به گزارش هنرآنلاین ؛1- نگاه خرد شده و هراسان نوید محمد زاده در حالی که در اواخر فیلم التماس می‌کند او را به کمپ نبرند، آن چیزی است که به نظر من هنر برای آن به وجود آمده، برای جاودانه کردن رنج‌ها به این امید که دیگر انسانی در جهان رنج نبرد، شاید این امیدی واهی باشد اما هنر، با این جاودانه کردن، تنها هدیه‌ای است که هستی به چنین انسان‌هایی می‌دهد، به کسانی که در زندگی تنها رنج را تجربه کرده‌اند و تنها کسانی که به آنها با بغض و حیرت و تأمل نگاه می‌کند هنرمندان هستند و نوید محمد زاده در انتقال این رنج، فوق العاده عمل می‌کند، در کمال است و در اوج، چیزی از بازیگران رده اول جهانی کم ندارد و تکان دهنده و مرعوب کننده است، من مطمئنم نوید خواسته یا ناخواسته به روح خودش آسیب زده تا چنین تصویر هولناک و درجه یکی را از این شخصیت ارائه دهد، روح بازیگر باید در مقابل رنج‌های بشری آسیب پذیر باشد و در آستانه فروپاشی وگرنه تصویری که ارائه می‌دهد به مرز اجراهای نبوغ آمیزی چون اجرای محمد زاده نزدیک هم نمی‌شود.

2- وقتی نویسنده و کارگردان اثر در مورد دنیایی فیلم می‌سازد که عمیقاً درکش کرده، با شخصیت‌های آن زندگی کرده یا درباره‌شان تحقیقات جدی کرده و اجزای آن را به خوبی می‌شناسد و در صورتی که خداوند به او استعداد انتقال این تجربیات را داده باشد (که از بخت خوب ما به سعید روستایی این استعداد را در سطح بسیار بالایی هدیه کرده) تازه به یاد همان درس اولیه می افتیم که درباره چیزی که می‌شناسی فیلم بساز، این درس به ظاهر بدیهی به شخصه از فیلم سعید روستایی برای خود من که از عدم رعایت این درس لطمه‌های سنگینی خورده‌ام نکته‌ای بود که به نظرم بدیهی ولی همانقدر که بدیهی، فراموش شده هم هست، باید بارها به سینماگران جوان و غیر جوانتوصیه کرد درباره چیزی که می‌شناسی فیلم بساز،حوزه‌های علاقهمندی افراد ممکن است متنوع باشد اما علاقه داشتن به امری الزاماً به معنی تسلط بر آن امر نیست.

3- تدوین را باید به تدوینگر با تجربه سپرد، حفظ ریتم درونی زیست آدمهای قصه در دستان تدوینگران بی تجربه، حتی در صورت در اختیار داشتن متریال درخشانی مثل آنچه بهرام دهقانی در این فیلم در اختیار داشته،می‌توانست به نوعی سکته‌های حداقل خفیف در ساختار زمان بندی شده و دقیق فیلم بیانجامد، بهرام دهقانی اما در این فیلم درخشان کارکرده، بهرام دهقانی فیلم نامه نویس دوم این اثر است واین درس به ظاهر ساده و بدیهی را تکرار می‌کند که سینمای ایران در بسیاری از موارد آن را فراموش کرده، این درس ساده این است: تدوینگر، اصلی‌ترین محافظ ظرافت‌های یک فیلم است، در انتخابش تا می‌توانید دقت کنید.

4- حفظ امنیت ملی یک سرزمین در زمینه‌های فرهنگی یعنی دقیقاً همان کاری که سعید روستایی و سعید ملکان در "ابد و یک روز" آن را انجام داده‌اند،آیینگی رنج‌ها به نیت عدم تکرارشان، ما اگر می‌خواهیم خانواده را به مفهوم دوست داشتنی و واقعی‌اش در زندگی واقعی‌مان تجربه کنیم راهی جز این نداریم که بر پرده سینما و در آیینه هنر،زشتی‌هایی را که این تصویر مطلوب را مخدوش می‌کنند بی رحمانه و موشکافانه ببینیم تا در زندگی واقعی از این تصویر هولناک بترسیم و بهتر زیست کنیم، این فیلم‌ها آن چیزی است که سرزمین ما به آن نیاز دارد، ما باید رنجهایمان را بی واسطه بر روی پرده سینما بکاویم تا در زندگی واقعی کمتر با آنها مواجه باشیم و زدن تهمت سیاه نمایی یا... به چنین فیلم‌هایی یا عدم درک تحلیل گر را می‌رساند یا عدم صداقت او را که هر دو سم‌های مهلکی در تحلیل‌های کلان سینمایی هستند.

5- وقتی فیلمی درخشان است، تمام تیم توانایی‌هایشان در اوج جلوه می‌کند، اجرای مسلط و درجه یک پیمان معادی،نگاه‌های درخشان پرینازایزدیار، بازی دقیق و کم خطای تک تک بازیگرانحتی بازیگران تک پلانه فیلم، چهره پردازی درجه یک،همگی هدیه‌هایی هستند که یک تیم به بیینده می‌دهد، سینما یک کار تیمی است،می‌بینید چه درس‌های بدیهی اما فراموش شده‌ای است برای سینمای ما؟...از این تیم درخشان به خاطر این هدیه تکان دهنده‌شان تشکر می‌کنم و در مقابل حس انسان دوستی‌شان برای جاودانه کردن رنج‌های واقعی مردم سرزمینم تعظیم می‌کنم، هنر برای همین به وجود آمد، برای جاودانه کردن رنج‌ها...