سرویس استان‌های هنرآنلاین: کیومرث هادی‌پور متولد ۱۳۳۱ و از هنرمندان پیشکسوت نقاشی شهرستان آمل است. او از مادری مازندرانی و پدری گیلانی است. هادی‌پور دوران تحصیل خود را به دلیل شغل نظامی پدر در شهرهای مختلف کشور گذراند و دیپلم خود را در آمل اخذ کرد. وی سپس به تهران رفت و در انستیتو امور هنری به ادامه تحصیل پرداخت و بازنشسته اداره آموزش‌وپرورش شد. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگوی این هنرمند با هنرآنلاین و درباره هنر تجسمی است.

 

 شما از چه زمانی به هنر علاقه پیدا کردید و با توجه به اینکه در سابقه شما حضور در هر دو رشته تئاتر و تجسمی وجود دارد، خودتان به کدام یک بیشتر گرایش داشته‌اید؟

 من از دوران تحصیل در دبیرستان به همراه زنده‌یاد حسن غفوری و با مربیگری استاد پرویز خشنودی و دوستان دیگر فعالیت‌هایی در تئاتر داشتیم. پس از استخدام در آموزش‌وپرورش و حضور در انستیتو امور هنری تهران به فعالیت‌های تئاتری خود ادامه دادم البته در حیطه هنرهای تجسمی هم کار می‌کردم؛ اما از وقتی‌که به آمل آمدم حوالی سال‌های ۵۹ یا ۶۰، با توجه به اینکه باید تدریس می‌کردم، بستر و عرصه برای تئاتر خیلی تنگ شده بود و مواردی هم پیش آمده بود که عملاً برای من امکان فعالیت در تئاتر میسر نبود، بنابراین ناگزیر شدم در زمینه تجسمی در مدارس راهنمایی فعال شوم و بعد از آن بود که برای من شروع تدریس در رشته گرافیک در آمل و در هنرستان شهید بهشتی رقم خورد. در واقع اولین ورودی گرافیک را در آن سال ما داشتیم و از آنجا دروس تخصصی رشته‌های تجسمی را در خدمت استاد زرشناس و استاد پرقوه تدریس می‌کردیم. پس از مدتی هنرستان دخترانه گرافیک هم در آمل افتتاح شد که متقاضی آن نیز بسیار زیاد بود، در نتیجه می‌بایست، دانش‌آموزان بر اساس علاقه و مهارت انتخاب می‌شدند. نهایتاً تا همین سال‌های اخیر در هنرستان‌ها تدریس دروس تخصصی گرافیک را بر عهده داشتم.

با توجه به اینکه شما هم در آموزش‌وپرورشی بودید و هم هنرمند باسابقه عرصه تجسمی؛ بفرمایید که از وضعیت آموزش هنرهای تجسمی و به خصوص نقاشی رضایت دارید؟!

در حال حاضر خیر! اما در همان زمان‌های قبل، وضعیت بسیار خوب بود و بچه‌ها واقعاً کار می‌کردند. شاگردان من در زمینه هنرهای تجسمی، به خصوص مبانی رنگ‌شناسی و طراحی، واقعاً تلاش می‌کردند. دست‌های قوی داشتند، شناخت قوی داشتند و امروز نیز بسیاری از آنان دارای مدارک بالای دانشگاهی هستند و تدریس می‌کنند. فضای آن دوران به گونه‌ای بود که به این قضیه جدی نگاه می‌شد و تبحر بچه‌ها زیاد بود.

امروز در جامعه ما ساده‌ترین نشانه‌ها هم در حیطه هنر ناشناخته است! چقدر آموزش پایه هنرهای تجسمی را در بالا رفتن سطح فرهنگ جامعه مؤثر می‌دانید؟

بسیار زیاد! منتها عرض کردم طی سالیان اخیر برخی رشته‌ها به خصوص تجسمی از عمق به سطح رسید. تلاشی را که هنرجو و داوطلب‌های آن زمان وجود داشت، من امروز در بین متقاضیان این رشته نمی‌بینیم. در نتیجه در اثر کثرت مؤسسات غیرانتفاعی، از کیفیت بسیار کاسته شده است تا جایی که امروز من فکر می‌کنم یک فارغ‌التحصیل رشته نقاشی با یک هنرجوی هنرستان رشته نقاشی سال ۶۰، برابری می‌کند چرا که بچه‌ها در آن دوران بسیار جدی بودند.

 به چه دلیل معتقدید جدیت لازم در هنرجویان این رشته در حال حاضر وجود ندارد؟

عرض کردم یکی از مهم‌ترین دلایل این است که در هر کوچه و بازار، عده‌ای با استفاده از پارتی و رابطه توانسته‌اند، مجوز مدارس غیرانتفاعی، هنرستان‌های غیرانتفاعی و غیره دریافت کنند؛ بنابراین با توجه به اینکه چنین فضاهایی باید توجیه اقتصادی داشته باشد، پول حرف آخر را می‌زند، نه حرفه‌ای شدن و شایستگی در هنر! البته این فضاها به لحاظ کمیت نیز، خیلی زیاد شده‌اند اما از کیفیت لازم برخوردار نبوده و بسیار افت داشته‌اند.

 آیا ما امروز در دنیا و در حوزه هنرهای تجسمی حرفی برای گفتن داریم؟

 بله ما هنرمندان بسیار فاخری در سطح کشور داریم که در دنیا هم مطرح هستند اما بحث آموزش است و این هنرمندان محصول سال‌های جدید نیستند.

 یعنی هر چه داریم از گذشته است؟!

بله! ممکن است امروز تعداد فارغ‌التحصیلان هنر نقاشی و گرافیک زیاد باشد، اما تبحری که این‌ها دارند و درصد کسانی که در این زمینه مطرح هستند و مسلط به این دانش هستند، کم است.

کیومرث هادی پور

 ممیزی‌های موجود در کشور ما را تا چه اندازه در پیشرفت حوزه هنرهای تجسمی دخیل می‌دانید؟

 این ممیزی‌ها در کشور ما در جای خود قرار ندارد. البته به طور کلی در تمام دنیا این ممیزی‌ها مانع پیشرفت و گسترش دانش و هنر و یا سایر حرفه‌ها می‌شود؛ اما متأسفانه ممیزی در کشور ما به گونه‌ای وارونه عمل کرد؛ یعنی فرض بفرمایید برای کسی که دست قوی دارد و مایل است در زمینه هنرهای تجسمی فعال باشد، جهت انتخاب چنین آدمی ضوابط دیگری را در نظر می‌گیرند. در نتیجه این علاقه و تخصص اگر در جهت همان رشته باشد، می‌تواند تا حدودی کمک کند اما امروز عکس آن رخ می‌دهد. ما می‌بینیم شرایطی که به عنوان ضابطه برای ورود به رشته مثلاً تئاتر می‌گذارند، اصلاً با اصل ماجرا هم‌خوانی ندارد.

نقش رسانه‌ها خصوصاً تلویزیون را در تکامل هنر جامعه چگونه می‌بینید؟

 در ارتباط با تلویزیون باید عرض کنم این رسانه دولتی است؛ یعنی به صورت مردمی و آزاد نمی‌تواند حیطه فعالیت خود را گسترش دهد، آن‌هم به دلیل یکسری ضوابط دست و پاگیر در زمینه! بدیهی است این جریان منجر خواهد شد به اینکه در همه رشته‌های هنری، رسانه مهمی چون تلویزیون نمی‌تواند کمک شایانی به اصل هنر و هنرمندان کند. تلویزیون باید برای جوانان علاقه‌مند راهگشا باشد و شناخت لازم را برای آن‌ها مهیا کند تا جوان بتواند با آگاهی و شناخت کافی به این رشته‌ها ورود پیدا کند. درحالی‌که ما چنین رفتاری را از این رسانه نمی‌بینیم. البته من معتقدم سینما به هر صورتی که بود خود را از این شرایط جدا کرد و ما شاهد این هستیم که یک سینماگر با هر ترفندی راه خود را پیدا می‌کند. ولی در زمینه هنر تجسمی این امکان میسر نیست و تجسمی لزوماً نیازمند یکسری بسترهایی است که خودش را نشان دهد. سینماگران به هر شکلی و حتی اگر به خارج از کشور هم رفته باشند، حرف خود را زده‌اند؛ اما در هنرهای تجسمی با توجه به اینکه گستردگی سینما را ندارد، آسیب‌پذیری آن به مراتب بیشتر از رشته‌های دیگر هنری است. مخاطبین ما در تجسمی لزوماً به دید بصری خاصی نیاز دارند. اگر هنرمندی که در حوزه نقاشی آثار بسیاری دارد، نتواند آن‌ها را ارائه دهد و به نمایش بگذارد، طبیعتاً بایکوت می‌شود!

راجع به سکوت هنر تجسمی در قبال سر و صدای موسیقی، تئاتر، سینما و حتی شعر و ادب چه نظری دارید؟

 هنر تجسمی بیان تصویر است. یک استاد نقاشی نمی‌تواند برای اثر خود یک انشا بنویسد و برای مخاطب قرائت کند، بلکه آثار خود را به صورت نقاشی ارائه می‌کند. امروزه هنرهای زیادی مانند ویدئوآرت، فوتو آرت، پرفورمنس و غیره به هنر نقاشی اضافه شده است. این در واقع تلفیقی است از هنرهای تجسمی با سایر رشته‌های هنری و این رشته‌های بین هنری، گسترش پیدا کرده است؛ اما باز هم می‌بینیم که آسیب‌پذیری هنر تجسمی بیشتر از همه است و به هنر تجسمی از همه بیشتر اجحاف شده و محروم واقع شده است.

 به عنوان یک پیشکسوت هنر بفرمائید هنر تجسمی تا چه اندازه در تکامل سایر هنرها مؤثر است یا به عبارتی چقدر در عرضه خوب سایر هنرها دخیل است؟ به عبارتی یک آلبوم موسیقی نیاز به کاور خوب دارد، یا یک فیلم و یا تئاتر و کتاب برای جذب مخاطب نیاز به تصاویری گویا دارند که مستقیماً به هنر تجسمی وابسته هستند.

بله این هم یکی از ویژگی‌های هنر تجسمی است که می‌تواند در ایجاد خلاقیت و ایجاد نوعی نگاه زیبایی شناسانه بر سایر هنرها تأثیر بگذارد. شما می‌توانید ببینید وقتی یک بازیگر تئاتر، نقاشی می‌داند، بخش عمده‌ای از مشکلاتش حل می‌شود. با یک موسیقیدان که با هنرهای تجسمی آشنایی دارد، در رشته خود به مراتب موفق‌تر است. این‌ها رابطه مستقیمی با هم دارند. تجسمی با شعر ارتباط مستقیم دارد، چرا که کار آن تصویرسازی است. در واقع تجسمی شعر است و یک هنرمند تجسمی، شعر را نقاشی می‌کند. در واقع تجسمی بیان تصویری ادبیات است. به موازات آنچه که یک موزیسین در موسیقی با آن سر و کار دارد، در تجسمی هم یک هنرمند تجسمی با آن سر و کار دارد. هارمونی، هماهنگی، تضاد، کنتراست و تمام این مفاهیم، وجوه مشترکی در این رشته‌ها هستند. منتها تجسمی تنها رشته‌ای است که در آن قیل و قال و سر و صدا دخالتی ندارد.

 شما در صحبت‌های خود اشاره به این داشتید که جوانان ما در دهه‌های اخیر از عمق به سطح رسیدند. ریشه آن را چه می‌دانید؟

 برای جوانان ما گرفتن مدرک مهم‌تر از دانش آن رشته تحصیلی است! وقتی این جوانان برای تولید به بازار کار وارد می‌شوند، در جا می‌زنند. شما می‌بینید یک لیسانس نقاشی جذب کار دیگری شده و تولید هنری او متوقف می‌شود؛ به این دلیل که مؤسسات و آموزشگاه‌های بسیاری که به لحاظ کیفی قابل قبول نیستند، انگیزه لازم را در فرد ایجاد نمی‌کنند.

 آیا این موضوع را به اقتصاد هم مرتبط می‌دانید؟

دقیقاً! چرا که این محصول باید از کیفیت بالایی برخوردار باشد تا بتواند در بازار هنری جای خود را پیدا کند. این اتفاق نمی‌افتد، چرا که به زیرساخت این قضیه توجه نشده است. در نتیجه فقط به کمیت توجه شده و از کیفیت بازماندند.

در زمینه اقتصادی هنرهای در چه جایگاهی قرار دارد؟

متأسفانه در ایران اتفاقی نمی‌افتد که بخواهند بنیه هنری جوان‌ها را در حوزه تجسمی تقویت کنند تا بالندگی آن‌ها بیشتر شود. به زیرساخت اقتصادی این موضوع هم پرداخته نمی‌شود. یک جوان در هنر تجسمی حتی اگر از تبحر بالایی هم برخوردار باشد، در یک مقطع خاصی بایکوت می‌شود و نمی‌تواند ارائه اثر کند. در نتیجه ما سر و صداهایی می‌شنویم که مرکزیت آن تنها در تهران است و شهرستان‌ها از این قضیه بی‌بهره هستند. نهایتاً ممکن است مراکز استان‌ها هم درگیر آن شوند. البته در سال گه‌گاه بخشنامه‌هایی می‌شود که ارگان‌ها و ادارات و سازمان‌ها درصدی از درآمد خود را باید به تقویت بنیه هنرهای تجسمی اختصاص دهند، اما عملاً می‌بینیم که این اتفاق نمی‌افتد و در نتیجه یک عده مانند قارچ رشد می‌کنند و تابلوهای آن‌ها با قیمت‌های بالا و نجومی به فروش می‌رسد، اما این در سطح کشور گسترش پیدا نمی‌کند و در واقع به توزیع عادلانه نمی‌رسد.

 به عنوان یک مدرس با سابقه چه راهکاری دارید برای تعدیل این مسائل تا جوانی که به هنر تجسمی علاقه‌مند است، بتواند فارغ بال در این حیطه فعالیت کند؟

 به قول معروف این قصه سر دراز دارد و اگر من بخواهم صریح صحبت کنم، ممکن است به بعضی‌ها بربخورد و پیامدهایی داشته باشد! به عنوان نمونه برای میدانی در یک شهر، یک استاد بزرگ مجسمه‌ساز را درگیر می‌کنند و از او می‌خواهند تا موضوعی خاص را ارائه دهد، اما می‌بینیم هیئت یا اشخاصی که قرار است گزینش یا انتخاب کنند، اصلاً به تکنیک، کیفیت، محتوا و هیچ چیز این اثر توجه نمی‌کنند و صرفاً یک نگاه تک‌بعدی به آن دارند. در نتیجه تمام آن شرایطی که برای خلق این اثر هنری باید وجود داشته باشد، همه به کناری می‌رود و به موضوع به صورت سیاسی پرداخته خواهد شد! شما می‌بینید از بین آثار فاخر تجسمی ناگهان اثری با مفهوم خاص و سلیقه‌ای انتخاب می‌شود. متأسفانه نمی‌گذارند هر چیزی سر جای خودش قرار داشته باشد!

 چه باید کرد و راهکار شما چیست؟

من مشکلات بسیاری می‌بینم و اصلاً خوشبین نیستم! تا زمانی که به راحتی فردی از ناکجا آباد می‌آید و به روی تمام آنچه را که سال‌های سال خلق و ارائه کرده بودیم خط بطلان می‌کشد، اتفاق خوبی در این حوزه نخواهد افتاد. وقتی به راحتی به نقاشی دیواری از روی سلیقه و یا عدم آگاهی معترض می‌شوند و دستور به پاک کردن آن می‌دهند، این مانع خلق اثری با ویژگی‌های آزادگی می‌شود!

کیومرث هادی پور

 در شهر ما آمل چه اتفاقاتی رخ می‌دهد؟ نمونه آن همان مجسمه آرش کمانگیر که هیچ ربطی به آرش ندارد و جایگاه مناسبی هم برای آن تعبیه نکرده‌اند!

شما ببینید آیا مسئول مبلمان شهری ما فهمی از هنر دارند؟ وقتی این‌ها چیزی نمی‌دانند، چطور می‌توانند حرف هنرمند را درک کنند و آن را بفهمند؟ همین است که ناگهان به دلیل همین رابطه می‌بینیم در میدانی و یا جای مهمی از شهر، کاری ارائه می‌شود که تنها چیزی که ندارد، همان عناصر هنری و بصری است! مثلاً مجسمه‌ای که در میدان ۱۷ شهریور و زیر پل هوایی آن منطقه وجود دارد، ساختار آن به گونه‌ای است که تأثیر منفی و معکوس دارد و اگر در آن میدان چیزی نباشد، بهتر از آن است که چیزی باشد و دائم آزاردهی بصری داشته باشد و تأثیر منفی ایجاد کند! یک فاکتور از اثر هنری همان نگاه زیبایی‌شناسانه است. رعایت اصول زیبایی‌شناسانه در یک اثر هنری باید انجام شود و حال آنکه ما چنین چیزی را در شهرمان نمی‌بینیم. اتفاقاً بودجه زیادی را هم برای آن در نظر می‌گیرند. شما به مجسمه آرش شهرمان نگاه کنید. لباس آن باید به گونه‌ای باشد که شناخت تاریخی در آن دیده شود، فرم و ساختار اگر رئالیسم است، باید در نظر گرفته شود که هیچ کدام از این ضوابط رعایت نمی‌شود. انگار اثری را که مال دوره سلجوقیان است را به عنوان یک اثر قاجاری معرفی کنیم! این‌ها اصلاً به هم ربطی ندارند و ساختار آن‌ها با هم متفاوت است. همین مسائل است که هنرمندان را زده می‌کند و عملاً عطای کار را به لقایش می‌بخشند. وگرنه ما در همین شهر آمل هنرمندانی داریم که واقعاً نمونه هستند و کارهای حجم آن‌ها بی‌نظیر است؛ اما در همین شهر، شب می‌خوابیم و صبح که بیدار می‌شویم حجم و نقاشی را می‌بینیم که آبروی اهالی هنر و شهروندان این شهر را می‌برد! شهر ما یک شهر توریستی است و از مناطق مختلف به اینجا می‌آیند. مبلمان هنری یک شهر بیانگر فعالیت و نگاه هنرمندان شهر است و این در واقع اهانت به هنرمندان و افرادی است که سال‌ها در این شهر کار می‌کنند. این مجسمه که در خانه کسی و به طور خصوصی به نمایش درنخواهد آمد؛ بلکه در میدان یک شهر و برای مدتی طولانی و با نگاه‌های بسیاری به آن ساخته می‌شود. البته در تهران خیلی خوب به این قضیه پرداخته‌اند و به همه نکات آن توجه کردند. یا خراسان هم با وجودی که مشکلاتی در آن وجود دارد، اما معلوم است که عده‌ای سخت به مبارزه مشغول هستند و کارهای فاخری را اجرا کرده‌اند.

 سال گذشته مدتی را در کشور نروژ حضور داشتید و تقدیرنامه‌ای بابت تدریس در یکی از کلوپ‌های شهر اسلو دریافت کردید. راجع به این موضوع صحبت بفرمایید.

با توجه به حضور دخترم در شهر اسلو نروژ، من و همسرم چند ماهی به آنجا رفته بودیم. طبیعتاً با توجه به کار و حرفه‌ام به گالری‌ها سر می‌زدم. در یکی از این بازدیدها از نمایشگاه، ارتباطی با یکی از هنرمندان آنجا به وجود آمد و بنده به کلوپ سون که در این حوزه فعالیت می‌کرد و با دانشگاه نیز همکاری داشت، دعوت شدم. چند جلسه به آنجا رفتم و در یکی از جلسات یک کار آبستراکت را در یک بازه زمانی ۴۵ دقیقه‌ای کشیدم که بسیار مورد استقبال هنرمندان حاضر در آنجا قرار گرفت. در واقع این اتفاق سبب شد که مدیر کلوپ سون از من درخواست تدریس پرتره به صورت فشرده داشته باشد که من هم با رضایت پذیرفتم؛ اما بخش اصلی ماجرا که برای من بسیار مهم و جالب است، این بود که از من خواستند قراردادی با آن‌ها امضا کنم تا هیئت مدیره کلوپ در جریان کار قرار گیرند و هزینه‌ای به من پرداخت کنند. ضمن اینکه مترجم هم برای انتقال صحبت‌های من به سایرین استخدام کردند. پس از اینکه طرح سرفصل‌های تدریس در هر جلسه را از من خواستند و آن را در متن قرارداد لحاظ کردند، هر امکاناتی که من برای تدریس نیاز داشتم را فراهم ساختند. نهایتاً به ازای هر جلسه ۳ تا ۴ ساعته، ۱۵۰۰ کرون به مترجم و ۲۵۰۰ کرون به من پرداخت کردند.

 جالب است! یعنی تدریس شما در هر جلسه برای آن‌ها این‌قدر مهم بود که چنین هزینه‌ای صرف کردند، منهای امکاناتی که برای شما فراهم کردند!

 بله و این موضوع برای من بسیار عجیب بود. اصلاً قابل مقایسه با شرایط تدریس مدرسان هنری در کشور ما نبوده و نیست!

آیا اطلاع دارید که این هزینه‌ها را خود کلوپ پرداخت کرده و یا از جایی حمایت می‌شد؟

 بله شهرداری همه این هزینه‌ها را در جهت ارتقای سطح فرهنگ و هنر مردم پرداخت می‌کند. در واقع دقت در طرح درس و عقد قرارداد با من به دلیل تحویل مدارک به شهرداری بود که بتوانند هزینه‌های خود را دریافت کنند. ضمن اینکه فضای تدریس هم متعلق به دانشگاه بوده که هفته‌ای یک روز در اختیار این کلوپ و برای فعالیت هنری قرار داده بودند. این را هم در نظر بگیرید افرادی که برای آموزش به کلوپ می‌آمدند، هیچ هزینه‌ای پرداخت نمی‌کردند!

کیومرث هادی پور

 با توجه به تجربه‌ای که داشتید فکر می‌کنید ما در جامعه خود می‌توانیم امیدوار باشیم تا در فرهنگ و هنر به چنین درجه‌ای برسیم؟!

 باید بگویم خیلی سخت است، البته در امیدوار بودن که بحثی نیست و امید همه چیز زندگی است. ما واقعاً دلمان می‌خواهد به آن درجه از پیشرفت فرهنگی برسیم. مهمان‌نوازی، عاطفه، احترام و ادب این علاقه‌مندان به هنر در شمال اروپا نسبت به یک فردی که از شرق مهمان آن‌ها شده بود، کم نظیر و فوق‌العاده بود. واقعیت این است که درک چنین مسائلی در حوزه تدریس هنر و فرهنگ و مدیریت آن بسیار مهم است.

 ما در کشور و شهر خود اگر در حوزه هنری و فرهنگ از جانب نهادی چون شهرداری حمایتی شویم، متأسفانه منت بر سرمان است! ضمن اینکه موارد بسیار پیش آمده که حرمت هنرمند نیز حفظ نشده است!

 عرض کردم از رأس به قاعده، این آگاهی و دانش و فرهنگ در آن کشورها وجود دارد که این بستر آماده می‌شود؛ اما متأسفانه در این شهر و کشور، حتی مدیری که متولی فرهنگ و هنر است، چنین رفتاری برایش غیرقابل درک است؛ پس نمی‌توان از افراد عادی جامعه انتظار داشت! آن‌ها قدر تجربه و سابقه چند دهه تدریس یک پیشکسوت در حوزه هنر را می‌دانند و حال آنکه در جامعه ما و خصوصاً در بین مدیران ما، چنین درک و دانشی وجود ندارد.

 سپاس از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، اگر صحبت آخری مانده است می‌شنویم.

آرزو می‌کنم هنرمندان هم در برهه‌ای از زمان، به مسائل اقتصاد هنر که بسیار اهمیت دارد، برسند؛ یعنی به گونه‌ای شود که به لحاظ اقتصادی هم تعریفی برای رشته‌های هنری داشته باشیم.