سرویس تئاتر هنرآنلاین: به گفته دیوید ادگار، نمایشنامهنویس باسابقه، نسل جدیدی از نمایشنامهنویسان به سنت غنی نمایشنامهنویسی بریتانیا پیوستهاند. اینک نمایشنامهنویسان جوان و مشتاق از انگیزهی خود در کارشان میگویند.
دیوید ادگار
گاهی فکر میکنم که همه عمرم را در آن میزگرد در بلکباکس بالای آن کافه نشستهام و در این باره بحث کردهام که "آیا تئاتر سیاسی انگلستان آیندهای دارد؟" صرف زمانی چنین دراز برای اندیشیدن در این مورد پاسخ به این پرسش را نیز همراه دارد. نزدیک به چهل سال از سالهای پرشور اوایل دهه۱۹۷۰، که کارم را آغاز کردم، میگذرد و با این حال نسل جدیدی از نمایشنامهنویسان سیاسی در آستانه ظهورند تا پیشبینیهای شوم را نقض کنند!
چرا این فرم غالباً نامعمول اینگونه مقاوم بوده است؟ این، به هیچ وجه امری بدیهی و مسلم نبوده است. در سالهای دهه ۱۹۵۰ جرج دواین میتوانست موقعیت حرفهای خود در را تئاتر رویال کورت به جای آثار نمایشی جان آزبرن، آرنولد وِسکر و جان آردن وقف پوچگرایی اروپایی کند. بدون لغو سانسور تئاتر، نسل نمایشنامهنویسان پس از سال ۱۹۶۸ به تلویزیون میرفتند. در سالهای دهه ۱۹۷۰ "پیتر هال" و "ترور نان" به هیچ وجه مجبور نبودند درهای تئاتر ملی و کمپانی رویال شکسپیر را به روی نمایشنامهنویسانی که فعالیتشان را وقف تخریب نهادهای بورژوازی کرده بودند، بگشایند. اگر مکس استافورد-کلارک به پیروی از پدرش وارد حوزه روانپزشکی شده بود، فعالیت حرفهای هاوارد برنتون، کرول چرچیل، مارک ریونهیل و بسیاری دیگر را راهاندازی و یا تثبیت نمیکرد. این کارگردانان محیطی ایجاد کردند که تئاتر سیاسی میتوانست در آن شکوفا شود. اما، پرداختن به موضوعاتی که برای مخاطبانش مهم و جالبتوجه بود نیز به این شکوفایی کمک کرد. بر همین پایه آزبرن، وسکر، آردن و ادوارد باند به موضوع دموکراتیزه کردن جامعه بریتانیای پس از جنگ پرداختند. نسل بعدی، که در زمان شورش دانشجویان در اواخر دهه ۱۹۶۰ شکل گرفت، فروپاشی سیاسی و اجتماعی بریتانیای پس از جنگ را تحلیل و بررسی کرد: از "شکوه" هاوارد برنتون (درباره بریگاد خشمگین) و "فراوان" دیوید هیر (دربارهی دیپلماتها) تا "سرنوشت خودم" (درباره ظهور حزب جبهه ملی). در دهه ۱۹۸۰ میلادی برخی از مفسران که متقاعد شده بودند که نام نمایشنامهنویسان سیاسی الزاماً باید هاوارد یا دیوید باشد، از ظهور گروهی از نمایشنامهنویسان شاخص با نامهایی چون کرول، شارلوت (کیتلی) و کلیر (مکاینتایر) غافل ماندند.
نمایشنامهنویسانی که مخاطبان جدید و فمینیست را مورد خطاب قرار میدادند و این ایده را، که تئاتر سیاسی باید پشت در ورودی بماند، به چالش میکشیدند. نسلی که آن را نمایشنامهنویسان بیپرده مینامند در اوایل دهه ۱۹۹۰ پدیدار شد. تجزیه طبیعی تئاتر بیپرده و در نهایت تبدیل شدن آن به نمایشهایی درباره جوانانی که در آپارتمانهای جنوب لندن تیراندازی میکردند، تمایل داشت که نشان دهد نمایش "لعنتی" سارا کین، درباره جنگ بوسنی و "راه گاگارین" گرگوری برک، درباره معترضان ضدسرمایهداری بوده است. موضوع بزرگ مارک ریونهیل مرثیهای نیشدار برای بدیهیات از دست رفته سیاسی است. همانگونه که یکی از شخصیتها در نمایش "چند پولاروید شفاف".
تئاتر سیاسی بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۹ با حادثه یازده سپتامبر و جنگ عراق رقم خورد، خصوصاً به این خاطر که این حوادث به مردم یادآوری میکرد که سیاست مهم است، چون میکشد! واکنشهای تئاتری شکل مستند به خود گرفت. از تئاتر مستند محض مانند بازسازی کلمه به کلمه بازجوییها در تئاتر ترایسیکل، از طریق نمایشهای مصاحبهمحور، مانند "گوانتانامو" اثر ویکتوریا بریتین، و گیلیان اسلوو تا آثار دراماتیزه شده آزادتر از حوادث واقعی مانند نمایش "پیش میآید دیگر" اثر دیوید هیر با موضوع اشغال عراق. این کار، هم به عنوان تئاتر و هم به عنوان ژورنالیسم حائز اهمیت است. اما در نهایت تئاتر حقیقتمحور به نوعی کنارهگیری نویسنده به عنوان راوی (در مقابل گردآوری مدارک مستند و دعوت تماشاگران برای مشاهده و برداشت) بهنظر میرسد. شاید تعجبی ندارد که تئاتری تا این حد مستند در روندی نزولی، به فرامتن گرویده است: کمتر درباره موضوعاتی است که به آن میپردازد و بیشتر کار گردآوری مستندات است. دنیس کلی نمایشنامهنویس در یک مورد به شکلی متقاعدکننده و کنایهآمیز مخاطبانش را فریب داد که نمایش داستانش درباره زنی متهم به قتل نوزادش، یک نمایش مستند واقعی است!
بر خلاف آنچه که برخی از تحلیلگران با خوشحالی پیشبینی کرده بودند آنچه رواج یافته است پیروزی نهایی اجرای تئاتر غیرمتنمحور و منحصر به مکان ساخته دست بازیگران نیست. پژوهشهای اخیر شورای هنر نشان میدهد که سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۹ تئاترهای دریافتکننده سوبسید نویسندگان بسیاری را به خود دیده است (از کمتر از ۲۰٪ به بیش از ۴۰٪ در همه رپرتوارها). بخش بزرگی از اجراهای جدید از آثار نویسندگان جوان ــ اغلب آنان آسیایی-بریتانیایی، یا آفریقایی کارائیبی، بسیاری از آنها زن است، که در دنیاهایی خیالی یا نیمهخیالی اتفاق میافتد. در این دوره آنان برجستهترین آثار سیاسی پنجاه سال اخیر را خلق کردهاند. برخی از این آثار بر اساس واقعیت اما با برداشتی آزاد شکل گرفتهاند (انرون اثر لوسی پربل درباره انرون است، اما تئاتر مستند نیست). [ت.م: انرون یک شرکت انرژی آمریکایی بود که در سال ۲۰۰۱ به دنبال آشکار شدن تقلب در گزارشهای مالیاش، اعلام ورشکستگی کرد. پرونده ورشکستگی این شرکت یکی از پیچیدهترین موارد ورشکستگی در تاریخ ایالات متحده و نیز بزرگترین مورد ورشکستگی در آمریکا، تا آن زمان به شمار میرفت.] بیشتر آن خیالی است که در همسایگی واقعیت قرار گرفته است. همانند اعضای کمپین انتخاباتی خیالی جک تورن در دوم مه ۱۹۹۷ یا پولدارهای دانشگاه خیالی اما قابل شناسایی لارا وید در نمایش "لوکس". بسیاری از این دست نمایشنامهها هستند که در کشورهای آفریقایی تا اندازه زیادی ملموس هستند، از جمله "دلال" اثر لیدیا آدتانجی، که شخصیتهای خیالی را در کنار خط لوله نفت مورد مجادله، بهطور مشخص در نیجریه قرار میدهد.
سپس میرسیم به نمایشنامههای مسئلهمحور که در آن نویسندگانی چون بولا آگباجی و لوسی کرکوود موقعیتهایی خیالی را خلق میکنند تا هزینههای انسانی کنترل مهاجرت و قاچاق کارگران جنسی را بررسی کنند. آدام بریس در "دودکش" و استیو تامسون در "تجارت خروشان" شرکتکنندگان خیالی را در جنگ واقعی عراق و بحران اقتصادی خلق میکنند، "پوزش رسمی" اثر الکسی کی کمپبل و "رویاهای خشونت" اثر استلا فیلی، تندروی نسلهای گذشته را هدف گرفته و به چالش میکشد. بر پایه موجهای پیشین، تئاتر سیاسی دوران پس از یازده سپتامبر آماده خیزشی دوباره شده است. در واقع، این تئاتر به دست نویسندگانی جوان با پیشینههایی کاملاً متفاوت بازسازی و احیا میشود. نویسندگانی که تلقیشان از رویدادهای معاصر را با بازگشت به پیچیدگی و عمق که تنها از شخصیتهای ساختگی برمیآید غنا میبخشند.
در ادامه به شش نفر از درخشانترین ستارگان تئاتر انگلستان میپردازیم:
بولا آگباجی، ۲۹ ساله
نمایشنامههای آگباجی به جرائم چاقوکشی، مواد مخدر و مسائل مهاجرت میپردازد، اما این لندنی جوان خود را شخصی رویاپرداز و علاقمند به پایانهای خوش توصیف میکند که عاشق شوهای تلویزیونی پرزقوبرق تلویزیونی آمریکایی مانند Glee و Ugly Betty است که قربانیان و محرومان را پشتیبانی میکند. در ۲۴ سالگی در پی رویای نمایشنامهنویس شدن، در گوگل دورههای نویسندگی را جستجو کرد و سر از برنامه نویسندگان جوان رویال کورت در آورد و اولین نمایشنامهاش را طی چهار هفته نوشت. نمایشنامه او به نام "از حد گذشته" که زاده سرخوردگی ناشی از کمبود شخصیتهای پیچیده و موثر سیاهپوست است، به مسئله نژاد و هویت با تمرکز بر دو جوان سیاهپوست ساکن مجتمعهای مسکونی عمومی میپردازد. [ت.م: مجتمعهای مسکونی عمومی در محلههای بسیاری از شهرهای بزرگ با هدف فراهم کردن مسکن ارزان برای همه، توسط بخش دولتی یا خصوصی ساخته شده است. این مجتمعها عموماً خانههایی یکسان دارند و بنا به شرایط اقتصادی اجتماعی حاکم بر آن، دارای فرهنگ مختص به خود است.] این نمایشنامه برنده جایزه الیویر شد و به خاطر خشونت و در عین حال خندهدار و امیدوارکننده بودنش مورد توجه و تحسین قرار گرفت. اگر گوردون براون دعوت کتبی او را میپذیرفت و به دیدن این نمایش میرفت، نشان از خردمندش میداشت. آگباجی معتقد است که این نمایش میتوانست به درک او از جرائم جوانان کمک کند. "فکر میکردم دستکم یک پیام تشکر دریافت میکنم. من چندان طرفدارش نیستم. فکر میکنم از دنیای من هیچ خبر ندارد."
سومین نمایشنامه آگباجی دوباره به مجتمعهای مسکونی عمومی سر میزند، موضوعی بسیار نزدیک به خودش: او مامور مسکن عمومی در شرق لندن است و خود نیز در محله پکهام شمالی، که دامیلولا تیلور در آن به قتل رسید، بزرگ شده است. او میگوید: "من زندگی در آنجا را دوست داشتم. به این محلات انگ زده میشود که ساکنان آن همه موادفروش میشوند و بچههای سیاهپوست به جایی نمیرسند. اما محیط زندگیام مرا محدود نکرد." امروز او با جدیت درباره جوانانی که مورد سوءتفاهم قرار گرفتهاند مینویسد و سعی میکند الگوی خوبی باشد.
تعجبی ندارد که او معتقد است مثبتاندیشی کلید برانگیختن تغییر است. او میگوید: اگر ما همه چیز را به شکلی اهریمنی و پرملال ببینیم دست از اهمیت دادن بر خواهیم داشت. کار روزانهی من باعث میشود که برایم دشوار باشد نسبت به چگونگی اداره این کشور دیدگاهی سیاسی نداشته باشم. اما جدا از نمایشنامه "توقیف عدالت" او، با موضوع مهاجرت و وضعیت سیاهپوستان بریتانیا، که در تئاتر ترایسیکل به روی صحنه میرود، او معمولاً دست به آغاز مباحثه سیاسی نمیزند. "من امیدوارم آینهای در برابر اجتماع قرار دهم و بحث را برانگیزم. من ادعای داشتن پاسخها را ندارم."
آدام بریس، ۲۹ ساله
او سال گذشته کارش را با "دودکش"، نمایشی منحصر به مکان درباره جنگ بر ضد ترور، آغاز کرد، که در تئاتر هایتاید با همکاری تئاتر ملی و تئاتر بوش به نمایش درآمد. در حال حاضر مشغول نوشتن نمایشنامهای برای تئاتر ملی درباره مردم آفریقای مرکزی در لندن است.
هر گاه در حال نوشتن نمایشنامهای است که میترسد به وعظ و خطابه یا گفتن بدیهیات برسد، توصیه مفیدی دارد: "من عوضی درونم را به یاد میآورم. هر تماشاگری آن را دارد! میپرسم آیا این را قبلاً دیدهام؟ یا آیا ادای بزرگترها را در میآورم؟ ". نمایشنامه "دودکش" او در سال ۲۰۰۹ درباره پیمانکاران خصوصی ارتش فعال در عراق بود که در یک زیرزمین بتنی به نمایش درآمد، در یکی از روزنامهها دهمین نمایش برتر دهه گذشته و یکی از متقاعدکنندهترین برداشتها از جنگ پایانناپذیر قرن ۲۱ علیه ترور شناخته شد.
آدام بریس، که علاقه زیادی به سفر دارد، بیشتر شخصیتهای آثارش الهام گرفته از کسانی است که در خارج از کشور ملاقات میکند. او میگوید: "هرجا که زندگی کنید، هرگز خانهتان نیست که شما را وادار میکند به مسائل متفاوت نگاه کنید!". لوئیس مکنیس در یکی از اشعارش میگوید: "دنیا دیوانهتر و بسیار سرشارتر از آن چیزی است که ما فکر میکنیم، و به شکلی تغییرناپذیری، گوناگون!" این بسیار درست است. کار او به بررسی فعلوانفعال بین بریتانیا و جهان در قرن ۲۱ میپردازد. او در حال حاضر در حال نوشتن درباره مردمانی از آفریقای مرکزی است که در لندن زندگی میکنند. "یک انسان واقعی که اهمیت میدهد و همه اینها" که در تئاتر آرکولا به نمایش درآمد، داستان سه نویسنده بریتانیایی را روایت میکند که شاهد اعدام در یک کشور آسیای میانه بودهاند. "اروپای غربی در مقایسه با مناطق دیگر جهان مانند یک مهمانی تماموقت در باغ است. من با بسیاری از کارهایی که اینجا به روی صحنه میرود که میگوید: وای، روابط چقدر سخت هستند! مشکل دارم."
بریس معتقد است مهمترین ویژگیاش به عنوان یک نویسنده نادانیاش بوده است. "من تازهنفس وارد این کار شدم و درباره همه چیز با دقت تحقیق کردم. من هم دیدگاههای افراطی چپگرا و هم دیدگاههای افراطی راستگرا دارم. اغلب بهترین نمایشنامهها زمانی نوشته میشوند که واقعاً درباره یک موضوع دچار تضاد هستید!"
آلیا بانو، ۲۸ ساله
او به خاطر اولین نمایشنامهاش "سایهها"، که در رویال کورت به نمایش درآمد، هم در ایونینگ استاندارد ۲۰۰۹ و هم در مراسم جایزه تئاتر محفل منتقدان به عنوان آیندهدارترین نمایشنامهنویس شناخته شد.
آلیا بانو خلاءهای بسیاری را در تئاتر بریتانیا درباره مسلمانان جوان این کشور پر کرد. نمایشنامه او، که به گفته یکی از منتقدان مشتاق، "خاطرات بریجت جونز مسلمان" است، به مسئله میزان بردباری اسلامی میپردازد و نقدهای مثبتی نیز دریافت کرده است. او جایزه آیندهدارترین نمایشنامهنویس را در سال ۲۰۰۹ دریافت کرد، اما او خود را یک پیشگام فرهنگی نمیداند. او میگوید: "کمی اضطرابآور است. حس میکنم که… فقط همین یک نمایش بوده. واقعاً دوست دارم که در آینده به عنوان نمایشنامهنویس سیاسی شناخته شوم. اما در حال حاضر احساس میکنم اطلاعات لازم برای آن را ندارم. آلن بنت میگوید: من مدتها احساس نویسنده بودن را نداشتم. شاید برای من هم همین باشد. هنوز احساس نویسنده بودن را ندارم. من بسیار پیشتر از نویسندگی معلم بودهام و برایم راحتتر است که خودم را معلم بدانم."
او در میدلند غربی بزرگ شد و برای تحصیل به پایتخت آمد تا در دانشگاه کوئین مری زبان انگلیسی بخواند. او اعتراف میکند: "من میخواستم هر کاری که در بیرمنگهام انجام نداده بودم را انجام دهم. هنوز آن قدر بزرگ نشده بودم که سخت تلاش کنم!". پس از فارغالتحصیلی وارد برنامه نویسندگان جوان در رویال کورت شد. "سایهها" در اوایل سال گذشته به روی صحنه رفت. برغم موفقیت این نمایش، بانوی ۲۸ ساله همچنان در لندن به عنوان معلم مدرسه فعالیت میکند. نقشی دوگانه است که میتواند به کارش اصالت ببخشد. او میگوید: "من به شانزدهسالهها درس میدهم. آنها میتوانند پاسخ بدهند و میتوانیم با هم رابطه داشته باشیم."
با وجود این که کار او توسط رسانههای بینالمللی کالبدشکافی میشود، آلیا بانو بیشتر تحت تاثیر منتقدان نزدیکتر به خانهاش قرار دارد. "من پنج خواهر و دو برادر دارم. من هفتمی هستم. اگر خواهر بزرگترم بگوید نمایشت مزخرف است و باید تغییر کند، من به قضاوت او اعتماد میکنم."
جک تورن، ۳۱ ساله
تورن که سناریست تلویزیون است، برای صحنه نیز مینویسد. آخرین نمایشنامه او درباره پیروزی حزب کارگر در انتخابات ۱۹۹۷ است که سال گذشته در تئاتر بوش به روی صحنه رفت. از پروژههای آینده او نمایشی ضد سلاحهای هستهای برای تئاتر ملی است.
جک تورن اعتراف میکند که در کودکی میخواست سیاستمدار بشود. او از اعضای بسیار جوان حزب کارگر بود و به گفته خودش پیروزی حزب در دوم مه ۱۹۹۷ در ۱۸ سالگی او مهمترین شب زندگیاش بوده است. دوم مه ۱۹۹۷ عنوان نمایشنامه او درباره این پیروزی چشمگیر نیز هست که سال گذشته در تئاتر بوش اجرا و با نقدهای تحسینآمیزی نیز روبرو شد.
او میگوید: "من فکر میکردم بلر دنیا را تغییر میدهد. من همچنان افتخار میکنم که حزب کارگر طریقه اداره وضعیت رفاه عمومی در این کشور را تغییر داد. اشتباهات بسیاری داشتند، اما همچنان فکر میکنم که خیلی بهتر میشد اگر قدرت در دست آن حزب بود."
او چگونگی علاقمند شدنش به سیاست را اینگونه توضیح میدهد: "پدر و مادرم اجازه میدادند بیدار بمانم و اخبار ساعت ۱۰ را ببینم. من وارد سیاست شدم چون عاشق تلویزیون بودم!"
تورن هنوز هم تلویزیون را دوست دارد و قسمتهایی از سریال "اسکینز" و برنامههای دیگر را هم نوشته است. او اخیراً جایزه بهترین تازهوارد بریتانیایی را در فستیوال موسسه فیلم بریتانیا برای "سناریوی راهنمای پیشاهنگی برای پسران" دریافت کرده است. پس با این فرض که تلویزیون بسیار پولسازتر است، چرا برای تئاتر مینویسد؟
"تلویزیون بسیار کمتر از تئاتر جامع است. در تئاتر شما مینشینید و تلاش میکنید فکر کنید. بفهمید دیگران در اطراف شما چه فکر میکنند. پس جزئی از چیزی هستید. جزئی از آن رویداد هستید."
او در حال حاضر مشغول کار روی نمایشنامهای برای تئاتر ملی است که آن را اینگونه توصیف میکند: "صریحترین نمایش سیاسی که تاکنون نوشتهام… علیه سلاحهای هستهای است. نه در مورد خرابیهایی که میتواند به بار بیاورد، بلکه در این مورد که هیچ دلیلی ندارد که ما کلاهک هستهای داشته باشیم! این نوع تئاتر سیاسی است که برایم جالب است، وقتی چیزی برای گفتن دارد که مردم لزوماً از پیش به آن فکر نکرده باشند."
آیا او نگران است که نسلش از نظر سیاسی کمتر درگیر است؟. "خوب، بیشتر برایم جالب است که اصلاً سیاست چیست. فکر میکنم نمایشنامهنویسی سیاسی ما یک جنبه نسلی دارد. مادر و پدرم به راهپیمایی میرفتند. مادرم برای کمپین خلع سلاح هستهای به زندان افتاد. آنها از نظر سیاسی بسیار فعال بودند، اما مرزهای موضوعات سیاسی بسیار تغییر کرده است: من امروز به عنوان یک مصرفکننده میتوانم سیاسی باشم. مثلاً آنچه را میخورم تغییر دهم. نمایشنامهنویسان جوان بیشتر تمایل به طرح سوال دارند. من میخواهم چیزهایی بنویسم ــ هنوز هم ننوشتهام ــ که بگوید مشکل این است، پاسخ را هم لزوماً نمیدانم."
لیدیا آدِتانجی، ۳۰ ساله
پس از به پایان رساندن دوره رویال کورت و استودیوی تئاتر ملی، لیدیا آدتانجی اولین نمایشنامه خود، "دلال" را در فستیوال هایتاید در سافولک به روی صحنه برد. نمایش درباره مردی نیجریهای است که بین شرکتهای چندملیتی، شورشیان داخلی، و روزنامهنگاران غربی گیر افتاده است. موضوع پیچیده و مناسبی برای این روزنامهنگار سابق که خود را تقریباً کوچنشین میداند. او در استاکپورت به دنیا آمده و پیش از بازگشت به بریتانیا در نیجریه بزرگ شده است. پس از فارغالتحصیلی از کمبریج در زبان چینی، مدت شش سال در فایننشالتایمز مشغول به کار بوده است.
او میگوید: "من هرگز بهعمد سیاسی نمیشوم. موضوع بیشتر کنجکاوی درباره جهان اطرافم است. هنگامی که از نیجریه به اینجا آمدم، در اطراف شهر ساکن شدم و این کمی ناراحتکننده بود. کمی احساس غریبگی میکردم و این باقی ماند. انگار گاهی فقط مشاهدهگرم. این یکی از دلایل نویسنده شدنم است.
آدتانجی روزنامه را ترک کرد تا به صورت تماموقت به نویسندگی خلاق بپردازد. چند نمایشنامه آماده دارد که یکی از آنها درباره زندگی یک کارگر زن است. من هنوز هم به قدرت ژورنالیسم باور دارم. اما برایم جالب است که بدانم چه چیزی در ژورنالیسم بهتر جواب میدهد و چه چیزی در تئاتر. احساس میکنم تئاتر گاهی میتواند بهتر حق مطلب را ادا کند. آزادی بیشتری در تئاتر وجود دارد و هیچ نیازی به رعایت تعادل نیست. من هیجان حضور مخاطب در برابرم و احساسات زنده انسانی را دوست دارم. این، بسیار بیواسطهتر است.
لوسی کرکوود، ۲۶ ساله
لوسی کرکوود که از کودکی مسحور تئاتر بود، توسط ملکنیون در دانشگاه ادینبورگ کشف شد. او در کنار نمایشنامهنویسی برای تلویزیون نیز فیلمنامههایی مثل "اسکینز" را نوشته است و علاقه بسیاری به خلق شخصیتهای زن قدرتمند دارد. او میگوید: "گفتن داستانها به دلایل بسیاری آخرین سنگر مبارزه با تعصب و افراطیگری در تبعیض است. اخیراً شنیدهام که هلن بکسندل (بازیگر) گفته است همین که به ۳۵ سالگی رسیدید دیگر کار نیست. باید صبر کنید تا نقش پیرزنها از راه برسد!"
پروژه فعلی کرکوود شامل نمایشی درباره روابط بینالمللی چینی آمریکایی است که الهام گرفته از تصویر مشهور مرد جلوی تانک در میدان تیانآنمن است. اما او به مبارزه با قاچاق کارگران جنسی وفادار مانده است و نمایش خود در این باره را در اسکاتلندیارد و کنفرانس سازمان ملل نشان داده است. فوقالعاده است که پلیس با تئاتر درگیر میشود. سال ۲۰۱۰ است و نمایشی درباره بردهداری هنوز هم بِروز و به موقع و مطرح است. چطور ممکن است؟!
مصاحبهکنندگان: ایموجین کارتر و هرمیون هابی منبع: روزنامه گاردین مترجم متن انگلیسی: شیرین میرزانژاد (گروه تئاتر اگزیت) ویراستار متن فارسی: یوریک کریممسیحی