سرویس تئاتر هنرآنلاین: تالار مولوی از جمله سالن‌هایی است که طی چند سال گذشته کاملا به هویت اصلی خود یعنی محلی برای اجرای آثار دانشجویان بازگشته است؛ در این میان بعد از بازسازی‌های طولانی این تالار، نمایش‌های مختلفی در آن به صحنه رفته‌اند که در میان آنها هستند کارهای که قابل توجه و تامل برانگیزاند، آثاری که بعد از تماشای آنها برای ساعتی ذهن‌تان درگیر شود یا در حین تماشای نمایش تنها توجه‌تان به خود کار و روایت آن جلب شود و چشم از آن برندارید. اتفاقی که این روزها کمتر در سالن‌های تئاتر شاهد آن هستیم. یکی از این کارها نمایش "پرسه‌های موازی" نوشته و کار پیام لاریان است که این روزها در تالار مولوی به صحنه می‌رود. نمایشی که با توجه به موضوع و اجرای آن می‌تواند تجربه متفاوتی را برای تماشاگرانش رقم بزند به ویژه برای تئاتربین‌های حرفه‌ای. به این بهانه گفت و گویی با نویسنده و کارگردان این اثر داشته‌ایم که می‌خوانید:

در آغاز نمایش؛ دیالوگی توسط شما گفته می‌شود که داستان این نمایش بر اساس یک داستان واقعی است؛ این اتفاق چیست و چگونه رخ داده است؟

پیام لاریان: همه ما که جزو نسل اول انقلاب بودیم یکی دوبار به خودکشی فکر کرده‌ایم یا اتفاقاتی مانند آن را پیرامون‌مان دیده‌ایم؛ اکنون جامعه بهتر شده است؛ آن اوایل همه ما افسرده‌تر بودیم. به جرات می‌توان گفت همه با مسئله خودکشی درگیراند. فکر می‌کنم در تمام دنیا افراد به این مسله فکر کردند؛ حتی اگر زندگی شادی داشته باشند، یک بار به این موضوع فکر کرده‌اند که خودکشی چگونه است؟ اگر این کار را انجام دهند چه اتفاقی می‌افتد؟ و... من هم در برهه‌ای از زندگیم با این مسئله درگیر بودم و به آن فکر کردم، با وجود اینکه به شدت با آن مخالفم و در هر شرایطی آن را احمقانه‌ترین کار دنیا می‌دانم اما زمانی به آن فکر می‌کردم. اوایل دهه 80 در روزنامه‌ای خبری خواندم که تیتر آن خودکشی دسته جمعی چند جوان در یکی از محله‌های تهران بود. این خبر در پس ذهن من مانده بود.

سال 84 برای تحقیقاتی که در مورد بیماران شیزوفرن آنفتانینی داشتم همراه با خانم دکتری برای نمایشنامه "امپرسیون جیغ بنفش" به بیمارستانی حافظ شیراز می‌رفتم. همان جا خانم دکتر، کلاسی را به من نشان داد که بیماران آن افرادی بودند که خودکشی‌های نافرجام داشتند، این افراد تعداد بالای خودکشی داشتند که دوره روان درمانی را به خاطر آن می‌گذراندند. آنها تا 14 بار موارد خودکشی داشتند یعنی یک مورد آنها 14 بار خودکشی نافرجام داشت. آن زمان به یاد خبری که قبلا خوانده بودم افتادم و برایم جالب شد تا داستان چند جوان را روایت کنم که دور هم جمع می‌شوند تا خودکشی دسته جمعی کنند. واقعیت آن بود که داستان اصلی در تهران اتفاق افتاده بود، پیدا کردن اطلاعات در مورد این بچه‌ها خیلی سخت بود چراکه نه نیروی انتظامی و بهزیستی اصلا راه نمی‌دادند؛ من تا جایی مطالب و اطلاعاتی از دوستان آنها به دست آوردم. تعداد آنها بیشتر از سه نفر بود. می‌شود گفت دو قصه این نمایش کاملا واقعی هستند تنها قصه دختر نمایش فریبا باقری واقعیت ندارد. داستان این دختر قصه دیگری است که من از داستان دختری در بندر برداشتم؛ لوکیشن و اسامی را هم تغییر دادم.

چرا نمایش را تبدیل به اثر کاملا مستند نکردید؟ اسامی و مکان اتفاق را تغییر دادید؟

پیام لاریان: به نظرم وقتی مساله مهم و جدی است باید کمی از آن فاصله گرفت، نزدیک شدن به آن آزارم می‌داد. فکر می‌کنم تماشاگر اذیت می‌شود. از سوی دیگر به عنوان کارگردان و نویسنده وظیفه‌ام بود تا ابعاد دراماتیک قصه را بیرون بکشم اگر بخواهم آن را به شکل کامل روایت کنم شاید دیگر آنقدر جذاب نباشند. علاوه بر آنکه مخاطب به فرم و جذابیت بصری نیاز دارد؛ خانه‌ای که چند نفر در آن مواد می‌زنند و خودکشی می‌کنند روند پیچیده ندارد. من حالت بینابینی را انتخاب کردم تا کار جذابیت بصری هم پیدا کند.

البته با وجود موضوعی که عنوان کردید، حس آزار دیدن برای مخاطبان ایجاد می‌شد به خصوص حس ترس که برای‌شان به وجود می‌آمد.

پیام لاریان: برخی از تماشاگران که کمتر تئاتر می‌بینند در سالن گوشی همراه‌شان را روشن می‌کنند؛ وقتی بعد از اجرا از آنها می‌پرسیدم چرا این کار را انجام دادند می‌گویند ترسیده بودند. زمانی می‌خواستم مونولوگی برای یکی از دوستانم در مورد خانمی که خودش را از ساختمانی در خیابان جمهوری پایین انداخت بنویسم. وقتی ابعاد ماجرا را فهیمیدم نتونستم بنویسم؛ آنقدر دردناک بود که فکر می‌کردم اگر آن را بنویسم سخیف‌اش می‌کنم. ماجرا آنقدر وحشتاک بود که اگر درد را روی کاغذ می‌آوردم حقیرش می‌کردم برخی دردها و فاجعه‌ها به قدری بزرگ‌اند که باید جور دیگر‌ای نشان‌شان بدهید اگر آنها را رئالیست نشان بدهید کوچک‌شان می‌کنید به دلیل اینکه نه ما توانایی آنقدر رئال تعریف کردن را داریم و نه بازیگر توان آنقدر حقیقی شدن را دارد و به همین دلیل کوچک می‌شود. تماشاگر فاصله‌ای با آن امر حقیر می‌اندارد بهتر است از فرم در این شرایط استفاده کنید.

چرا مرگ همیشه مساله مهمی در آثار شما به شمار می‌رود؟

پیام لاریان: تنها اتفاقی است که من هیچ چیزی در مورد آن نمی‌دانم. من آدم بسیار کنجاوی هستم، اگر متوجه شوم جایی اتفاقی افتاده دوست دارم به آنجا برم و ته آن ماجرا را درآورم، مثلا اگر مترو ریزش کند، می‌روم کل مکانیزم مترو را مطالعه می‌کنم ببینم به چه شکل است. در خانه یه جعبه ابزار بزرگ دارم؛ فکر می‌کنم هیچ تئاتری چنین چیزی ندارد چون فنی است. در مورد همه چیز می‌توانم اطلاعات کسب کنم اما در مورد مرگ نمی‌توانم، قابل قیاس نیست اما مانند مارکز دلم می‌خواهد در مورد مرگ خودم بنویسم. دوست دارم یکبار بمیرم، دوباره زنده شوم و در مورد آن نمایشنامه بنویسم و دوباره بمیرم. از طرف دیگر رمانیتک‌ترین عنصر نمایشی است؛ مرگ بسیار دراماتیک است حداقل برای من اینجوری است. من واقعا از مرگ می‌ترسم، فکر می‌کنم کسانی که زیاد در مورد مرگ حرف می‌زنند خیلی از آن می‌ترسند. سعی می‌کنم آنقدر در مورد آن حرف بزنم که با هم رفیق شویم اگر زمانی سرم آمد بهم خیانت نکند. در واقع من دارم طرح رفاقت با مرگ را می‌ریزم.(می خندد)

در اجرا نریشن‌هایی وجود دارد که توسط خود شما نقل می‌شود؛ به نظرت تعداد این نریشن‌ها در تاریکی بیان می‌شود زیاد نیست و مخاطبان را اذیت نمی‌کند؟

بخشی از آن به خاطر ساختمان نمایشنامه است. شاید اگر قبل از اینکه آن را بنویسم به آن فکر کرده بودم این کار را نمی‌کردم. بخش دیگر آن اینست که در بازنویسی جدید به این شکل درآمده است. در نسخه قبل که چند سال پیش نوشته بودم مواردی مانند تیترها را نداشتیم و نریشن‌ها یک خطی بود. اما در اجرای جدید مخاطب گیج می‌شد که این شخصیت‌ها چه کسانی هستند چون دو نقش بازی می‌کنند؛ باید مقداری اطلاعات به مخاطب بدهیم. قبول دارم که تعداد نریشن‌ها زیاد است شاید اگر قبل از نوشتن فرم دیگری انتخاب می‌کردم روند متفاوتی پیدا می‌کرد. هنوز هم دارم آنها را کوتاه می‌کنم. در عین حال این نمایش، سینمایی است لوکیشن‌ها مدام عوض می‌شوند. این کات خوردن‌ها در تئاتر باعث می‌شود مخاطب بگوید چرا در تاریکی ماندم. فضای نمایش امپرسیونیستی است و مخاطب با تاثیر آنی روبه‌رو است.

این ثاثیرگذاری از ابتدا نگارش نمایشنامه در ذهن‌تان بود؟

پیام لاریان: همه کارهایم در فرایند نمایشنامه شکل می‌گیرد کار خیلی زیادی در تمرین انجام نمی‌دهم. بیشتر نمایشنامه‌نویسم تا کارگردان. اجرا در نمایشنامه برایم تمام می‌شود. همه این موارد در نمایشنامه شکل گرفته بود و این تاثیرگذاری آن زمان بوده است به شکل کلی ساختار و فرم تغییر نمی‌کند.

با توجه به اجرای موفق‌آمیز این کار در خارج از ایران، در اجرای مجدد تغییرات اجرایی داشته‌اید؟ در این کار هم با بازیگرانی کار کردید که چهره نیستند به مانند کارهای قبلی‌تان، این مساله با فضای این روزهای تئاتر ما بسیار تفاوت دارد.

پیام لاریان: من چهره گریزم. حس می‌کنم نمی‌توانم کاراکتر تئاتری که افراد چهره آن را ایفا می‌کنند را باور کنم. دوست دارم بازیگران افرادی باشند که چهره نیستند تا کاراکتر واقعی باشند؛ شاید در فضای حرفه‌ای اشتباه است. در این اجرا تنها یکی از بازیگران تغییر کرد. من با این گروه از سال 87 دوست هستیم. سال دوم دانشگاه که تصمیم برای اجرای کار گرفتم آنها با من همراه شدند اکنون بعد از این همه سال یکدیگر را به خوبی می‌شناسیم، ترجیح می‌دهم با هم کار کنیم چون آنها راحت‌تر حرف مرا درک می کنند تا بازیگری که حال من را نمی‌داند.

این نمایش در اجرای آمستردام بسیار موفق بود و همان زمان به چهار فستیوال دیگر در کشورهای سوئد، پرتقال، آمریکا و بوسنی دعوت شد که به دلیل عدم حمایت از ما و حساسیت موضوعی که پیرامون‌اش وجود داشت مورد حمایت قرار نگرفت. البته احتمال دارد به فستیوالی در اتریش برویم. در اجراهای بین‌المللی حتما تغییراتی خواهد داشت در اجرای آمستردام هم کاراکترها اسم نداشتند و تیترها وجود نداشت چون تماشاگران خارجی با اسامی گیج می‌شوند مانند فیلم "جدایی نادر و سیمین" که تنها با عنوان جدایی از آن یاد نمی‌شود. آنها آنقدر کارهای ما را نمی‌بینند بنابراین با اسامی ما آشنا نیستند، اگر دوباره اجرا کنم باید اسامی را بردارم.

یکی از نقاط قوت این کار طراحی صحنه آن است، اینطور نیست؟

پیام لاریان: بله طراحی صحنه، کار خلاقانه سعید حسن‌لو است که به نظر من یکی از بهترین کارهایی است که تاکنون انجام داده است. در نمایشنامه میز گرد شیشه‌ای وجود دارد که او با خلاقیت آن را به میز مثلثی تبدیل کرد. طراحی صحنه در میزانسن و سایر اجزا کار تنیده شده است.

تالار مولوی بدون شک یکی از بهترین سالن‌های نمایشی است که برای هنرمندان از جایگاه خاصی برخوردار است؛ اما این سالن به نظر می‌رسد با روزهای اوج خود فاصله گرفته است؛ نظر شما در این رابطه چیست؟

پیام لاریان: این تالار به لحاظ مخاطب در زمان باز بودن دانشگاه‌ها شرایط خوبی دارد اما در تابستان نه؛ مثل زمانی که اکنون ما در آن اجرا می‌رویم و اذیت شدیم. انرژی بسیاری به خاطر تعطیل بودن این تالار از آن گرفت شده است. این تالار اکنون رویکرد کاملا دانشجویی دارد در حالی که قبلا سلبریتی‌ها در آن اجرا می‌رفتند به همین دلیل بخشی از مخاطبان آن ریزش کرده است. این درد تئاتر ما است که ریشه در فقر فرهنگی و سواد جامعه دارد که مردم تنها به دنبال بازیگران سرشناس هستند. مساله ما این است که بازیگر سینمایی را به تئاتر بیاریم تا بفروشد. تالار مولوی نیاز به تبلیغات دارد اینجا تابلو یا در وردی مجزایی وجود ندارد کسی که برای اولین بار به این مکان می‌آید فکر می‌کند بیمارستان است؛ باید بیلبوردهایی وجود داشته باشد و روند بینابین داشته باشد و کارهای حرفه‌ای در آن اجرا شود. مولوی تلاش می‌کند دوباره زنده شود و برخی اجراها نشان داده است که می‌تواند این اتفاق رخ بدهد اگر مدیران آن مسیر و انتخاب‌های درستی داشته باشند.

گفت و گو: مهرانگیز قهرمانی