سرویس تجسمی هنرآنلاین: با هانی نجم در آخرین نمایشگاهی که در تهران مسئولیت برگزاریش را داشتم آشنا شدم- به خلاف رویه معمول کاری خودم! که معمولا از آثار به پدیدآورنده می‌رسم. آشنایی بهانه‌ای شد برای دیدن تعدادی از آثار هنرمند. نخستین نکته‌ای که در مجموعه آثار نجم توجه را جلب می‌کند چند لایه بودن آشکاری است که چه در فرم و چه در محتوا به چشم می‌خورند.

نقاشی‌های هانی علی رغم سادگی ظاهر دارای پیچیدگی هستند! بنابراین اگر بنا بود من اسم یا عبارتی برای نمایشگاه او پیشنهاد کنم، عبارت "واگویه‌های شخصی جمعیتی انبوه" را پیشنهاد می‌کردم؛ چرا که بنظرم این عبارت کلیت آثار هانی را دربرمی‌گیرد. اما تجربه تازه او یعنی کار روی پسمانده‌ها، یا فارغ از تعارفات ماءلوف و تکلفات معمول کار روی زباله‌ها؛ به نظر من بُعد تازه‌ای به آثار او بخشیده؛ هانی برای بیان آنچه در بالا رفت سراغ فرمی رفته که بشدت با محتوای آثارش قابل انطباق بنظر می‌رسد! زباله‌ها تولیداتی برخاسته از نیازهای شخصی هستند که وجه عمومی روشنی دارند هرچند که ما از عمومیت یافتن‌شان بشدت پرهیز داریم! و این درست شبیه نحوه زندگی است که این روزها همه گیر شده! هانی نجم به باور من با این سیاق نقاشی روی زباله توجه را به سمت خاصی جلب می‌کند! چراکه پرداخت به موضوع زباله از منظرهای مختلف امر تازه ای نیست و به اشکال گوناگون در فرم و محتوا به این مطلب پرداخته شده اما انتخاب نجم بنظر من از جنس گونه ایست منحصر به نگاه او.

از چگونگی رفتار بشر با طبیعت، حجم انبوه زباله تولیدی توسط بشر، مصرف‌گرایی بیمار گونه در عصر حاضر، نگرانی‌های زیست محیطی تا خاصیت انطباق هنری و یا حتی علاقمندی بی‌تفسیر پدید آورنده! اینها دلایل و انگیزه‌های گوش آشنایی هستند که اغلب در مواجه با این دسته تولیدات هنری به آن برخورده‌ایم. اما بنظر من و البته با ارجاع به کلیت آثار  هانی نجم می‌توان از زاویه تازه‌ای هم به آثار او نگریست!

زباله‌ها پسوند اجتناب‌ناپذیر اشتیاق ما هستند! دنباله عمومیت یافته نیازهای شخصی، نمودی عریان از وضعیت کمی و کیفی زندگی؛ به عبارتی صریح‌تر بیان زوائد و نقایص شخصی در بستری عمومی که تا اینجا چندان خاص به نظر نمی‌رسد اما چیزی که توجه نگارنده را در آثار نجم به خود جلب کرد، تلاش او برای نمایش قید پرهیز خودآگاهی است که براین عمومیت زده می‌شود. آنچه را که پسمانده اشتیاق قبلی من بوده و از خود دورش کرده‌ام، او برمی‌دارد و مرا برآن الصاق می‌کند، هنرمند اینکار را با ما می‌کند تا نه فقط شاید شباهتی انکار شده را یادآوری کند که دنباله کنفت و از ریخت افتاده روزمره‌گی‌های‌مان را هم نشان‌مان دهد! انکار شباهت زباله‌ها شاید چیزی است شبیه انکار گردش زمین! اما انکارش می‌کنیم همانگونه که سایر بدیهیات را بخصوص وقتی دچار تعارض‌اند با منافع و این البته راحت‌ترین و به صرفه‌ترین راه بوده و هست. واگویه‌های شخصی جمعیتی انبوه که جز دغدغه خود سودایی به سر ندارند! باد اگر کلاه من را نبرد چه باک! غرغرهای توی تاکسی و گلایه‌های سرکار را هم بگذار به حساب اینهمه حرف بی‌حساب، که روی حساب همرنگی با جماعت باید گفت...آثار هانی نجم در کل و بخصوص در مجموعه اخیر به باور من تلاشی است درخور برای نمایش اشکالی از این انکار هولناک.