سرویس تئاتر هنرآنلاین: یکی از نمایشی‌ترین، هنری ترین و حتی تجربی‌ترین رویکردها به موضوع، آن است که به موقعیت، موضوع یا حادثه پارادوکس‌داری پرداخته شود و با طی روند نامتعارفی، همه چیز به نتایجی تأویل دار،غیرمنتظره و حتی متناقض بی‌انجامد، یعنی ذهن مخاطب ابتدا غافلگیر و سپس به گونه بداعت آمیزی فعال گردد. باید یادآور شد که این رویکرد اولیه بدون پیش شرط دوم، یعنی شکل‌گیری روند نامتعارف مورد نظرهرگز وجوه تحلیلی، قیاسی، انتقادی و وجاهت زیبائی شناختی پیدا نمی‌کند و متعاقبا کاملا به اثبات ژانر ساختاری و موضوعی مورد ادعای متن منجر نمی‌شود .

نمایش "ناگهان پیت، حلبی" به نویسندگی امیرعلی نبویان و کارگردانی کوروش سلیمانی که این روزها در تماشاخانه سنگلج اجرا می‌شود، با دو پیش شرط مهم فوق شکل گرفته است: اول، شروع شدن نمایش با رویکردی انتزاعی و تخیلی که عبارت است از آوردن یک شخصیت خوش نام و منزلت‌دار تاریخی مثل "میرزا تقی‌خان امیر کبیر" به زمان معاصر و پیش شرط دوم، روبه رو کردن او با موقعیت‌های اجتماعی نسبتأ متناقض ایران امروزی است، تا بلکه حین شوخی با تاریخ و شخصیتی تاریخی زمینه‌ای هم برای شکل‌گیری ذهنیت‌هایی قیاسی، تحلیلی و انتقادی کمیک فراهم گردد.

باید اذعان داشت پیش شرط اول، یعنی جای دادن امیرکبیر در شرایط اجتماعی و امروزی ایران و سنجیدن نوع واکنش‌های او نسبت به موقعیت‌های مورد نظر به خودی خود ذهنیتی تخیلی، انتزاعی و ابتکاری تلقی می‌شود، هرچند نویسنده علتی برای انتخاب شخصیت خاصی مثل امیر کبیر ارائه نداده است؛ اما در پیش شرط دوم موقعیت‌های مورد نظر پاسخ‌گوی شرط اول نیست: یکی از این موقعیت‌ها مربوط می‌شود به خواننده شدن طنزآمیز امیر کبیر و مقایسه نوع آوازهای سنتی ایرانی با ترانه‌های امروزی که اساسأ ربطی به امیر کبیر که شخصیتی سیاسی به شمار می‌رود، ندارد. موقعیت دوم به دیداراو با زنی به نام لیلی می‌پردازد که تلویحأ داستان لیلی و مجنون را به گونه‌ای اشاره وار تداعی می‌کند. موقعیت سوم برخورد امیرکبیر با دو جاهل لمپن ولاط خیابانی است که این دو به ترتیب، یکی جاهل سنتی مآب و دیگری یک جاهل نمای فکُلی امروزی است.

در نمایش "ناگهان پیت، حلبی" به کارگردانی کوروش سلیمانی پیش شرط دوم، یعنی روند روبه رو شدن رجُل سیاسی معروفی مثل امیر کبیر با شرایط اجتماعی ایران فقط درسه موقعیت بسیار معمولی و کم اهمیت و حتی بی‌ربط خلاصه شده و خیلی سریع از آن‌ها هم تلویحأ نتیجه‌گیری شده است. انتخاب عوامانه فقط سه موقعیت معمولی و بی‌محتوای غیرکمیک برای رسیدن به یک تحلیل و قیاس دراماتیک و نمایشی کمیک عملأ ناکافی و بسیار عجولانه بوده است؛ حداقل باید شش یا هفت موقعیت اجتماعی و حتی سیاسی متناقض در نظر گرفته می‌شد تا خود موقعیت‌ها موجه بودن انتخاب شخصیت سیاسی مهمی همچون امیر کبیر و نیز انگیزه مقایسه دو مقطع تاریخی و اجتماعی را به شکلی طنز آمیز و کمیک توجیه می‌کرد. درحال حاضر نمایش حرف زیاد و مهمی برای گفتن و نشان دادن ندارد و حتی می‌توان گفت که از نام، شخصیت و جایگاه میرزا تقی خان فراهانی ملقب به "امیر کبیر" عملأ "سوءاستفاده نمایشی" شده است.

در آغاز اجرا با لحنی ادیبانه و حتی گاهی استعاری چنین وانمود می‌شود که گویا قصه‌ای بدیع، مهم و شاد به روایت صحنه‌ای درمی‌آید و یک راوی زن هم به تناوب این موضوع را یادآوری می‌کند، اما واقعیت آن است که قصه‌ای در کار نیست و فقط یک قرارداد شرطی، فرضی و انتزاعی مطرح است که به دلائل فوق الذکر به سرانجام و سامان موضوعی مطلوب نمی‌رسد .

در کل، طراحی صحنه‌ها نسبتأ خوب انجام شده، چون ضمن هماهنگی با موضوع و موقعیت‌های محدود نمایش فضای لازم را هم برای بازی بازیگران فراهم کرده است. کارگردانی نمایش و میزانسن‌دهی‌ها به تناسب سادگی موقعیت‌ها و موضوع ، بسیار معمولی است. بازیگران در حیطه نقش‌های ساده خود به طورنسبی بازی‌های خوبی ارائه می‌دهند. نور و موسیقی هردو کاربرد و کارکردی محدود و معمولی دارند.

در نمایش"ناگهان پیت، حلبی" که عنوان بی‌ربطی هم دارد، صحنه‌ها ازلحاظ اجرائی به دلیل محدویت‌های موضوعی متن در جائی شبیه صحنه‌های یک "شو" یا "پرفورمنس کوتاه" و در جائی هم به یک نمایش بسیار کوتاه و"اتوود" گونه تئاتری شباهت دارند و چون موضوع این اجرا درحد لزوم بسط داده نشده، جنبه‌های کمیک آن هم زیاد برجسته نیست.

حسن پارسائی