سرویس تجسمی هنرآنلاین: مسعود کشمیری دومین نمایشگاه خود را مدتی قبل در گالری ثالث برگزار کرد، کارهایی که در ادامه مجموعه قبلی او هستند، پرترههایی از آدمهای معاصر در فضاهای شخصی و ناآشنا، کشمیری آدمها را از اعماق روحش بیرون کشیده و روی بوم میآورد، آنها آشنا و غریبه هستند اما از کجا میآیند؟ سوالی که در این گفتوگو با مسعود کشمیری به آن پرداختهایم.
آقای کشمیری دومین نمایشگاه شما مدتی قبل در گالری ثالث برگزار شد، پیش از صحبت درباره این نمایشگاه خوب است کمی با شما بیشتر آشنا شویم.
سابقه نقاشی من به پیش از دوران دانشگاه بازمیگردد البته کسی که کار هنری میکند معمولا از کودکی نقاشی خوبی دارد، اما از این که بگذریم حضور جدی من در فضای هنری به زمانی بازمیگردد که به هنرستان رفتم. آن زمان تنها در تهران و یکی از شهرهای شمال ایران هنرستان تجسمی پسرانه وجود داشت به همین دلیل من به هنرستان معماری رفتم اما به همراه چند نفر از همکلاسیهایم که برزو ارجمند نیز یکی از آنها بود، پیگیر موضوع شدیم تا دست کم رشته گرافیک در مدرسه ما تدریس شود. از سال دوم به بعد و پس از پیگیریهای بسیارِ ما بود که توانستیم در رشته گرافیک تحصیل کنیم. از همان زمان طراحی و همینطور نقاشی را بسیار کار میکردم، البته من هیچوقت نقاشی نخواندم اما نقاشی، هنری بود که به شکل جدی آن را دنبال میکردم. حتی همان سالها در مشهد به همراه دو نفر از دوستانم یک نمایشگاه کاریکاتور برگزار کردیم که از آن بسیار استقبال شد.
به جز مدرسه من تنها یک کلاس طراحی میرفتم که استادی به نام آقای اسفهبدی آنجا به من آموزش میداد. طراحی بسیار در این مسیر به من کمک کرد و زمانی که در دانشگاه گرافیک میخواندم نیز چون با بچههای رشته نقاشی در برخی از دروس مشترک بودیم از فضای موجود برای بیشتر آموختن استفاده میکردم. البته در گرافیک هم بیشتر با شیوههایی که به ترسیم و نقاشی نزدیک است کار میکردم؛ مثل تصویرسازی که از آن زمان تا امروز همچنان در این زمینه کار کردهام. دوست داشتم پوسترهایم را دستی کار کنم تا روحیه نقاشی در من حفظ شود. در دوره فوق لیسانس نیز انیمیشن خواندم، رشتهای که به من بسیار کمک کرد، این رشته هرچند بسیار دشوار بود و ما مجبور بودیم واحدهای بیشتری را نسبت سایرین بگذرانیم اما باعث شد من با فضای جدید در هنرهای تصویری آشنا شوم. شانسی که من داشتم این بود که در آن دوران استادی از روسیه به نام آقای تاراسوف به دانشکده ما آمده بود که سابقه تدریس در دیزنی را داشت، او بسیار سختگیر بود و ما دو روز در هفته از صبح تا عصر با او کار میکردیم، ولی همین جا میگویم که او چیزهای بسیاری به ما آموخت. همه اینها باعث شد که کارهای تصویری از نقاشی
تا تصویرسازی و انیمیشن را بسیار انجام دهم.
به نظر میرسد تحصیل و کار در زمینه انیمیشن، گرافیک و تصویرسازی موجب شده است که شما دستاوردهای همه این رشتهها را در اختیار داشته و در نقاشی از آنها بهره ببرید؟
بله، البته من هیچگاه سعی نکردم به شکلی نقاشی کنم که به گرافیک یا تصویرسازی نزدیک باشد، من نقاشی را کاملا مطلق میبینم با این حال تجربیات رشتههای دیگر خیلی به من و کارم کمک کرد. شاید اگر این تجربیات نبود چنین فضایی در کارهای من ایجاد میشد، من خودم خیلی از این موضوع خوشحال هستم.
شما شیوه کاری مشخصی در همین دو نمایشگاهی که سال گذشته در گالری اُ و امسال در گالری ثالث برگزار کردهاید، از خود نشان دادهاید، این فضا چطور در کارهای شما به وجود آمده است؟
همیشه به من میگویند چرا این قدر دیر نمایشگاه گذاشتهای؟ راستش من بعد از 20 و چند سال کار کردن بود که سال گذشته کارهایم را در گالری اُ به نمایش گذاشتم؛ به این دلیل که معتقد بودم که نباید تجربههایم را در نمایشگاه ارائه کنم، وقتی میدانم که هنوز باید روی آثارم و شیوه کاریام کار کنم. من همیشه نقاشی فیگوراتیو کار کردهام و از همان ابتدا به دنبال فضای به خصوصی در نقاشی بودم که با کار فیگوراتیو صرف ایجاد این فضا بسیار دشوار است. کار شما باید به شکلی باشد که مشخص امضای شما را داشته باشد و البته همچنان ویژگیهای کار فیگوراتیو در آن قابل مشاهده باشد. ایدههایی داشتم که در همه این سالها آنها را مدام اتود میزدم، به عنوان مثال رسیدن به همین فضای تخت پسزمینهها زمان بسیاری برده است، فضا، حس و اغراق در آن دخیل بوده و حتی نوع ترکیببندی این نقاشیها نیز زمان بسیاری برده است. من همیشه بسیار درگیر کار بودهام و نقاشی را از نظر مطالعاتی و تصویری همیشه به شکل بسیار جدی دنبال میکردم. به علاوه همواره متوجه آنچه در فضای هنر معاصر رخ میداد بودم و به این موضوع توجه داشتم که دست کم در فصای کاری خودم که نقاشی فیگوراتیو
است چه چیزهایی کار یک هنرمند معاصر را این اندازه خاص میکند و من در کار خودم چه راهکاری را باید پیدا کنم؟ این حقیقتا چالش بزرگی برای من بود. البته من چون نقاشی را به شکل پراکنده کار میکردم برای این کار خودم را مجبور کردم که متمرکز کار کنم و نمایشگاه گالری اُ را زمانی برگزار کردم که فهمیدم به فضایی رسیدهام که میتواند مشخص باشد. دوست داشتم چیزی به فضای هنری ایران اضافه کنم نه اینکه صرفا در یک گالری کارهایم را ارائه کرده باشم. به ویژه اینکه در زمینه نقاشی فیگوراتیو بدون تعارف یکسری از کارها، آثار بازاری هستند و آدمهای کمی هستند که آثار فیگوراتیوشان جنبههای آرتیستیک دارد. به همین دلیل کار برای من بسیار دشوار بود چون حس میکردم روی یک لبه حرکت میکنم.
هزاران شکل نقاشی وجود دارد چرا شما نقاشی فیگوراتیو را انتخاب کردهاید؟ به ویژه در دورهای که انواع کارهای چندرسانهای و شکلهای مختلف نیومدیا باب شده است و طرفدار دارد.
علاقهای که من به نقاشی فیگوراتیو دارم شاید به دلیل نوع بیانی است که میتوانم با این شکل از نقاشی داشته باشم. این بیان در کارهای دیگر من مثل تصویرسازیهایم نیز وجود دارد و اگر شما تصویرسازیهای مرا نیز ببینید متوجه میشوید کار من آن تصویرسازی رایج در ایران که ویژه کودک است، نیست بلکه نوعی از تصویرسازی است که ویژگیهای مورد نظر مرا دارد. من همیشه با نوعهای مختلف کاری درگیری داشتهام، یعنی کاری را میدیدم که صرفا تکنیکال است و کاری را میدیدم که گرچه کاملا هنری است اما از تکنیک بیبهره است؛ من به دنبال فضایی که از هر دو این جنبهها بهرهمند باشد بودم. به نظر من اکنون از هرمندانی که در زمینه فیگوراتیو خیلی خوب کار میکنند بیشتر در زمینههای تجاری و البته نه بازاری، استفاده میشود. من میان کار تجاری و کار بازاری تفاوت قائل هستم، کار بازاری جایی در هنر ندارد اما کار تجاری قدرت تکنیکی و هنری بالایی دارد مانند کسانی که در پروژههای تبلیغاتی یا تیزرهای تلویزیونی فعال هستند. من همیشه میخواستم این شکل از کار، با آثار آرتیستیک پیوند داشته باشد به همین دلیل تصویرسازیهایی که در این سالها انجام دادهام برای
ادبیات بوده است؛ خوشبختانه این شانس را داشتهام که برای آثار زبان اصلی نویسندگان بزرگی مانند اُ هنری، هرمان ملویل، مارک تواین، جک لندن و ... کار کنم. بخشی از این کارها را برای کانون زبان ایران انجام دادم و با مراکز دیگری نیز در این زمینه همکاری کردهام. چون این آثار به زبان اصلی بودند این شانس را داشتم که نوعی تصویرسازی بزرگسال و البته هنرمندانه را برای آنها کار کنم تا در عین اینکه این تصویرسازیها فضای آثار این نویسندگان را داشته باشد، ارزشهای هنری نیز واقعا در آنها وجود داشته باشد. در نقاشی هم با اینکه هیچ ارتباطی با تصویرسازیهایم نداشت سعی کردم به همین شکل کار کنم.
کمی درباره فضای تصویرسازیهایتان نیز صحبت کنید چون کمتر مخاطبی ممکن است آنها را دیده و فضای کلی آنها را در ذهن داشته باشد. نکته مهم اینکه شما دو گروه کار تصویرگری دارید، بخشی از کارهایتان که برای داستانها استفاده میکنید فضایی کلاسیک دارند و گروهی دیگر به فضای اسطورهای و تخیلی که در بازیها و فیلمهای تخیلی معاصر دیده میشود، نزدیک هستند...
من بسیار به متن وفادار هستم و همیشه سعی میکنم خصوصیات متن در کارم وجود داشته باشد و همانطور که گفتم سعی میکنم فضای اثر نیز در تصویرسازی قابل مشاهده باشد. به علاوه به شخصیتپردازی نیز بسیار اهمیت میدهم و برایم بسیار مهم است که هر شخصیت با چه ویژگیهای روی کاغذ خواهد آمد. اما در مورد فضاهای کارهای تصویرگریام باید بگویم این ارتباطی است که در تصویرگری و نقاشیهای من نیز وجود دارد، من از تکنیک و فضایی استفاده میکنم که خیلی نوستالژیک است و به قول آقای آغداشلو در یادداشتی که برای نمایشگاه من نوشتند ما را به کارهایی که در دهههای قبل دیدهایم ارجاع میدهد. همه اینها علایق من بود و به همین دلیل دوست داشتم در کارم وجود داشته باشد اما در عین حال اگر میخواست مانند آن آنها کار کنم آثارم هیچ ارزشی نداشت، من در واقع نوستالژی آن شیوههای تصویرگری را در کارهایم بروز میدهم هرچند سعی میکنم فضا در این آثار کاملا نو و معاصر باشد.
تجربهای که شما در زمینه تصویرگری داستان بزرگسال داشتهاید کمتر تصویرگری در ایران ممکن است داشته باشد، چرا این رویکرد کمتر در تصویرگری ما وجود دارد؟
در ایران حتی انجمن تصویرگران نیز "انجمن تصویرگران کتاب کودک" نامیده شده است و این نشان میدهد که تصویرگری امری تلقی میشود که تنها ویژه کتاب کودک است. در تاریخ ما نیز تنها در دورههای کوتاهی تصویرگری جدی و بزرگ سال داشتهایم، حتی سنت تصویری ما نیز کتاب آرایی است که همه نقاشیها فرم روایی داشته و به جهت کتابآرایی خلق شده است، اما این سنت به دوران معاصر راه نیافته و کمتر نویسندهای امروز ممکن است تمایل داشته باشد که رمان یا مجموعه شعر خود را تصویرسازی کند. شاید به دلیل گسستگی فضای روشنفکری و مردم بود که چنین اتفاقی رخ داد و برای ادبیات معاصر ما کار تصویرگری انجام نشد.
به نقاشی فیگوراتیو برگردیم، در جایی از صحبتتان گفتید که شما روی لبه تیغ حرکت میکنید، به نظر میرسد که گرچه آثار جالب توجهی در زمینه نقاشی فیگوراتیو میبینیم اما نوعی برخورد مدگرایانه مدتی است نسبت به نقاشی فیگوراتیو دیده میشود، این فضا را چگونه میبینید؟
باید بگویم که من هرچیزی که یاد میگیرم از همین فضای اطراف و رفتن به گالریها و دیدن آثار مختلف میآموزم. اما چیزی که جایش را خالی میبینم هنری است که بسته به شرایط و مد نباشد، این چیزی است که ما کم کم در حال از دست دادن آن هستیم. ما باید حساب کارهای اصیل را از دیگر آثار جدا کنیم، اینها کارهایی هستند که در شرایط مختلف ویژگیهای کیفی آنها باقی میماند. به عنوان مثال یکی از الگوهای بسیار خوب من که همیشه از او تاثیر گرفتهام لوسین فروید بوده است. او در اوج هنر قرن بیستم با آن همه تحولات عجیب آن نوعی را کار کرده است که شاید آن زمان مد نبود و او کارش را با ایمان و اعتقاد انجام داد و با مرگ او ما بزرگترین هنرمند معاصر که همه ویژگیهای اصیل را در کارش دارد از دست دادیم.
وقتی به کارهای شما نگاه میکنیم این سوال پیش میآید که شما به سنتهای نقاشی فیگوراتیو چه اندازه توجه دارید یا تحت تاثیر کدامیک از این سنتها بودهاید؟
من همیشه درگیر آثار خیلی خوب تاریخ هنر بودهام، از کارهای قرون وسطایی گرفته تا داوینچی، رافائل، رامبراند، آثار رئالیستها، امپرسیونیستها و ... من عاشقانه آثار این هنرمندان را دوست دارم و هرچه بیشتر کار میکنم بیشتر حس ستایش آثار این هنرمندان در من به وجود میآید. اما در کار خودم باید از نظر تکنیک چیزی کار میکردم که نه رئالیستی باشد با اینکه از رئالیسم استفاده میکنم، نه امپرسیونیستی باشد هرچند همیشه "آن"های امپرسیونیستی در کارهایم وجود دارد. در نمایشگاه گالری ثالث من به این دلیل طراحیهایم را به نمایش گذاشتم که بگویم من کارهایم را با زحمت و پرداختن به ریزهکاریها خلق نمیکنم. توجه بسیاری به جزییات دارم اما به راحتی طراحی میکنم و به همان راحتی هم نقاشی میکشم. در واقع من در نورهای لحظهای ممکن است رویکردی امپرسیونیستی داشته باشم یا در تصویر دستها اکسپرسیونیستی عمل کنم و در جایی، از این نظر که قضاوت خاصی در مورد چیزی که میکشم ندارم، بسیار رئالیستی عمل میکنم. این مجموعهای است که در کار من اتفاق میافتد اما همیشه سعی کردهام به شکلی رفتار کنم که کارم به شکل مطلق به هیچکدام از این سنتها
مربوط نباشد. به علاوه نوعی فراواقعیت که در هوشیاری میتوانیم تجربه کنیم نیز در این نقاشیها وجود دارد زیرا من هیچوقت نخواستهام کارهایم وارد فضاهای سوررئال شوند.
شما برای این کارها مدل دارید، اما این مدلها در نقاشیهای شما به آدمها دیگری تبدیل میشوند که تنها ممکن است یک شباهت ظاهری با مدل داشته باشند. چه فضای حسی و ذهنی برای شما وجود دارد که مدلها به این شکل روی بومهای شما جان دوباره میگیرند؟
در حقیقت برای من مدل تنها یک بهانه است و من علاقهای به بازنمایی عین به عین یک مدل ندارم. گاهی این مثال را میزنم که برای این نقاشیها مانند یک کارگردان عمل میکنم؛ بازیگرم را انتخاب میکنم، به او بازی میدهم و در عین حال بازیهایی که او خودش دارد را میگویم داشته باشد. من نوع آرایش و لباس و حالت نگاه و فرم دستها یا حالت ایستادن مدل را انتخاب میکنم و آنچه در ذهن دارم را به او منتقل کرده و در نهایت اجرا میکنم. در پروسه کاری هم خیلی چیزها را بزرگنمایی میکنم، بسیاری چیزها را تغییر داده و خیلی چیزها را حذف میکنم. اما در مجموع همه اینها باید انسجام داشته باشد تا آدمی که میکشم ملموس باشد و غیر واقعی نشود. در کارهایم کلا زیباییشناسی بصری هم مهم است، نقاشی برای من مانند شعر سرودن است به این معنا که من بار حسی روی مخاطبم داشته باشم، مثل شاعری که از کلمهها و ترکیبهای مختلف استفاده میکند. از فیگور از دست و پا و چشم و صورتی که بیش از هرچیزی در تاریخ نقاشی از آنها استفاده شده است، استفاده میکنم، عناصری که رایجترین شکل تاریخ نقاشی هستند و آنها را با بیان شاعرانهای نو میکنم.
آیا نوعی دید جامعهشناسانه یا روایت دوران معاصر در تصویر کردن این آدمها وجود دارد؟
نه من تاکیدی بر دید جامعهشناسانه ندارم بلکه سعی کردهام که کارهایم یک فضای معاصر داشته باشد. به هر حال ما این آدمها را در فضای معاصر میبینیم اما اینکه آنها را نمایندهای از جامعهای با فلان ویژگی بدانم نه اینطور نبوده است. دوست داشتم کارهایم فرامنطقهای باشد و مردمان دیگر جهان نیز بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند. اینها آدمهایی هستند که در این دوران زندگی میکنند و تنها همین نکته است که این ارجاعات تصویری را ایجاد میکنند. حتی حضور زنان در کارهای من نیز به دلیل حضور حسیتر زنان است، من اصلا دید فمینیستی در کارهایم نداشتم، انتخاب زن برای من بیشتر به دلیل تاکید حسی و فرمی قویتر در فیگور زنانه است. من هرگز نمیگویم که نقاش بخشی از جامعه خودم به نام زنان هستم و با کارهایم میخواهم مشکلات جامعه زنان را بیان کنم.
در نهایت اینکه بخشی از نمایشگاه آثار شما در گالری ثالث به آثار طراحی اختصاص داشت، درباره این مجموعه و همین طور آنچه شما در طراحی به دنبال آن هستید نیز صحبت کنید.
طراحیها نگاه من به پیرامونم هستند و از نظر فرم کاری و حسی همین اشتراکات را با نقاشیهایم دارد، در تعبیر دیگری استاد آغداشلو نقاشیهای مرا آدمهای در انتظار نامیده و در مقابل طراحیها را اتاقهای در انتظار آدمها میداند. این تعبیر بسیار کاملی بود و من خودم ارتباط کارهایم را با این جمله درک کردم. به لحاظ تکنیک هم باید بگویم که ما امروز در شرایطی هستیم که بسیاری به رویکرد صرفا تکنیکال و بدون هنر متهم میشوند و به همین دلیل من سعی کردم که این کارهایم باشد که نشان دهم من به دنبال زحمت زیاد یا ساخت و ساز در کارهایم نیستم و در نقاشیهایم نیز همانطور که گفتم با همین راحتی کار میکنم.