سرویس تئاتر هنرآنلاین: برای " ُکلاژ موضوعی و ساختاری" حداقل یک دلیل بنیادین وجود دارد: الزامأ باید ترکیبی نو و بدیع به وجود آید که در ُکل غایتمندی ترکیبی، ساختاری و موضوعی بسیار برتری را نشان بدهد و حتی درمواردی به نتایج وجاهتدار غیرقابل انتظاری بیانجامد.
ُکلاژ موضوعی و ساختاری که در نمایش "سه خواهر و دیگران" به نویسندگی و کارگردانی حمید امجد انجام شده، هیچ توجیه نمایشی ندارد، چون به هیچ غایتمندی "قیاسی نمایشی و تئاتری" شکل نداده است؛ گرچه درهر نوع ُکلاژی، رویکرد "استقرایی" اساسأ در ارتباط با عدم سنخیت و عدم تجانس موضوعی عناصر ترکیب شونده، معنا پیدا میکند، اما هرچیزی باهرجنس ساختاری و موضوعی متفاوتی که به کار گرفته میشود، باید همواره تحت تأثیر یک غایتمندی "ترکیبی - قیاسی" نهائی باشد که حاصل ترکیب و کمُپوزیسیون پایانی همه عناصر گوناگون ساختاری و موضوعی است و در آن هر مقایسهای الزامأ ارتباطی به نقد و بررسی ندارد، بلکه برای نشان دادن ویژگیها و ارزشهای هنری محتوائی و ساختاری است و البته همه این تعریف و ویژگیها هم اساسأ ارتباطی به نمایش و تئاتر ندارد.
حمید امجد در نمایش "سه خواهر و دیگران" با نگاهی ُکلی به "سه خواهر" و "باغ آلبالو" از آثار شاخص "آنتوان چخوف" و چیدمان " ُکلاژ" گونه آنها به شکل بخشهای دو متن متفاوت و جداگانه، در کنار نیم نگاهی سرسری به "شاه لیر" و حتی "هملت" و "مکبث" از آثار برجسته "ویلیام شکسپیر" و پراکندهگویی درباره نویسندگانشان، حتی متلکگوئی به تولستوی و افزودن بخشی از تاریخ قاجار و تلفیقی از نمایش "تخت حوضی" یا "سیاه بازی" ایرانی، ترکیبی"کلاژ" گونه تدارک دیده و سپس همه را با نگرشی نسبتأ "هجو آمیز" در آمیخته و معجونی بیمعنا، بیشکل و ساختار و کممحتوا "درست کرده" است.
استفاده از پرسوناژ سیاه "فیروز" که اشارهای ضمنی به "حاجی فیروز" هم است، ظاهرأ برای ایجاد یک حلقه و عامل ارتباطی بین بخشهای موضوعی و ساختاری ناهمگن و نامتجانس نمایش بوده است که از لحاظ ژانر هم باهم تفاوت دارند. باید یادآورشد که پرسوناژ سیاه اساسأ اضافی و تحمیلی است و حتی سبب انفصال و جدا افتادگی بیشتر بخشهای ترکیبی متفاوت و جدا افتاده این اجرا شده است،که اساسا نمایش هم "نیست" و میتوان با ارفاق آن را "نمایشواره" ارزیابی کرد؛این پرسوناژ سیاه که نقشش را "افشین هاشمی" خیلی ماهرانه و خوب بازی میکند، حضورش حتی در همان آغاز نمایش هم تحمیلی است، چون یک مونولوگ خطابی طولانی دارد و بعد از آن هم تماشاگر بلافاصله با گفتار طولانی یکی از پرسوناژهای نمایشنامه "سه خواهر " روبه رو میشود که به علت طولانی بودن مونولوگهای پرسوناژ سیاه ( فیروز)، دیگر تحمل دیالوگ اصلی این پرسوناژ نمایشنامه "سه خواهر" را ندارد؛ یعنی عملأ دیالوگهای پرسوناژ "سیاه" به ریتم و ضربآهنگ اجرای نمایش آسیب زده است.
موضوع این اجرا "بررسی و شناخت شباهتهای برخی از آثار چخوف به بعضی از آثار شکسپیر" است، که هیچ ربطی به تئاتر و دنیای نمایش ندارد و اساسأ نوعی"نقد تطبیقی" به شمار میرود.
این"نمایشواره" فقط از لحاظ طراحی صحنه و بازیگری قابل تأمل است؛ طراحی صحنه - صرفنظراز قرینه بودن درختان دو طرف صحنه که طراحی و دکور را مصنوعی جلوه داده، عمدهتأ محدود به طراحی نوع معماری خانه است که توسط "امیر اثباتی" انجام شده و خیلی خوب از کار درآمده است، زیرا عملا برای ورود و خروج بازیگران و میزانسندهی آنها کارکرد نمایشی پیدا کرده است.
بعد از بازی بسیار خوب "افشین هاشمی"، تعدادی از بازیگران دیگر از جمله، "داریوش موفق"، "محسن حسینی"، "مارال آتشی"، "معصومه رحمانی"، "پیام امیرعبداللهیان" و "ریحانه سلامت"، همگی به تناسب نقش و میزان حضورشان درصحنه، بازیهای نسبتا خوبی ارائه دادهاند، اما چون پرسوناژها به علت چندگانگی و چند موضوعه بودن اجرا، بسیارکمرنگ شدهاند و همزمان نیز برای این "پرفورمنس نقدواره " کارکرد ابزاری پیدا کردهاند، بازی نسبتأ خوب آنها و نیز توانمندیشان عملا هدر رفته است.
"سه خواهر و دیگران"، به نویسندگی و کارگردانی حمید امجد که هماکنون در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا میشود، عمدهتا چیزی جز یک "پرفورمنس" مبتنی بر " نقد تطبیقی" نیست که با لفت و لعاب نمایشی به شکل یک "هجویه" ارائه شده و بسیار ملال آور و خستهکننده است: باید یادآور شد چنانچه از "هجو" یک موضوع یا پرسوناژ یا ...، نتایج پارادوکسیکال یا معنادارتر و بدیعتری عاید ذهن تماشاگر نشود، آنچه روی صحنه یا در متن جریان دارد، معمولا چیزهای زیادی هم از هجویه کم دارد؛ هراثری، هر پرسوناژی و حتی هرموضوعی قابل هجوشدن نیست.
حمید امجد بخشهای مربوط به "سه خواهر" و "باغ آلبالو" را به طور جدی به اجرا درآورده است، اما این جدی بودن در شاکله ُکلی اجرا که ساختار و لحن هجویه دارد، تا حدی رنگ باخته و از جنس همان هجویه چندگانه و چندموضوعه شده است. امجد به این موضوع مهم وب دیهی توجه نداشته است: هیچ نمایشنامهای را براساس نظر منتقدان (منتقدان روسی و غیر روسی) یا صرفأ برمبنای نظر یک نویسنده (این جا منظور، نظرخود چخوف و حتی تولستوی در مورد شباهت نسبی برخی از آثار او به آثار شکسپیر است) نمینویسند. او مرتکب اشتباه بزرگی شده است، چون آنچه تماشاگر روی صحنه میبیند، عملا "نقد تطبیقی" برخی از آثار چخوف و شکسپیر با آمیزهای از یک هجویه ضعیف است که هیچ ارتباط نمایشی عمیق و قابل تأملی با دنیای نمایش ندارد.
حسن پارسائی