سرویس سینمایی هنرآنلاین: فیلم "خانه‌ای در خیابان چهل و یکم" ساخته حمیدرضا قربانی با دعوای دو برادر شروع می‌شود و داستان پیرامون یکی از کهن‌الگوهای اساطیری شکل می‌گیرد که یکی از برادرها مقتول می‌شود و دیگری قاتل.

فیلمساز می‌کوشد از خلال این پیوند ناگسستنی خانوادگی به بازماندگان هر دو به یک اندازه نزدیک شود و دشواری تجربه هر یک از آن‌ها را بازنمایاند و مخاطب را با این چالش روبرو سازد که کدام یک از آن‌ها در شرایط دردناک‌تری به سر می‌برند: آنکه همسر و پدرش کشته شده یا آنکه همسر و پدرش کسی را کشته است. انگار قرار است مخاطب بر سر دوراهی این انتخاب جانکاه قرار بگیرد که ترجیح می‌دهد در جایگاه کدام یک از آن‌ها قرار بگیرد و وقتی خود را ناتوان از مواجهه با هر دو وضعیت می‌بیند، با مادری روبرو می‌شود که به‌طور توأمان بار اندوه و رنج هر دو مصیبت را بر جان می‌کشد.

قربانی با قرار دادن خانواده مقتول و قاتل در یک خانه مشترک که به مادر تعلق دارد، سرنوشت آن‌ها را به‌هم‌پیوسته نشان می‌دهد که سایه شوم یک داغ تمام ناشدنی برای همیشه آن خانه سه‌طبقه در خیابان چهل و یکم را در بر گرفته است و هرچند هر یک از زن‌ها تصمیم می‌گیرند با ترک خانه، راه خود را از دیگری جدا کنند و از زیر سنگینی طاقت‌فرسای این پیوند خون‌بار خارج شوند اما آن‌ها همواره جزئی از خانواده‌ای به حساب می‌آیند که در آن برادری به دست برادرش کشته شد.

فیلم از جهت به هم‌پیوستگی میان قاتل و مقتول به خاطر رابطه برادری میانشان به شکل ویژه‌ای امکان برخورداری از موقعیت‌های دوگانه را دارد. یعنی شخصیت‌ها از یک سود به قاتل وصل هستند و از سوی دیگر به مقتول و این نوسان میان دو وضعیت متضاد که با هم جمع نمی‌شود و به توافق نمی‌رسد، همه چیز را به شکل پیچیده و دشواری درمی‌آورد. اینجا تنها موقعیتی است که همسر قاتل برای مقتول لباس سیاه می‌پوشد و پسر مقتول همبازی دختر قاتل است و مادر قاتل و مقتول یک نفر واحد و مشترک به حساب می‌آید که باید خود طناب دار را بر گردن پسرش بیندازد که پسر دیگرش را به قتل رسانده است.

اما فیلمساز همه چیز را به شکل ساده و دم دستی از نظر می‌گذراند و اجازه نمی‌دهد شاهد تک‌تک بحران‌های اخلاقی و عاطفی برای شخصیت‌های مستأصل و بلاتکلیفی باشیم که برای دفاع از حق خود باید دلبستگی‌ها و خاطرات و روابط خانوادگی‌شان را زیر پا بگذارند و پیوند خود با طرف مقابلشان را نادیده بگیرند. درواقع هیچ یک از گفت‌وگوها و ملاقات میان اعضای خانواده پیرامون مسئله قصاص به موقعیتی چالش‌برانگیز و مسئله‌ساز تبدیل نمی‌شود و نمی‌تواند مخاطب را به تأمل و بازاندیشی در مفاهیم آشنا و ثابتی مثل قصاص و بخشش برساند و از آن‌ها خوانش و صورت‌بندی تازه و ناگفته‌ای ارائه دهد و ما را به تجدید نظر درباره قضاوت‌های تثبیت‌شده‌مان درباره قطب‌بندی خیر و شر وادارد و درنهایت فیلم در حد و اندازه اثری معمولی باقی می‌ماند که برای لحظاتی مخاطب را درگیر خود می‌کند ولی نمی‌تواند تأثیری جدی و عمیق از خود بجا بگذارد و جریان تفکر برانگیزی را پیرامون خود به وجود آورد.