گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: در بخشی از مقدمه فیض شریفی بر این کتاب که توسط انتشارات حس هفتم منتشر شده، آمده است: «حبیب شریفی (متولد ۱۳۱۳ وفات ۱۳۹۹) یکی از شاعران و محققان دانشگاهی است که در دهه‌ چهل و پنجاه دو کتاب شعر در قالب‌های کلاسیک و نیمایی با نام‌های «بر حریر ابر» و «فصل سبز» چاپ و منتشر کرد. دکتر حبیب شریفی چند کتاب در حوزه‌ قضایی به نگارش درآورده و یک کتاب وزین به نام «صوفی‌گری در ایران» به زبان فرانسه نوشته است. شعرهای دکتر حبیب شریفی، یک شاعر بینابینی «یا نوقدمایی» است که هم شعرهایی زیبا در قوالب رباعی، دوبیتی، قطعه، غزل، مسمط، مثنوی سروده‌اند و هم در اشعار نیمایی طبع‌آزمایی کرده است.

دکتر حبیب شریفی در شعر کلاسیک هم از لحاظ فرم و هم از لحاظ مضمون از خیام، سعدی، حافظ، پیروی می‌کند و در شعر معاصر، متاثر از فریدون توللی، هوشنگ ابتهاج، نادر نادرپور و فریدون مشیری است. شعرهای حبیب شریفی، عمدتا سلیس، ساده، صمیمی و درعین‌حال، وزین و سخته پرداخته‌ شده‌اند».

حبیب شریفی پیش از آن که این جهان فانی را ترک کند، فیض شریفی را وارث اشعار و آثار خود کرد. او از دوستان فریدون توللی، نصرت رحمانی، مهدی اخوان‌ثالث و عبدالحسین زرین‌کوب بوده است. یکی از آثار شریفی، تحقیقی در آثار و احوال زرین‌کوب است. او پیش از انقلاب‌ رئیس پرسنلی شرکت نفت بود و پس از انقلاب در دانشگاه‌های تهران و سوربن فرانسه، جمعیت‌شناسی، جامعه‌شناسی هنر، حقوق قضایی را تدریس می‌کرد. «وقف در حقوق مدنی و فقه»، «دفاع مشروع در حقوق جزا»، «دفتر شعر بر حریر ابر»، کتاب شعر «فصل سبز»، «شرح افکار و آثار استاد عبدالحسین زرین‌کوب»، «تصوف در شرق» به زبان فرانسه و «بهار و موسیقی» از آثاری است که به‌قلم او مکتوب و منتشر شده.

شریفی مقالاتی درباره‌ فردوسی، خیام، ابن‎سینا، عطار، سعدی، حافظ، شیخ بهایی و سهراب سپهری نوشته است که در کنگره‌های جهانی لندن و فرانسه ارائه‌ شده. او چنگ و رباب می‌نواخت. چند ترانه‌ و سرود برای خوانندگان سروده است.

شریفی یک غزل ایهامی در اصطلاحات و دستگاه‌ها و گوشه‌های موسیقی ایرانی سروده که سی دستگاه و گوشه‌ موسیقی را در این غزل آورده است:

بهار می‌رسد از راه بیا و راهی زن

دلم گرفته به عشاق و شور گاهی زن

گهی نوای دل ما به بوسلیک به خوان

دمی به مویه، گهی به نغمه سه گاهی زن ...

نمونه شعر نیمایی:

خورشید طشت پرخون شده در «هنگام»

بر این هنگام

گرفته در این هنگام

بر ماشه‌های غربت بی‌الفاظ

راه می‌روم

فتاده سرم بر دوش.