سرویس تجسمی هنرآنلاین: در این مجـال، از آنچـه تا به حـال پیـرامـون اثـرات فرهنگی وجود اندیشه‌های هنرمندانه در گستره‌ی جوامع صحبت به بیان آمده است به نگرش‌های جنبی هر یک از آثار اجتماعی، فرهنگی و عمیق بر جای مانده از نحوه‌ی تفکر و گسترش اخبار در محدوده‌ی تاریخ حیات بشر، به شکل‌های گوناگون، آنکه از همه مدرن‌تر در جنبه ایجاد تمدن حیات بشری است آن را می‌نگریم، این جنبه از تمدن، که نماد حیات بیرونی را دارا می‌باشد.

با پیدایش سیر و سیـره‌ی تکوین و تدوین تکنولوژی معاصر که در حیات معاصر انسان اثـرگذار بوده و با پیـدایش نمـادهای جانبی همراه گشته و در تداوم رویش اندام‌های جانبی اندیشه بـا رخدادهای تازه‌ی حیـات که تأثیر از جوامع گوناگون بشر داشته‌اند، پدیده‌ی انفجار اندیشه را به همراه آورده است.

برای بررسی اثرات جنبی اندیشه‌ی فرهنگی و نگرش‌های عقلانی که پیدایش هنر و صنعت و آمیختگی‌های هر کدام با یکدیگر بحث اصلی اندیشه‌های سرکش است و قوت بروز هر یک از جوانب آن، میزان توانایی اندیشه را به همراه دارد و برای بروز و انتقال گستره‌ی نیروی جسمانی و ایجاد رابطه‌ی هر یک از عناصر سازنده آن در تداوم و پیچیدگی‌های حیات معاصر که خود نوعی باور در تحول و آغاز راه می‌باشد، توان کاری و جسمانی و پروازهای اندیشه‌ای را با یکدیگر درمی‌آمیزد. و از جوهـره‌ی هر یک فرآینـدی جهت گستـرش حیرت‌های ذهنی و فکری که به طرز چشم‌گیری روبه‌ افزایش بوده‌ست، پدید می‌آورد.

این پارامترهای خاص، دارای ویژگی‌ها و الگوهای فکری است که با حضور و استمـرار خویش، ایجـاد پدیده‌ی تازه‌ای که داشتـه‌های تاریـخی ذهن هنرمند را پی می‌ریزد از همین جـا صورت می‌پذیرد. این داشته‌ها و دانش‌خواهی کـه هر یک از چشمه‌های گوناگون اندیشه و تفکر در صنایع بدیعه نشأت پذیرفته است، دارای رقم‌های ثابت استوارکننده‌ای است که در واقع نوع جدیدی از چشم‌اندازهای خدماتی و تکوینی آن ‌را برای همیشه به صورت ارگانیک‌های کاملاً تازه صورت بخشیده است.

این کارکردهای ذهنی کـه جنبه ایجاد مؤسسه توجیهی و همزیستی را در قالب هر یک از شئونات رایج برای ایجاد موارد عبور از ذهن را به کار می‌گیرند، هر یک از آنها دارای عناصر خاص خود می‌باشند که از کناره‌گیری‌های توان‌های فکری عموماً در نحوه‌های رایج خودکامگی دارای ضد اشتغال‌های روزافزون هستند و دائماً رو به فزایند و دارای تکثیرهای جانبی و هر یک به فراخورهای گسترده خویش جهت پیشبرد توانایی‌های نهفته در تاریک‌خانه‌های ذهن خود از برای فزونی آنها که تقویت کننده‌ی هر یک از جلوه‌های فروزنده اندیشه در کاربردهای آرمان‌خواهی انسانی در هنر است منشأپذیر و با این روش که هر یک به نحوی در گریز از حیات و دریافت‌های نهانی آن حرف می‌زند برای سپاس و ارج بخشیدن به توان‌های فکری هنرمندانه به طریقی عمل می‌کند که یاد و ذکر اندیشه را گرامی می‌دارد.

بـروز این پدیده در تحـول هر یک از اندیشه‌های حاضر و جهت‌‌دار در دوران اکنون و در سیر اندیشه‌ی صنعتی که برخاسته از بنیان‌های تفکری و اندیشه‌ای انسان معاصر است، تأثیر هر یک بر آثار عرضه شده در حدود و پیرامون انسان‌ها را تا جایی که برای دسترسی به نهانخانه فکری خویش، نگرشی خاص به ویژگی فرهنگ‌ها داشته باشد در استمرار این مطلب ویژگی‌های آنها را تا حدود تأثیرات اجتماعی و فرهنگی غیرقابل انکاری به همراه دارد که پذیرش آن اثر زایی یک پدیده‌ی هنرمندانه نوگرایانه می‌باشد و در به همراه داشتن چهره‌های معقولانه برای وقوع هر یک از آثار، باید وجوه گذشته‌ی اثر را نادیده انگاشت که موجب تحول زیربنای فکری برای بررسی رابطه‌ی متقابل اثر هنرمند با وقوع اندیشه است.

این نگرش که روح عصیان‌طلب هنرمند موجب بازگشت‌های دوباره‌ی او به نهاد و سرشت انسانی است، نهانخانه‌ی رفتاری او را برای میل به دسترسی دوباره، مورد چاره‌سازی قرار می‌دهد.

تحول فرم‌های زیبایی شناسانه و نگرش‌های اساسی جامع ‌پسندانه برای آنهایی که خود تابع متغییر ارزش‌های ناخواسته‌ی دوران سازندگی در پیدایش‌های آداب پیشینیان می‌باشد، معنی تازه‌ای می‌یابد و از آنجایی که خود به تنهایی شاکله‌های توانای ذهن انسان اندیشمند معاصر برای پوشش بخشیدن به این نوع تفکر جنبه‌های اندیشه‌ای هنرمندانه را در پایان هر یک از تفکرات خویش با بروزدهی‌های تازه‌ای بنیان می‌ریزند با این نگرش که حیات بشر، دریافت‌های عاطفی را به همراه دارد، از باب ستیز به دوران فقر اندیشه که در رد معنی حیات و تفکر و تعقل پیشینه داشته است برمی‌گردد.

حاصل تمام تلاش‌های ذهنی حیات، بیرون از فضای اندیشه‌ای است و می‌توان معنی آن را در برد تفکری خویش قرار داد تا به همراه آن سامان‌های اندیشه‌ای از جلوه‌ای نگرش‌دار به سیر مفهوم حیات در تاریخ رو آورد، این روآوری در نهایت یک زمینه‌ی تازه برای آرمان‌خواهی و ستیزگری هنرمندانه است. اما، از آنجا که حیات تازه‌ی بشر برای روآوری به دوران سازندگی تلاش کرده است، جنبه‌های ستیزناپذیری آن را در چگونگی‌های دوباره‌ی آن بروز می‌دهد. حال، هر یک از توان‌های فکری که در گردونه‌ی حیات معاصر از جنبه‌های آموزشی نگرش‌هایی تازه داشته است برای رخدادهای امروزش نگرش‌هایی تازه داشته است برای رخدادهای امروزش می‌تواند یک الگوی رفتاری تلقی شود و در چنین صورتی، اندیشه، اگرچه سازنده باشد. اما، ستیزنده نیز می‌باشد. و، این در صورتی است که همایش‌های آموزشی را در جهات افزون خویش که نگرش‌های افزون‌تری است و همه‌ی آن را شکل می‌دهد تا چنین حرکتی از جهات ایجاد رغبت در مفهوم فرهنگ از جنبه‌های علمی در هنر بیان و بازتاب مفهومی یابد و پیدایش اندیشه‌ی هنرمندانه را در حیات خویش معنی کند و بسیار متفاوت است با مفاهیم اندیشه‌ای که نمادهای ارج‌گذاری را برای نیل به هدف‌های اندیشه‌ای، بالا برده است. و، این الگویی است. که، ساخت و تداوم فرهنگ را برای همیشه از واژه‌های نوین رفتاری کسب کرده است. و، برخلاف اندیشه‌های سازنده برای بررسی‌های اندیشه‌ای زمینه‌ی زندگی معاصر را نقشی هماهنگ و دوباره می‌زند، این شیوه برای برخورد صحیح و همه‌جانبه‌ی خصلت‌های فراگیر می‌تواند در بی‌ضابطگی‌های مورد استفاده در واژه‌‌های بیگانه مؤثر و منجر به ساختی نو باشد.

همان‌طوری که این نمودار نشان‌دهنـده‌ی مفاهیـم ذهنی و اندیشه‌های هنرمندان و تأثیرپذیری جوامع از الگوهای رفتاری و الگوسازی‌های ذهنی است و برای بررسی‌های همه‌جانبه‌ی رفتارهای تازه تعیین شـده که خود نهانخانـه‌هـای کم توسعه با توجه به معنا نیافتگی‌های اندیشه‌ای را به همراه آورده است.

بـرای وقوع هر یک از آئین‌های قابل دسترسی در ذهن که منشأ رفتاری داشتـه باشد، می‌تـوان نمونـه‌ای از آنچـه قابل ذکر و روئیت است، به‌دست داد. تا، برای بررسی دوباره‌ی آن درصدی از قابلیت‌های تفکری را به همراه داشته باشد.

اما، اشتغال تدریجی در زمینه ساختارهای فرهنگی و نمادی کردن هر یک از بنیان‌های تفکری که در تداعی‌های توسعه ‌یافتگی تأثیر فراوان دارد، این امر را در کشورهای توسعه نیافته که جنبه ذهنی اندیشه را قابل بررسی نمی‌دانند، نمی‌توان معیار محک نسبی رشد و یا عدم رشد اندیشه دانست.

محک‌های باورگـرا که هر یک در فراخورهای خویش از مکان‌های تحول‌یافته برای گسترش زمینه‌های رفتاری که در حال حاضر برای تکوین انتقال‌های آموزشی صورت پذیرفته است، هر یک نمادی است تا بنیان‌های ذهنی را پی ریزد که امروزه با همراهی تحول قابل توجه آن که از ذهنیت‌های فکری به ذهنیت‌های آموزش انتقال یافته است باوری نوگرایانه را نمی‌توان درک و پذیرش داشت. در کشورهایی که جنبه‌هـای آمـوزش فرهنـگی جوامع خویش را بـرپایه دریافت‌های تصویری از آموزش‌های محیطی بنا نهاده‌اند، صورت‌های گوناگون تصویر که زائیده ذهن خلاق تصویرگران اندیشمند است، ایجاد رابطه و سهولت و برقراری رابطه تصویری و فکری را از جهت درک و باور معنا تا آنجا به پیش برده است که در جای خود قابل بحث و شکافتن می‌باشد، اما گریز سطحی به آن از جهت بیان اشاره‌ای است که انجام این قبیل پروژه‌ و نگرش‌های پیشرفتاری برای آنها می‌توانند توأم با آموزش‌های رفتاری از جهت بیان‌های هنرمندانه باشد که جنبه مستقیم فراگیری دارد و سابقاً براساس شناخت محیط که علم تکنولوژی را به مفهوم وسیع از آموزش و برنامه‌نویسی آموزشی به حساب آورده بودند، شکل تکوینی آن، همراه با گزارش‌های وسیع باورهای گوناگونی است که هر یک به نوعی پذیرفته شده از بینشی است که اندیشه‌ی انسان را به سمت تعالی سوق داده باشد.

این محور و بنیان زندگی اجتماعی که در نهایت از یک اندیشه بنیان‌خواه زندگی اجتماعی نشأت‌پذیر است، برای بیان واقعیت‌های رفتاری در آموزش و فهم نهانخانه‌های اندیشه‌ای فراتر از آنها را بیان داشته است و امروزه گریز از رده‌ها و تأثیرپذیری‌های رفتاری می‌تواند هر یک را به فراخورهای اجتماعی خویش که نقش پنهان و آشکار دارد، اندیشه‌ای باشد درد آشنا که در تداوم هر یک از آثار تلقی‌جویانه‌ی آن به تدریج و تحول، هر یک را فرار و قرار دهد.

این اندیشه نه به سامان بخشیدن ذهن هر یک از آحاد بستگی دارد و نه از سویی دیگر به چهره‌های ارتباطی آثار دیگران که در این بحث منفرداً و به تنهایی به هر یک نمی‌توان نظر داشت.

نظام‌های اندیشه‌ای در شکل‌پذیری‌های مفاهیم در جوامع گوناگون بسته به هویت هر یک از آنها با نحوه ثمرگذاری آنها وابستگی‌های فراوان دارند. این آثار، چون برخاسته از نگرش‌های تکنولوژیک معاصراند ارتباطی منطقی را برای نیل و وصول آنها به فراخورهای زندگی نمی‌آورد، تا بر حاشیـه‌ی آن تـداوم و سنگینی بخشد و از جمله نهانخانه‌های آموزشی را، توصیف می‌کند. تا جایی که برای اداره‌ی امور عظیم انسان که بستگی به حجم و شکل سازگاری‌های جوامع دارد از چهره‌ی وقوع‌پذیر هر یک از آثار، گامی اساسی برای تبیین نظام‌های فرهنگی نوگرا برداشته شود.

ایجاد این‌گونه سیستم‌های ارتباطی و نهانخانه‌های آموزشی که هر یک نقش آموزش‌پذیر را برای جهت‌گیری‌های اندیشه‌ای خویش حفظ می‌کند از آن جهت است که تسریع بخشیدن به همه‌ی زمینه‌های فرهنگی را که بسیار کوتاه و در روش خویش قابل دسترسی هستند، برمی‌شمارد.

در اینجا نیز باید اشاره‌ای داشته باشیم به همه‌ی شیوه‌ها و الگوها تا برای آموزش تصویری که نهانخانه‌های ذهن، برای بیان شکل و فرم‌های عظیم هنری پیشگام شده‌اند که در ساخت تکنولوژی‌های آموزشی با توسل بر آنها خواهیم توانست کم و بیش درستی و نادرستی مسائل و امور مربوط به زمینه‌های فرهنگ را محک بزنیم. زندگانی وسیع و صنعتی بشر امروز با تمام ابعاد پیچیده و نگرانی‌ها و ناخوشی‌هایی که در بردارد از موهبتی دقیق‌تر از علم و آموزش برخوردار است.

و آن دستگاه عظیمی است که قادریم توانایی و نیرومندی آن را برای آسایش دیگران و خود بکار بندیم، اساس گردش و چرخش این دستگاه نه چنان است که بتوانیم چرخی از چرخ‌های سنگین آن را به میل و خواسته‌ی خود حتی یک ثانیه تندتر و یا کندتر به چرخش درآوریم بل چنان است که نیرویی خارج از قوه‌ی اندیشه و تفکر بشر همه چیز را بر مبنای دانش بی‌کران خویش چنان قابل حرکت ساخته که این دستگاه عظیم فارغ از تمامیت احساسات و خواست‌های انسانی بر اصول علمی محض و جاودانه در گردش و جنبشی خلل‌ناپذیر است و چنان‌که می‌دانیم بر کارهای ذوقی و ادبی و هنری چنان موازین عمومی و جهانی وجود ندارد، یک پرده‌ی نقاشی یا قطعه‌ای از شعر یا یک اجرای تئاتر می‌تواند مورد قبول و تعلق خاطر عده‌ای قرار گیرد و احیاناً در محضر مردمی دیگر ناپسند جلوه نماید.

قوائد قابل تمیز زیبایی‌شناسی خوب از بد، مانند همه‌ی داوری‌های هنر اگرچه به ظاهر علمی آراسته جلوه کند باز پای بند ذوق و تشخیص خصوصی است و نگارنده در این گفتار به تکـراری از گفته‌های گذشتگان روی نمی‌آورد و آنچه عرضه می‌دارد بیشتر قسمتی از اندیشه‌های معاصر است پیرامون جستجوی معیارهای زیبائی‌شناسی هنر که به صورتی عریان و برهنه بیان می‌گردد.

تـوجه در این مباحث بیشتر به روی دو اصل و بر اساس دریافت‌های عینی خواهد بود. و قابل ذکر است که هیچ‌گاه نمی‌توان به قواعد و اصول عالم هنر به صورت قاطع و جزمی نگاه کرد.

جهان هنر، تاب سلطه‌ی منطق بی‌‌چون و چرا و فارغ از استثنا و ذوقیات را ندارد و ضرورتی در کار نیست که هر چه در قلمرو هنر است با حکمت و ریاضی و شیمی و فیزیک منطبق باشد. مباحث و فصولی را که عرضه می‌دارم مسلماً نمودار مدار، حساسیت و تأثیر نگارنده از اصل هنر باشد و در کار هنر به هیچ روی ضرورتی نخواهد بود که شاهد آوریم تا مطلبی را نفی و اثبات کرده باشیم.

گاه ممکن است یک اثر هنـری در زمان‌هـای مختلف در یک جامعه گاهی نیک و دلپذیر و در زمان دیگری ناپسند و نارسا محسوب گردد. تفاوت و درجات اختلاف‌‌نظر در میان اهل فرهنگ و هنر، هزارها بار بیشتر از تشتت آراء میان پیروان مکاتب علوم عقلی و آموزشی است.

در باب هنر و ادب، قواعد و دستورها نقش ثابت و معین جهانی مانند فرمول‌های علمی را ندارند. سرخوشی در میخانه‌ی هنر گاهی از آن است که زنجیرهای گران علم و منطق و فلسفه را قادریم از دست و پای برگیریم و از این‌رو آزاد و وارسته به پرواز درآییم.

استقلال بیان و قضاوت در امور هنر اگرچه کار فرهنگ و هنر را از نظر فردی و شخصی دلپذیر و جان‌بخش می‌کند، اما از دید عمومی گاهی در کار نقد و ارزیابی در مکتب معرفت این دشواری را پیش می‌آورد و از این روست که مرد دانش تا می‌تواند از بحث و جدل در امور هنر به پرهیز می‌نشیند.

او می‌داند آنچه مبدأ روشنی ندارد، فرجام روشن‌تری نیز نخواهد داشت و نیک می‌داند که در منزل هنر باید معتدل و آزاده و سرخوش بود و با گشادگی خاطر به همه اجازه داد که از معشوق یگانه خویش سخن به میان آورند. ما چنانچه نسبت به یک اثر هنری علاقه زیادی پیدا کردیم، چنین می‌پنداریم که همگان باید نسبت به آن اثر دیدی همطراز با ما داشته باشند و می‌پنداریم که اثر ارزش جهانی دارد.

از همین جاست که در بعضی از ممالک علاقمندان به ذوق و هنر، آثار هنری فرهنگ خویش را به تعصب در ردیف بزرگترین آثار هنری جهان می‌شمارنده اتفاق افتاده است که کارداران برای افزایش درجه‌ی اعتبار فرهنگی ممالک خویش در جهان از خبرنگاران و گویندگان و هنرمندان دعوت کرده‌اند. تا از نزدیک به دیدن اثر مورد علاقه ایشان بیایند و آن را همانند گوهری یک دانه به ملل دیگر عرضه دارند، و آن دسته از آثار هنری و فرهنگی و ادب که در ردیف افتخارات ملل نامیده می‌شوند از همین مایه سرچشمه گرفته‌اند.

همه بالطبع این واقعیت را خیلی زود فراموش می‌کنیم که ارزش خلاقیت‌های هنری نسبی است و به یک درجه ذوق و حال امروز و سوابق فرهنگی ما بستگی دارد.

در ابداع‌های هنری اگر اصول و معیارهایی هم در دست باشد صد البته بـه ماننـد نسبت‌هـای علمی حساب شده نیست و معیارهـا و محک‌های هنری بیشتر برای پیروان مکتبی معین‌ معناپذیر است و پذیرش همگانی و بالطبع جهانی نخواهد داشت و ضرورتی هم یافت نمی‌شود تا تمامی مردم جهان در نقد و ارزیابی‌های هنری هماهنگ باشند. چنین وسعت عظیمی برای نقد امور هنری بی‌شباهت به ساحت عظیم علم نخواهد بود و هیچ ملاک عقلی نمی‌شناسیم که ارزش هنری تابلویی از «داوینچی» یا قطعه‌ای از «بتهوون» یا داستانی از «گلستان سعدی» را با یک ترازوی معرفت بسنجد. محک‌ها و ملاک‌هایی که در وادی علم عرضه می‌گردد، همواره با مفروضات و اگرها همراه است، هر چند بسیاری از تازه‌کاران ممکن است آن نکته‌ها را درنیابند. اگر این هوای در سر کسی بیفتد که بخواهد از روی تفنن در کار هنر داوری کند، باید ابتدا محدوده قضاوت خویش را به گوشه‌ای معین از کارگاه پهناور هنر جهان منتقل نماید تا هواهای علمی، وی را در پیش داوری عام دلبسته نکند.

چند نقاش و شاعر و هنرمند را شاید بتوان از جنبه‌های معین با یکدیگر قیاس کرد، مشروط بر آنکه گفت و شنود میان مردم اهل علم و هنر آگاهانه صورت پذیرفته باشد و بحث جنبه قاطع و عمومی بپذیرد و نتیجه‌گیری‌های نادرست و غیراصولی سیاسی و اجتماعی و تعصبات و ادعاها، این گونه مباحث ادبی و هنری را به جنگ هفتادو دو ملت نکشاند.

با این اصول معیارهای زیبایی‌شناسی مردمی که با یکدیگر آهنگ مشترک هنری دارند گاهی اجازه گفت و شنود و شناسایی معیارهای فرهنگی را به یکدیگر می‌دهد و روشن است که این مباحث جنبه جهانی شمولی نهایی ندارد.

آنجائی که سخن از برتری یک اثر هنری بر اثری دیگر پیش می‌آید باید معترف بود که همواره به ذهن و ذوق ما گاهی جلوه‌ی زیبایی بعضی از پرده‌های نقاشی بیشتر از پرده‌های دیگر است و آنکه با همه همداستان و هم‌آهنگ نیست شاید خود در ذهن خویش معیار و قیاس‌های دیگری را پرورانده است. این قدرها امید هست که این گفت و شنودها در عالم هنر و فرهنگ، تاریکی‌ها را روشن و هم‌آهنگی‌‌ها را دلپذیر و در بسیاری از موارد اختلاف عقاید را آشکارتر سازد و با این امید در طریق نقد خلاقیت‌های هنری در میدان پژوهش هنر اصیل با یکدیگر در سرزمین پهناور هنر گام می‌گذاریم.

این‌گونه مباحث قاعدتاً به ذوق گروهی سازگار به ذوق دسته‌ای دیگر ناپسند خواهند آمد. همین قدر که گروهی از اهل فرهنگ و هنر جهان پس از فرو رفتن در ژرفای این معانی با نگارنده هم‌آهنگ گردند، باب مطلوب گفتگو بازتر خواهد شد.

آنچه نگاشته می‌شود شمه‌ای است از افکاری که در جستجوی یافتن معیارهای زیبایی‌شناسی است و برای بازشناختن ارزش‌های هنر از میان مکاتب گوناگون گزیده شده است.

به ذهن این قلم در محدوده فرهنگ و هنر امید آن می‌رود تا بر اساس شناخت واقعیتی از هنر همراه با شناختن نازیبائی‌ها مرزهای واقع‌بینی در زیبایی‌شناسی هنر را مورد نقد و نظر جمع قرار دهیم و همین قدر یادآور می‌شویم که در مباحث زیبایی‌شناسی تعاریف و نشانه‌هایی پیرامون زیبایی‌شناسی آمده است و ذهن اهل هنر را مشغول داشته و غالب تعاریف زیبایی‌شناسی بر پایه خیال‌انگیزی در شکل و فرم محدود گردیده است.

قوائد قابل تمیز زیبایی‌شناسی خوب از بد، مانند همه‌ی داوری‌های هنر اگرچه به ظاهر علمی آراسته جلوه کند باز پای بند ذوق و تشخیص خصوصی است و نگارنده در این گفتار به تکراری از گفته‌های گذشتگان روی نمی‌آورد و آنچه عرضه می‌دارد بیشتر قسمتی از اندیشه‌های معاصر است پیرامون جستجوی معیارهای زیبایی‌شناسی هنر که به صورتی عریان و برهنه بیان می‌گردد.

چنین شواهدی را باید از دریافت معنا در فرم‌ها و شکل‌ها دانست و آشکار خواهد گردید. این معیارها به هیچ‌وجه نمی‌تواند مانند قوانین فیزیک عمومیت داشته باشد چرا که زیبایی‌شناسی در همه‌ی ملل و دیدها یکسان نیست و لذا چنین مباحثی به تنهایی برای همه‌ی جهان‌بینی‌ها یکسان و کافی نیست.

یکی از عواملی که هنر اصیل و غیرتوصیفی را مانند یک پرده‌ی نقاشی عارفانه یا پند و حکمت‌های یک قطعه شعر را از نظرگاه فرهنگی و زیبایی‌شناسی تا حدودی جهان شمول می‌کند آنست که نقاش و شاعر در بیان مفهوم اثر، طبیعت را سرمشق قرار دهد و عوامل و عناصری را که می‌خواهد از شادی‌ها و رنج‌ها و روابط انسانی و اجتماعی عرضه کند با نظایر طبیعی آنها در آمیزد و بسنجد. هنرمند در تمثیلات و سمبول‌ها و تشبیهات خویش فی‌المثل از ماده و خورشید و آب و خاک و روییدن و صبح و شام و زادن و مردن و گفتن و شنیدن و مهر و کین ورزیدن و وصل و فصل و نظایر آن سخن نگوید، اینجا هنرمند به پدیده‌های طبیعی ساده بیشتر نظر داشته تا ادوات و آلات و روش‌‌های بکار بردن مفهوم آن اشیاء در زندگی اجتماعی.

هنر می‌تواند و قادر است مایه‌ی علمی و مفهوم روشن معرفت را با وجوهی دلپذیر عرضه کند، مشروط بر آنکه وارد بر جزییات نگردد، هنر چنانچه باید، مایه‌ی معرفتی آن از «حقیقت طبیعت» سرچشمه می‌گیرد و چنانچه باید، در جزئیات نیز مایه‌ی «حقیقت طبیعت» به هنر روح و لطافت می‌بخشد و جزئیات و حواش و درس و بحث تخصصی و صنعتی که به سازمان علوم مدون نزدیکتر است از زیبایی و شکوه و سادگی و قدرت تأثیر هنر ناب نمی‌کاهد. علم، عقل را به زنجیر می‌کشد و شور و مستی هنر ناب، اندیشه را از پای‌بندی‌ها آزاد می‌کند. وقتی هنرمند بجای طبیعت و طبایع، بجای سیر برون و درون، ساخته‌های تصنعی جامعه را به عنوان سرمشق در هنر راه می‌دهد، و فی‌المثل روابط انسانی و تأثیرات یا توصیف معشوق خویش و یا نظایر آنها را بسنجد، از زیبائی هنر کاسته می‌گردد. در شیوه‌های هنر معاصر، شیوه‌ی این‌گونه توصیف‌ها بیشتر مخصوص فاخران است و به ندرت در متن هنر ناب قرار می‌گیرد.

اصل اول، گرایش ذهن است بسوی مجردات و وابستگی‌ها، از راه شناخت حقیقت طبیعت و سفری است به سر منزل هنر ناب که ما را در وادی‌های تحسین هنری در مرکز دایره‌ی هنر ناب قرار می‌دهد، و پروازی است آزاد، دست‌افشان و رقص‌کنان بر بال‌های اندیشه و بر فراز مادیات و هنرمند که زبان حقیقت طبیعت را زیباتر و خوش‌تر از زبان و جاه و مال درمی‌یابد. و، آن را پایگاهی قرار می‌دهد، برای پرواز به فضاهای پاکیزه، برتر و فراتر.

اصل دوم، همزاد منفی اصل مثبت اول است. گرایشی است بسوی ماده و جزئیات و روش‌های جامعه، مانند علم و صنعت و جامعه‌شناسی و تاریخ‌نویسی و امثال این فعالیت‌ها که بیشتر در عهده‌ی ناظرگرایان هنر است. به این ترتیب هنری که به تأثرات و خواسته‌های طبیعی درون یا به روان برهنه‌ی آدمی و مردمی نزدیکتر باشد، با مقیاس هنری که در این بحث پیش رو داریم آراسته‌تر و خوش‌تر از هنری است که به سایر شرایط زندگانی اجتماعی و تمدن علم و صنعت نزدیکتر است.

درد عشق و ندای دل و حتی گرفتاری‌های اجتماعی که با کانون اصلی روان انسان سروکار دارد و اگر با مقایسه‌های طبیعی و مراعات سنت‌هـای هنـری مطرح شود می‌تـواند هنر ناب به بار آورد. اگر درگیری‌های روان آدمی را به زبان تخصصی علمی دور از تشبیه و قیاس با کارگاه طبیعت در قالب هنر عرضه کند به سختی صورت محدود پیدا می‌کند و از هنر ناب دور می‌شود، هنر با الفبای ساده‌ی زیست انسان و با مجردات اندیشه‌های بشر بیشتر سروکار دارد تا با صنعت و بقیه‌ی ساخته‌ها و حکمت‌طلبی و فایده‌جویی در میدان علوم علمی و تخصصی و صنعتی و لذا از این روست که محدوده و گستره‌ی هنر، همواره از میدان‌های علوم صنعتی و تخصص‌های آزمایشگاهی و نتیجاً از سودجوئی و منفعت‌طلبی دوری جسته و به روان و اندیشه و مجردات انسانی نزدیکی جسته است.

هنری که از طبیعت و اجتماعات ساده بشری ارشاد یابد به ذوق این نگارنده نزدیکتر است تا آنچه که از کارخانه و صنعت و واقعیات روزانه جوامع بشری سرچشمه گیرد. البته عرضه داشتن نقش‌هایی از صحنه‌های عام و زیبایی جوامع بشری در تالارهای فرهنگی ضروریست. داستان‌نویسان، روزنامه‌نگاران و نقاشان و سینماگران در عرضه آثار باشکوه از جلوه‌های زندگی جوامع بشری با فرم‌های هنری استادی بسیار دارند. آشنائی این دسته از هنرمندان با زوایای مخفی فرهنگ و هنر ملت‌ها محققاً خواهد توانست کلامشان را گیراتر و دلپذیرتر کند. اما وارد کردن جزئیات کار، زندگی صنعتی و اجتماعی روزانه در هنر اگر بسیار استادانه نباشد جنبه ابتذال در هنر پیدا می‌کند. هنرمند، آنگاه که از کاروان حیات و بانگ جرس زمان یا قفس و آزادی، رنج و شادی محدود و بی‌پایان و از ارزش‌های اساسی و روابط انسان‌ها در جامعـه به نحـو کلی صحبت می‌کنـد، بیانش و کلامش طبیعی و هنرمندانه است. اما هر چه به جزئیات علمی و فنی و اجتماعی این امور بیشتر وارد شود، هنر به جنبه‌ی زندگی روزانه و گزارش‌نویسی و واقعه‌نویسی نزدیکتر می‌شود و از نیروی آوای آسمانی آن کاسته می‌گردد. شک نیست که بعضاً آثار هنر و نگاره‌هایی که به منظور اجتماعی یا سیاسی خلق می‌شوند ممکن است جهت پرورش افکار عمومی جامعه ارزشمند و شایسته‌تر از هنر ناب باشند. اما در این نگارش نگارنده به سودهای مادی و اجتماعی نظر ندارد. هنری که در دوران آدمی اثر کلی و طبیعی و تا حدی فارغ از نظام‌های اجتماعی و فایده‌جویی‌های مادی را پدید آورد نوائی است که از دل شوریده برخاسته و در گوش جان شنونده آشنا اثر می‌گذارد. نه آن سخنی که براساس برنامه از پیش حساب شده‌ی بخصوصی و بخردانه از پی آن جای دارد. که، روان آدمی را در پرونده‌ی اجتماعی معینی به نظم درآورده باشد.

به هر حال هنـر ناب، چه نظـم خوش، چه نقاشـی اصیل، چه نمایشنامه و داستان‌های اجتماعی، هرکدام به جای خود ارزشمند است. در این گفتار می‌کوشیم که هنر ناب را از آفریده‌های کم‌شور جدا سازیم و این نه آن است که هنر ناب را از دیدگاه‌های مادی آن برشماریم بلکه برتری و فروتری آن را با دیگر پدیده‌های اجتماعی قیاس می‌کنیم. عکس این اصول هم به رسم عقل حقیقتاً مترتب است. سردبیر چیره دستی که در روزنامه‌ای مسائل سیاسی روز را تحلیل می‌کند از افراط در ذکر طبیعت و حجم و ریتم و فرم و تکنیک و ذکر گل و گیاه و رنگ و بوی پروازهای هنرمندانه پرهیز خواهد جست، اعتبار کار او بیشتر در ارزیابی‌های دقیق سیاسی اوست. تا، توجه به شور و تجزیه احساسات هنرمندانه‌ی خواننده. هر چند، سیر در پیرامون این اندیشه بسیار دلنشین است. ولی ناچار باید از این بحث چشم پوشید تا به پهنا نرویم و سررشته‌ی سخن را برای جز این دو اصل که عنوان شد اصول سنت‌های هنری جهان را نادیده نباید گرفت. هنر در تاریخ همواره پیامی در برداشته است، نقش اندیشه‌ای را تصویر کرده است و خلاقیـت در هنـر چنان است که «دُر» سخـن را در میـان دیگر خوبرویان شناخته شده‌ی محافل هنری سربلند سازد. و از تکرار نقش‌های دیگران و جابجا کردن مفاهیم و واژه‌ها دوری جوید تا حاصل خلاقیت از منشاء اندیشه‌های مجسم برخوردار شود.

زبان هنر، جزئی از فرهنگ معین هر مردم است، مختصات اصیل هنر، مانند لفظ و ترکیب باید در چارچوب همان فرهنگ قرار گیرد و روشن است که مثلاً شعر فارسی نمی‌تواند کلمات نامأنوس فراوان از زبان‌های بیگانه در بربگیرد. یا پیوسته اصطلاحات و اوزان و اشارات اجتماعی فرهنگ‌های دیگر را بکار برد. درست است که هنرمند مانند عالم پای‌بند مقررات فشرده طبیعی نیست، ولی سرانجام هر هنرمندی که پیامی برای مردمی دارد باید در متن فرهنگ و سنت‌های هنری همان مردم سخن بیاورد. هنری که در خورِ آن است تا در فرهنگ ملتی جاودانه ثبت شود قطعاً معنی نو و گفتاری دلنشین دارد. معنی و استخوان‌بندی تفکر و روابط بین اجزاء هنر چیزی است که بدون آن اگر هم در ظاهر سخن آراسته‌ای باشد! درون آن تهی خواهد بود. هر چه معنی و ترکیب هنر نوتر و سخن از تقلید و تکرارها و شنیده‌ها دورتر باشد، هنر گرانبها‌تر است. در این منظور سعی و تلاش بر آنست تا دور از اغراض و گرایش‌های ناروای نفس این سلسله مباحث ادامه یابد و نمونه‌هایی از زیبایی‌های نهان هنر بزرگان گذشته و حال را از پس پرده‌ی اندیشه‌های خیال‌انگیز بدر آورد. هرچند بحث در این مجموعه متوجه هنر معاصر و عیارهایش خواهد شد و محتوا و اصولی که عرضه می‌گردد جنبه‌ی جهانی هم دارد و بر این مبنا اگر لحظه‌ای قادر باشیم قالب‌های متفـاوت هنر را به کنـاری بگذاریم، معیـارهای پیشنهادی درباره‌ی هنر نو و علی‌الاصول هنر دیگر کشورها نیز صادق خواهد بود.

آن بخش از زیبایی‌های موجود در هنر معاصر که از حقیقت سرچشمه می‌گیرد. و، از مرز زبان‌های مختلف در می‌گذرد و همچنین مفهوم اصل اول در هنر معاصر که معنا را به فهم و درک نزدیکتر می‌کند پای‌بند زبانی خاص نخواهد بود.

آنچه از معنای حقیقی هنر معاصر استنباط می‌شود، برجستگی و ویژگی اندیشه را مدنظر قرار می‌دهد، این ویژگی نه فقط در بعد ساختـار و عرضـه‌ی فرم قابل بـررسی و بحث می‌بـاشد که عموماً در زاویه‌ی نگرش به مفاهیم مورد کار نیز در محک تجربه گذارده می‌شود، آنچه به عنوان انبوهی از اندیشه‌های قابل عرضه در دوران‌های فکری هنرمند بروز می‌کند، بیان فعالیت و نمودارهای ذهنی آن را بر می‌شمارد و از سویی دیگر گستاخی بیان اندیشه خود لازم یک ساختار هنرمندانه است و این توده‌ی عظیم توفنده نه فقط بیانگر همه‌ی زیبائی‌ها و همه‌ی غیر حقیقت‌ها می‌تواند باشد، بلکه نتیجه متساوی با کشف یک حقیقت بزرگ را در برابر بیان مقیاس بزرگی از درک هستی به همراه می‌آورد.

این پـایه از دست‌یابی بـه گستردگی اندیشه حاصل روش محققانه تفکر هنرمندی است که در به‌دست آوردن حیاتی نو در اندیشه همواره در تکاپو و جستجوی ذهنی می‌باشد و این تلاش برای یافتن مفاهیم نه فقط برای هنرمند قابل لمس می‌باشد، که همه‌ی اندیشمندان نیز چنین گستردگی تفکری را همواره در امواج تخیل خویش دامن می‌زنند و یا به عبارتی دیگر، مردمی شدن هنر، آنگاه جنبه حقیقت و اصالت می‌یابد که طرح و اندیشه، با نگرشی جامعه‌‌شناسانه صورت گرفته باشد و لازمه‌ی چنین بیان و توفیقی در انتقال مفاهیم، حضوری سرشار از ذهن و تفکر هنرمندانه و توجه وسیع به سیر فرهنگ‌ها از آغاز پیدایش حیات تا زمان بیان هر اندیشه را به پشتوانه ارزش هنر نسبت می‌دهـد و هرگاه که ظهـور پدیده‌هـایی نو، رخ نماید، بازتاب اثرپذیری اندیشه‌ای نو در قلمرو هنر و ادبیات است و آن را امروز به لحاظ جنبه سالمندی حضور تفکر ابن‌سینایی که وابستگی محض به قدرت اندیشه دارد، نسبت می‌دهند و ملازم شناخت روح پاک عارفانه انسان متعالی است. چرخ ساده هنرمند طغیانگر در دوره‌ی پارینه و نوسنگی حیات، روحی شگرف و عمیق دارد که همواره بین آن و گردش تفکر هنرمند معاصر چرخشی ملموس وقوع دارد و این عاری از تفاوتی وسیع است که نایل شدن به آن را روند فعالیت بشر در دوره‌ی خلاقیت هنری آن به حساب آورده‌اند.

این تداوم در طی تاریخ همواره ادامه یافته است، لیکن تداوم آن و ممتد تداوم داشتن اندیشه و بدون جهش بودن آن یک فضای دگرگون و یک بیان نوباورانه را شکل نمی‌بخشد و شرایطی رایج با ارتباط ملموس با چرخش‌های دگرگون‌کننده رایج و پیدایش روش‌های نوین عصر جدید منحصر به بیان اندیشه‌های فردگرایانه نشده است، هر اثر هنری به نفس خویش و ذات هنرمند با داشتن قابلیت‌های بیان به بافت و سازشی دوباره از یک حیات می‌انجامد و به‌طور موازی برای ایجاد یکتایی و موازنه‌ی ذهن با بیانگری‌ها و خصیصه‌های بنیادی یک تفکر به نگرش‌های تصویری روی می‌آورد. آنچه به‌طور رایگان با نگرشی جامعه‌شناسانه با بررسی آثار هنرمندانی چون «رامبراند» و امثال اندیشه‌های او تحلیل می‌شود امکان دارد دید واقعگرایانه نباشد، اما آغاز خلق یک اندیشه جزئی، که از نظر هنری، در مرتبه و بیان بالای هنرمندانه است در گوناگونی نسخ هر دید، دارای ارزش‌هایی متفاوت است و حال، آنکه در روند طبیعی یک اندیشه، مرسوم و معمول آن است که سیر اندیشه، بیان ملموس داشته باشد و غیرملموس‌ها را از حدود یک ذهن موازی با تصورات هنرمندانه منفک کند.

ارزش بیان اندیشه در کلیت‌های یک حرکت هنری با نمودارها و ساختارهای مواد و جنسیت بیان آن و دیگر ابزار و برش‌هایی که هنرمند مورد استفاده قرار می‌دهد ارتباطی مستقیم با مفهوم بیان ندارد و ابزار و روش فقط در ارائه شیوه و تبدیل آن به گنجایش یک نگرش کیفی شکل می‌بخشد و این امر در حرکت بیان دارنده اندیشه هنرمند به حالت گفتگو شکل می‌گیرد و در بیان دستاوردهای زیبایی‌شناسانه‌ای که اثری در فضای فرم و حس اندیشه به‌وجود می‌آورد، روشنگر تمام مفاهیم است و در مقیاس عظیم هریک از اندیشه‌های برگزارکننده این اذعان مدعی آنند که خود در قیاسی عظیم با تنزل احساس‌ها به بیانی نو در زیرساخت اندیشه بپردازند.

اصولاً در بیان و در حدود یک نگرش تازه در قالب‌های عصر درخشان اندیشه با نهایت به اخذ یک پایمردی در بیان هویت‌های پس افتاده در نگرش‌ها به جوامع بشری، مسیر حرکت تاریخ دچار یک قابلیت بازتابی شده است و اختراع‌های هر عصر موجب بیان تدابیر تازه‌ای در شیوه‌های گفتاری است و عموماً بیان‌کننده ساختارهای یک اندیشه است.

از آنجایی که بیان‌های هنرمندانه تابع دریافت‌های اندیشه‌ای از رخدادهای محیطی و تاریخی بشر می‌باشد، توجه به نگرش‌های زیبایی‌شناسانه در آنها و میل به شناخت ماهیت‌های رفتارهای انسانی را در هر دوره از تاریخ به همراه دارد. و، این پیوسته آمیخته است با نگرش انسان به مفاهیم عالیه و خلوص و پاکی ریشه‌یابی شده انسان متعالی و هرگونه هنر که با چنین عنصری آمیخته گردد، شکلی تازه یافته و معنای انسان را رقم می‌زند و این اندیشه تابع بیان هویت انسان عصر خویش است و از سویی دیگر هویت نهفته تاریخ حیات بشر را متحمل می‌گردد و این عظمت نهفته‌ی اندیشه را هنرمند با فرافکنی گفتار که در بیان اندیشه‌ای مستتر است. که، حکایت می‌کند و از عرضه معنای حیات بشری در طول سال‌های پیدایش اندیشه دور می‌شود. و بخاطر آن آفریده شده است تا ضرورت رعایت قواعد شناخت اسنادی انسان در بیان قالب‌های موردی خود را به بیان بهره‌های اصولی معین و سبک نگارش انسان روزگار معین هر عصر با همخوانی‌های معاصر او همسو و موازی نماید.

آنچه آهنگین و پسندیده بیان می‌گردد، موسیقی‌اش کلاسیک است و فرم‌های جانبی آن به ایستادگی و بیان اشکال حقیقی می‌انجامد و از عناصر قراردادی و ناگفته‌های تاریخی پرهیز داشته است و در هنر به اصلی اعتباری و بیان هویتی رسیده و قراردادهای متداول زمان خویش را در عنوان‌های مضمون نظام هنرمندانه قلم می‌زند تا در بیان غم سرگشتگی انسان معاصر تاریخچه‌ی ظهور و سیر تحول فکری او را بازشناسد، گرچه این مقصود و منظور از تکامل حیات رازی نهفته را باز شناساند و در بیان هویت‌های ناگفته تلاشی مستمر را در بیان اعتبار ناگفته‌ها به همراه آورده باشد.

توفیق وی در بیان چنین اندیشه‌ای آنچنان باید هنرمندانه صورت پذیرد. که، دامنه‌ی وسیع تفکر انسان متعالی را به سیطره‌ی بر جهل وسعت بخشد و از نهایت بیداری به اعماق جهل تاریخ، روشنگری‌های حکیمانه‌ای به تاریخ حکومت‌های باطل که پیوسته در صدور جاهلیت‌ها در بیان نادر خویش با نقاب و چهره‌پردازی به مظلومیت منتهی نه بیدار که در سیطره جهل حاکمیت در بیان اندیشه به تعمق رفته‌اند فریاد داشته باشد و چنین اندیشه‌ای ضامن تداوم حیات بشر است و در بیـان هنرمندانه‌اش با عرضه‌ی تصویر حقیقی حاکمیت به جوهره‌ی مظلومیت هر ملت کـه رنج پذیرش حاکمیت جهل را بر گرده تاریخ و گذشتگان و بر ساق بازوان نسل جوان خویش آذین بسته است این اندیشه‌ی هنرمندانه نه فقط قادر به بیان چنین تصویری است بلکه در شکافتن معنای نادرست شکل حاکمیت نیز در بیانان‌های مظلومانه و هنرمندانه در جهد و سعی قدم برمی‌دارد و این مسیر هم که تلاشی مستمر دارد و هم معنایی بدور از حیات خویش را بدون درنگ در بیان نظام شکل بخشیده باشد تنها جوهره‌ی اندیشه را ملزم به بیان حقیقت دانسته و در ذکر عنوان مصون نگه داشته شده‌ی هویت هنرمند ریسمانی هرگاه و هر لحظه بر لبه پرتگاه قهر در ستیزی جانانه با جانیان بنیان برانداز با اندیشه‌ای ستیزگر به ترویج معنا می‌رود و در توفیق حیات روشن انسان متعالی در استمرار معنی او با بیان هویت خویش نه تنها در تلاش، بلکه در شناخت و نه در لفظ و در شناخت که. با میل به آگاهی و عمل در دوره‌ی نگرانی در تاریخ با التزام به قرار گرفتن در مجموعه اندیشه جامعه به بیان هویت فکری ملتی بپا می‌خیزد که جوهره‌ی اندیشه و بیان واقع‌گرایانه‌ی اثر هنری خویش را در موجودیت اندیشه آن جامعه‌ی ستیزگر برگرفته باشد و در پیشبرد اندیشه‌های خویش در بیان هنرمندان به اصالت هویت جوامع بشری با توجه به احاطه‌ی اندیشه برتر معاصر در مسیر تاریخ به آگاهی‌های تاریخی شکلی معتبر می‌بخشد.

ابداع در بیان همگانی اندیشه‌های نوخیز، ایجاد حرکت در جوامع رکودپذیر، خیزش انسان از اعماق جهل، ترویج رویه‌ی رد حرکت‌های سلطه‌گرایانه دوره‌های تاریخ، دعوت به بیان هویت‌های انسان‌خواهانه، ترویج اندیشه متعالی انسان‌گرایی، توجه به حقیقت وجودی و فطرت نهادی انسان، چرخش در شناخت حقیقت یک معنای متعالی، تمکین به باورهای صادقانه انسان هم عصر خویش، توجه به نویدهای رودررویی با تاریخ، رد اندیشه‌های جوامع وسطایی، عدم قبول فعالیت‌های تجاری در قالب ارتباط‌های فرهنگی، بیان اندیشه‌ی متواضعانه با نگاه جامع انسان عارف، همه و همه اصول بیان‌های اندیشه هنرمندانه است و این همه حکایت نیست و بیان درد یک تاریخ است، ناگفته‌هائیست از آنچه گذشت و وقوع التزام به آن، تحول به بیداری است، التزامی به بیداری که در شعاع پرتو حقیقت‌خواهانه آن، انسان به بیداری و به تعالی بنشیدند و با نگاهی در خویش، دریافتی عمیق داشته باشد و جز ساختارهای پیچیده‌ی یک نمودار معنایی به بیانی دیگر یک دو شرط مورد نیاز بیداری جوامع را گرد آورده باشد و تقاضای همگانی‌اش، آن باشد که نگرشی توفیق‌خواهانه به معنای یک ضرورت انسان‌گرایـانه را گرچـه با تـأثیرات حوزه‌ی فرهنگ‌ها متفاوت به حساب آورد اما به عنوان شیوه‌ای جامع و اجرایی نو شناسانه در بیانی اندیشمندانه در مجرای تازه‌های گفتاری یا بیان‌های ناگفته‌ها به تلفیق شکل و فرم و حرف با الهام از حیات انسان متعالی و نیز به توجهی خاص به گویایی اثر یاری بخشد و در بیان فعالیت‌های فکری یا به یقین درآوردن خجستگی‌ها به بیان بحران‌های فرهنگ متقاطع اجتماع‌ها با مقایسه‌های گوناگون شکل و هویت هر تظاهر را که بی‌شک توجهی است به فرم‌های اندیشه با عرصه‌های گویایی در اثر هنری اعتبار و عیار را در سنجش ارتقاء دهد.

از دوره‌ی رمانتیک‌ها به بعد تمام اندیشه‌های هنرمندان با بیان‌های صادقانه خویش دچار نوعی احساس توأم با هیجان شده است و همواره در قالب‌های گفتاری خویش نوعی دوری از عقل را در محافل هنرمندانه ترویج کرده است. این امر نه تنها به باورهای اندیشه‌ای هنرمندانه لطمه‌ای عمیق زده است، بلکه بر شناخت هویت‌های انسان‌گرایانه‌ی اندیشه‌ای نیز خدشه وارد آورده است که تا دوری جستن از آن، علاقمندان به هنر معاصر، در مواجهه با مکاتب اندیشه‌ای دیگر، دچار سستی در بیان علت‌ها و عدم دسترسی شده‌اند و به دلایل گوناگون در بیان و گفتارهای خویش مانده‌اند، این‌گونه تصورها همواره در رهایی از تصورهای باطل که حکایت از دوری جستن از معنای انسانی دارد یک ریشه و یک قطب دوگانه در نوسانات روحی دارد که عموماً در قابلیت‌های هنرمندان به خاطر عدم توان‌پذیری آن به آسانی و باآرامش بیان روح خاطر خویش را به سهولت وسعت اندیشه به ناباوری در ترویج معنا سوق داده‌اند. آنچه موجب عزت بیان در تجارب یک روشنگری هنرمندانه، بوده است، عرضه فرهنگ تمام نماد همگانی است و یا به عبارتی دیگر در بیان‌های بسیاری از هنرمندان وقوع‌ پذیرفته است که در صورت و بیان شکل هنرمندانه نوآورترین نوع اندیشه را در بیان بازیافت‌های اجتماع خویش بکار برده‌اند.

آنچه نگرش هنرمندانه را در عرضه آثار ادیبانه خویش هویت و اعتبار بخشیده است نه تنها بازجویانه‌ی آن در تعالی روح است، بلکه بازتاب همه‌ی قاعده‌هایی است که تعالی روح خطر پوی انسان را در موازنـه با خاطره‌ی مذلت‌بار انسان اکنـون، همه‌ی باورهای خود را در قطبی دوجانبه در مسیر بررسی‌های خویش پنهان نگهداشته است.

دنیای اکنون و جوامع نو و متمایل به صنعت، هرچند به گسترش زمینه‌های نوخیزی اندیشه در ابعاد گوناگون تلاش داشته است، اما همواره با پذیرش یک شیوه باورگرایانه که برگرفته از ثبات تفکری اندیشمندان است و همواره در هر نظام، تمام آنها با توطئه‌ای روبه‌رو بوده‌اند که براساس رعایت طبقه و نقشه‌های گوناگون تا رشد فکری و معنوی دوره‌های تاریخی از واقع‌بینی تـا جامعه‌شناختی که بشر را همواره در معرض کنکاشی‌های همه‌جانبه قـرار داده است بـه همان تفکر در راه افزایش پارامترهای گفتاری به اقتضای رسم تحکیم در انعکـاس نفس توفیـق منظـور داشتـه و اندیشـه‌هایش به علت قراردادهایش با تأخیری قابل ملاحظه و دور از اختیار اتفاق افتاده است.