجود آمده که حاصل آن را در نمایشگاه‌های مختلف می‌بینیم. آیا در حوزه آکادمیک هم به اندازه کافی به این رشته توجه می‌شود؟

خیر. البته این موضوع چند دلیل دارد. مشکل اول این است که ما کمبود نیروی متخصص و حرفه‌ای داریم. شما می‌توانید شخصی که در تکنیک زبده است را استاد دانشگاه کنید ولی آن شخص فقط تکنیک درس می‌دهد و یا اگر شخصی فقط به بخش هنر تسلط داشته باشد، در بخش فنی با سرامیک به مشکل بر می‌خورد. طبیعتاً کسانی باید استاد شوند که به اندازه کافی تکنیک را می‌شناسند و از طرفی روی جنبه‌های هنری نیز اشراف کامل دارند، اما تعداد این افراد آن‌قدر زیاد نیست که جذب دانشگاه‌ها شوند. علاوه بر این به اساتید مختلف در این رشته نیاز است چون هیچ‌کس نمی‌تواند در رشته سرامیک همه مباحث را آموزش ‌دهد. آن‌قدر تخصص در سرامیک وجود دارد که شاید یک آکادمی جامع سرامیک به 30 استاد نیاز داشته باشد.

از طرفی امکاناتی که در دانشگاه‌ها برای رشته‌ای مثل سرامیک وجود دارد در حد صفر است. کارگاه سرامیک در دانشگاه نمی‌تواند یک اتاق 20 متری باشد، بلکه باید تجهیزات لازم برای آموزش تکنیک‌های پایه و مدرن سرامیک در آن وجود داشته باشد. سرامیک با مواد دیگر تفاوت زیادی دارد و تکنیک‌هایی که منجر به ساخت سرامیک می‌شود بسیار متفاوت است.

دانشگاه‌ها از کف انتظار هم پایین‌تر هستند. تنها راهی که در حال حاضر دانشگاه‌ها دارند این است که سرامیک را به دانشجو معرفی کنند و بعد افراد علاقه‌مند با امکانات خود به دنبال آن بروند. بخش‌های خصوصی و به ویژه انجمن‌ها بیشتر در این زمینه کار می‌کنند. ولی آنها نیز معمولاً از نظر تهیه مکانی خارج از شهر و دسترسی به محل با مشکل روبه‌رو می‌شوند. در همه جای دنیا شهرداری‌ها تنها گزینه‌ای هستند که به‌عنوان نهادهای پشتیبان فرهنگ و هنر می‌توانند در ابعاد کلان کمک کنند.

بهزاد اژدری

علاوه بر کمبودهای بخش آموزش، ممکن است عوامل دیگری هم برای کم بودن تعداد علاقه‌مندان به سرامیک وجود داشته باشد. به نظر شما چرا مجسمه‌سازان اغلب به موادی مثل فلز و چوب گرایش دارند؟

یکی از دلایل آن به عدم شناخت سرامیک توسط اکثر مجسمه‌سازهای ایران برمی‌گردد. در حالی که هنرمندان معاصر دنیا به دلایل متعدد تئوریک، فلسفه هنر، هنر در بطن مردم، هنر با اشیای روزمره و متریال غیر فاخر، به ساخت آثار سرامیکی گرایش پیدا کرده‌اند. هنرمندان ما ماده را نمی‌شناسند. ضمن اینکه برای کار کردن روی سرامیک به ابزار و امکانات هم نیاز دارند. همچنین در رویارویی با پدیده جدید نیاز دارند که بنیان‌های علمی و فنی خود را قوی کنند، اما احساس می‌کنند این کار لزومی ندارد و می‌توانند این کار را با چوب و فایبرگلاس انجام بدهند.

شما وقتی به سرامیک می‌پردازید، باید تا انتهای آن را خودتان بسازید، در صورتی که گاه در مجسمه‌سازی این اتفاق نمی‌افتد و هنرمند یک مدل مومی کوچک از یک مجسمه را می‌سازد و به شخص دیگری می‌سپارد تا مدل بزرگ‌تر آن را بسازد.

سرامیک به فضا و تجهیزات بیشتری نیاز دارد. تکلیف شما در مورد چوب، فایبرگلاس و فلز با چند ماده و روش، کاملاً مشخص می‌شود. بنابراین در دریایی از امکانات فنی و حرفه‌ای غرق نمی‌شوید که بعد نتوانید خودتان را کنترل کنید. شما در سرامیک با طیف وسیعی از امکانات روبه‌رو می‌شوید. سرامیست‌ها معمولاً در دنیایی از تکنیک غرق می‌شوند و کمتر به هنر می‌رسند. برخلاف سایر رشته‌ها که در آن‌ها هنر اصل است و تکنیک یک ابزار دست‌وپاگیر نیست، در رشته سرامیک خود سرامیک اصل است. در سرامیک باید و نبایدها زیاد است و ممکن است هنرمند درگیر حلقه اختلاف با ماده شود و این اختلاف تا پایان راه وجود داشته باشد. به همین خاطر بیشتر آدم‌های سخت‌کوش و لجباز به سراغ سرامیک می‌روند.

اشاره کردید که بخش تکنیکی سرامیک ممکن است شخص سرامیست را درگیر کند. این بخش دقیقاً چه تأثیراتی می‌تواند در کار هنرمند به وجود ‌آورد؟ 

اگر در سرامیک از مرز تکنیک نگذرید، تا پایان راه در تکنیک باقی می‌مانید. تکنیک به‌عنوان یک ابزارِ در دسترس باید در خدمت ایده اجرایی شما باشد اما اگر بخواهید در ارزش‌های تکنیکال بمانید، تبدیل به تکنسین می‌شوید و نه هنرمند. سرامیست نباید با تکنیک درگیری داشته باشد و فقط به این فکر کند که چگونه به یک تکنیک خاص دست پیدا کند، بلکه او باید بر اساس ظرفیت‌های تکنیک یک ماده، با آن ایده‌پردازی کند.

ماده اولیه سرامیک، خاک است، اما خود خاک چندین زیرگروه دارد و در آن چند ماده ساختاری وجود دارد که خاک را تغییر می‌دهند و قابلیت‌های جدیدی به آن اضافه می‌کنند. شما می‌توانید دمای خاک را بالا و پایین کنید و یا مقاومت فیزیکی، شفافیت، پلاستیسیته و الاستیسیته خاک را تغییر دهید. ده‌ها فاکتور وجود دارد که شما با افزودن مواد و یا با خالص کردن و ناخالص کردن مواد اولیه می‌توانید تغییر رنگ، بافت، تنش‌پذیری و تنش ناپذیری خاک را تغییر بدهید. بنابراین سرامیست با ماده‌ای روبه‌رو است که در آن یک دریای نامتناهی از امکانات وجود دارد و کسی که روبه‌روی آن ایستاده‌، آن‌قدر غرق ماده می‌شود که ایده را فراموش می‌کند.

به نظر من سرامیست باید حد متوسطی را برای خود تعیین کند و برای ساخت آثار خود، از ابزار و تکنیک خاصی استفاده کند. به همین دلیل است که در جوامع پیشرفته می‌بینید هنرمند سرامیست یک کار بیشتر انجام نمی‌دهد. یعنی تا آخر عمر هنری خودش فقط به یک شیوه کار می‌کند، اما در ایران این‌گونه نیست و هنرمندان علاقه دارند با چندین تکنیک کار کنند! هنرمندان ما اگر به بخش هنری بپردازند، دیگر وارد تکنیک‌های بی‌کران نمی‌شوند و خودشان را به یکی دو تکنیک محدود می‌کنند تا کارشان را درست‌تر انجام دهند.

البته یک نکته دیگر را هم باید اضافه کنم که اگر کسی کار خودش را با سرامیک شروع کرده باشد، نمی‌تواند به هیچ ماده دیگری بپردازد چون در آن حیطه غرق می‌شود. قابلیت‌های بسیار زیادی در سرامیک وجود دارد و حتی ویژگی‌های ظاهری چوب یا فلز هم در سرامیک وجود دارد. به همین دلیل او دیگر نیازی نمی‌بیند به سراغ فلز یا چوب برود.

بهزاد اژدری

در حال حاضر جایگاه سرامیک در جامعه هنری ما چگونه است؟ عده‌ محدودی که در حوزه سرامیک کار می‌کنند در بخش فاین‌آرت پذیرفته‌ شده‌اند یا فعالیت آنها به عنوان صنایع دستی شناخته می‌شود؟

خوشبختانه با شروع فعالیت‌های انجمن سفالگران ایران در 12-10 سال گذشته و با برگزاری نمایش‌های متعدد با رویکردهای مختلف، ذهنیت‌ها نسبت به سرامیک تغییر پیدا کرده است. یادم هست زمانی که عضو شورای عالی خانه هنرمندان شدم، ما را به چشم کاسه‌ساز و بشقاب‌ساز نگاه می‌کردند. اما وقتی در خانه هنرمندان نمایشگاه سرامیک برگزار کردیم همه متوجه ذهنیت اشتباه خود شدند. البته هنوز هم بسیاری از هنرمندان مجسمه‌ساز نمی‌دانند، سرامیک چه قابلیت‌هایی دارد و حتی با دیدن بعضی از آثار من گمان می‌کنند جنس آنها از سنگ یا فلز است.

در گذشته نگاه غیر هنری به سرامیک وجود داشت ولی ما با ارائه آثار خود به مرور این نگاه را از بین بردیم. انجمن سرامیک با برگزاری نمایشگاه‌ها، سخنرانی‌ها، رویدادها و ایونت‌های آموزشی باعث شد که این تلقی تغییر پیدا کند. در حال حاضر هنرمندان زیادی از حوزه‌های دیگر به ما می‌پیوندند و در حوزه سرامیک کار می‌کنند.

تمدن و هنر کشور ما سرامیزه است. 90 درصد آثار موزه ملی آثار سرامیکی هستند که روی آن‌ها نقاشی شده، خوشنویسی شده یا حجم و مجسمه با آن درست کرده‌اند. بنابراین من نمی‌توانم به غیر از سرامیک کار دیگری انجام بدهم چون حتی اگر بخواهم نقاشی بکشم و یا مجسمه بسازم همه این‌ها در سرامیک وجود دارد. ضمن اینکه ویژگی‌هایی در سرامیک وجود دارد که سایر حوزه‌های هنر تجسمی آن را ندارند.

با این سابقه تاریخی که ایران در زمینه سرامیک داشته است، چه عاملی باعث شد این هنر در ایران کمرنگ شود؟

تمام موزه‌های دنیا وقتی سرامیک را بررسی می‌کنند، بخش عمده‌ای از مطالب آنها مربوط به ایران و چین است و بعد به سراغ دیگر کشورها می‌روند. زمانی ما در تاریخ درخشان و تأثیرگذار بودیم ولی امروزه نیستیم چون حاکمان وقت اشتباهات تاریخی زیادی مرتکب شدند. این اشتباهات از دوران صفویه با ورود کالاهای بازرگانی سرامیکی شروع شد و همین امر باعث افول سرامیک شد.

در ایران سرامیک سفید نبود، بنابراین وقتی سرامیک سفید به‌عنوان یک کالای اشرافی از چین وارد دربار شد، همان سرامیک‌ها تبدیل به الگو ‌شدند و نمونه‌های درجه دوم و سوم آن‌ها وارد بازار شد. ما زمانی در دنیا به لحاظ زیباشناسی، تکنیک و تنوع یک‌تاز بودیم، اما بعد سقوط کردیم تا اینکه به امروز رسیدیم. البته امروزه در بخش صنعتی سرامیک هنوز شاخص هستیم و در دنیا از لحاظ کمیت و کیفیت بعد از کشور چین در رتبه دوم هستیم. اما در بخش هنری، آتلیه‌ای و کارگاهی سرامیک چنین جایگاهی را در جهان نداریم.

سرامیک در خارج از ایران چه جایگاهی دارد و شرایط آن در دنیای هنر به چه صورت است؟

در تمام دنیا کیفیت از میان کمیت بیرون می‌آید. در ژاپن 5 شهر وجود دارد که همه مردم آن سرامیست هستند، اما در ایران چنین چیزی وجود ندارد. در کشور ژاپن از مقطع پیش‌دبستانی رشته سرامیک وجود دارد و تمام مهدکودک‌ها و مدرسه‌ها به امکانات آموزش سرامیک مجهز هستند. اساسا هنر در چین، کره جنوبی و ژاپن سرامیک‌‌محور است و همه هنرها حول محور سرامیک می‌چرخد.

ضمن اینکه هنرستان‌های متعددی در این زمینه دارند و در نتیجه در آن کشورها اتفاقات دیگری می‌افتد. ما در دانشگاه‌ فقط رشته مهندسی سرامیک مواد داریم که این رشته هیچ ارتباطی با هنر ندارد و در بخش صنعت قرار می‌گیرد. کشورهای آسیای شرقی راهی را طی کرده‌اند که ما تازه در ابتدای آن قرار گرفته‌ایم. در میان کشورهای غربی نیز به جز ایتالیا که در زمینه سرامیک سابقه تاریخی دارد، در کشوری نه چندان قدیمی مثل آلمان، هنر سرامیک بیش از 200 سال سابقه دارد و در آمریکا نیز 200 انجمن سرامیک وجود دارد.

شما کار خودتان را از دهه 70 در زمینه سرامیک شروع کردید و سال‌ها در دوسالانه‌های سرامیک نفر اول شدید. با توجه به اینکه آموزش هنر هم ندیده‌اید، در شروع کار چه نگاهی به ماده سرامیک داشتید؟

طبیعتاً مثل همه هنرمندان دیگر که دوره هنری را نگذرانده‌اند، برای من در اولین برخورد بحث‌های ساختاری و ذاتی زیبایی‌شناسی مهم بود. شروع سرامیک برای من با پرداختن به زیبایی‌شناسی فرم و کشف تکنیک اتفاق افتاد. یعنی این قابلیت‌ها چگونه می‌توانند مثل فرم‌های گذشته تولید نشوند و تبدیل به فرم‌های جدید شوند. از همان ابتدای کارم در زمینه سرامیک، کار مدرن ارائه دادم که پایه و ریشه فرهنگی ایران باستان در آن وجود داشت. طبیعتاً باید از فرم به ایده و فرا فرم می‌رسیدم. به همین خاطر سویه نگاه من فرمالیستی و محور ارزش‌گذاری‌ام نیز زیبایی‌شناسی بوده است.

فرم آثار من به نوعی مدرن بودند. در فرم‌های مدرنِ استلیزه وجه مشترک با کارهای تاریخی فراوان است. من به این قضیه علاقه‌مند بودم و سعی کردم در کشف‌هایی که در فرم انجام می‌دهم، ارتباط آن با پیشینه‌های فرهنگی تمدن ایران را بررسی کنم. بعد از آن کم‌کم مثل تاریخ هنر سرامیک، وارد بخش زیبایی‌شناسی اسلامی شدم. حتی یک دوره‌ای کار ترکیبی داشتم. یعنی شما متوجه نمی‌شدید که این اثر متعلق به قبل از اسلام است یا بعد از اسلام. آرایه‌ها متعلق به پس از اسلام بود، ولی فرم از پیش از اسلام آمده بود. بعد با تئوری‌های هنری در جهان غرب آشنا شدم و تحت تأثیر آن‌ها قرار گرفتم.

بهزاد اژدری

ویژگی‌های خاص سرامیک و قابلیت‌های آن چه تاثیری در آثار شما داشت؟

من پرفورمنس‌هایی داشتم که ذات و نقطه عطف آن بر شکستن بود. این ایده با قابلیت‌های سرامیکی وارد کار من شد، چون شما چنین قابلیتی را در ماده‌های دیگر نمی‌بینید. سرامیک مثل انسان یک درون پنهان و یک بیرون آشکار دارد. مواد دیگر این قابلیت را ندارند. من توانستم با سرامیک، یک درون پنهان و بیرون آشکار، با ویژگی‌های متفاوت بسازم و حتی از آموزه‌های عرفانی و فرهنگی خودمان استفاده کنم. امروزه کارم با استفاده از این متریال به نقد اجتماعی و روان‌شناختی رسیده است.

در نمایشگاه اخیر شما نیز چنین رویکرد اجتماعی به چشم می‌خورد. درباره شکل‌گیری این مجموعه توضیح دهید.

این آثار با قابلیت‌های ماده سنتی ساخته شده و موضوعی که انتخاب کردم، زن سنتی در گذار از دنیای مدرن است. انگار سرنوشت ماده سرامیک با سرنوشت زن یکی است. خصوصاً اینکه سرامیک در دست زنان تبدیل به یک ماده امروزی در هنر شده است. در تمام فرهنگ‌ها زنان از سرامیک به‌عنوان یک ماده که وسایل زندگی‌شان را با آن می‌ساخته‌اند، استفاده می‌کرده‌اند. همچنین اولین رویکردها در سرامیک، ساخت پیکره‌های زنانه بود و حتی فرم کوزه با فرم زنانه ارتباط دارد. همه این‌ها باعث شده سرامیک این قابلیت را پیدا کند که وقتی من در نمایشگاه "از... به..." مجسمه‌هایی با موضوع گذار زن سنتی به دوران مدرن می‌سازم، با سرگذشت و قابلیت‌های خود این ماده هماهنگی داشته باشد.

من دغدغه دارم که آمار عجیب استفاده از لوازم آرایشی، جراحی‌های زیبایی و مد کردن رویه‌های عجیب و جدید را نقد کنم. در ایران زنانی هستند که در جامعه بین‌الملل شناخته‌شده هستند و از طرف دیگر مصرف‌گرایی و دگرگونی در ظاهر زنان را هم داریم. این تضاد از کجاست؟ این جامعه یک جامعه متشتت است و ما داریم در یک گرداب چرخ می‌خوریم. مجسمه‌های این مجموعه یک شیئ دکوراتیو نیستند، بلکه من با ابزار هنری درباره مسائل فرهنگی و انتخاب الگوهای اشتباه، هشدار می‌دهم و این هشدار الزاماتی برای بیان و ادبیاتش دارد.

آثار شما برای هر مخاطبی قابل درک و ملموس هستند. در حالی که ممکن است همچنان مخاطبان مجسمه، آثاری پیچیده با فرم‌های انتزاعی، یا متریالی غیر از سرامیک را ترجیح دهند و تنها آن نوع مجسمه را به عنوان اثر هنری بشناسند. آیا ممکن است مخاطب به آثار شما دیدگاه هنری نداشته باشد و آن را در ردیف مجسمه‌های چینی و صرفاً دکوراتیو بداند؟ اصلاً برای شما اهمیتی دارد که آثارتان خیلی خاص باشند یا دور از ذهن مخاطب باشند؟

من در استیتمنت این نمایشگاه گفته‌ام که مخاطب آثار این نمایشگاه طبقه متوسط جامعه است، به دلیل اینکه دارم یک تحلیل روان‌شناختی و جامعه‌شناسی از وضع موجود می‌کنم. وقتی تحلیل از وضع موجود می‌کنم، یعنی فقط به هنر نپرداخته‌ام. دوستانی که کارهایی با رویکردهای معاصر دارند، اغلب به خود هنر می‌پردازند، یعنی خود هنر را دست‌مایه پرداختن به هنر می‌کنند، ولی من کاری را انجام می‌دهم که قبلاً در هنر نبوده است. من با هنر به چیزی خارج از دایره هنر می‌پردازم، چیزی به نام جامعه‌شناسی و روان‌شناختی زن سنتی ایرانی. طبیعی است که مخاطب من یک منتقد هنری که فقط به هنر بابت هنر می‌پردازد نیست.

بند و ریسمان ارتباطی من با مخاطب، بنیان‌های تثبیت‌شده زیبایی‌شناختی جامعه متوسط است. من ناچارم با عناصر زیبایی‌شناختی و کدهایی بین خودم و جامعه‌ام، سخن بگویم. قرار نیست یک دریچه جدید در هنر بگشایم، بلکه من قرار است با داشته‌های مشترک بین خود و مخاطبم و با توانایی‌هایم در ارائه اثر، حرفی را بزنم که یک جامعه‌شناس آن را می‌نویسد و یک روان‌شناس هم درباره آن تحقیق و پژوهش می‌کند.

بنابراین من و هنرمندانی که به خود هنر می‌پردازند، در دو جای متفاوت قرار گرفته‌ایم و اصلاً لزومی ندارد که هر دوی ‌ما با یک وسیله حرکت کنیم و یک چیز را به نمایش بگذاریم. البته طبیعی است که من از کار افرادی که در این زمینه فضاهایی را کشف می‌کنند، در قوام دادن به شیوه بیان هنری‌ام استفاده می‌کنم. من به دنبال کشف فضا نرفته‌ام. اصلاً هدفم این نبوده است و چون هدفم فرق می‌کند، طبیعتاً ابزار و نوع بیانم نیز فرق می‌کند.

من از آن دسته هنرمندانی هستم که اصلاً علاقه‌ای ندارم بگویم در تاریخ هنر کاری انجام داده‌ام که تا به حال انجام نشده است. بلکه با آن‌چه که از هنر دریافت کرده‌ام و با توانایی‌هایی که دارم، قرار است به‌عنوان یکی از سنسورهای فرهنگی و روشنفکری جامعه، چیزی را حس کنم و چیزی را بازتاب بدهم. نقش خودم را این‌طور می‌بینم و کار هیچ‌کس را هم نقد نمی‌کنم.

هنر زبان است و من قرار است به زبانی سخن بگویم که یک قدم جلوتر از جامعه باشد. من باید با موضوعات مورد علاقه خودم و مورد بحث جامعه سر و کار داشته باشم، وگرنه در خلاء هستم. حتی گاه مجبور هستم از آرایه‌های تزئینی استفاده کنم چون شیوه‌ آن گفت‌وگو بر پایه سنت است و ما اصلاً از تزئین جدا نیستیم. من باید مخاطبم را به تله بیندازم و بعد با او صحبت کنم. بنابراین مجسمه‌هایی مثل مجموعه اخیر را نمی‌توانم با یک فرم مدرن و معاصر انجام بدهم. من کارم را طوری انجام می‌دهم که مخاطب آن را درک کند و از آن تأثیر بگیرد.

آیا سرامیک آن‌قدر بین خریداران آثار هنری جا افتاده است که به کلکسیون‌ها و حتی زندگی عادی مردم راه پیدا کند و یا اینکه ممکن است هنوز این مجسمه‌ها را جزئی از صنایع‌ دستی بینند و یا حتی آسیب‌پذیری و شکنندگی این ماده ممکن است باعث شود خریداران آثار هنری جذب آن نشود؟

این تصور که سرامیک‌ شکننده است در پس ذهن همه وجود دارد ولی سرامیک‌هایی هم در جهان وجود دارد که نمی‌شکنند. سرامیک ضمن اینکه نرم‌ترین ماده جهان است، سخت‌ترین ماده نیز هست! البته سرامیکی که من در کارم استفاده کرده‌ام از این جنس نیست اما هر ماده دیگری نیز بعد از چند سال شروع به تخریب شدن می‌کند. همه متریال‌ها به‌ نوعی صدمه‌پذیر هستند.

این تلقی اشتباهی است که فکر کنیم چون سرامیک شکننده است پس نمی‌توانیم آن را داشته باشیم و این نوع نگاه به سرامیک روز به روز دارد کمتر می‌شود. خوشبختانه فرهنگ ما فرهنگی است که مخاطب با سرامیک عجین است. این‌ها علایق ما هستند و وارد جان فرهنگی ما شده‌اند. البته فرهنگ که می‌گویم، منظورم فرهنگ نخبه‌گرایی نیست، بلکه منظورم فرهنگ عام است.

در حوزه هنر هم دقیقاً همین‌طور است. ما انگار به لحاظ فرهنگی و تمدنی یک وابستگی شدید عاطفی به این ماده داریم. کسی که مواهب و زیبایی‌های سرامیک را می‌شناسد، شکننده بودن آن برایش در اولویت نیست. بنابراین شاهد استقبال مجموعه‌داران از مجسمه‌های سرامیکی هستیم و مخاطبان هر روز بیشتر از قبل ارزش‌های هنری این آثار را درک می‌کنند.