سرویس تئاتر هنرآنلاین: "هملت" را باید آمیزه کهن و مدرن چه در نگاه و چه در تکنیک قلمداد کرد و برای همین است لذت بیشتری از آن میبریم و قدردان این اجرا خواهیم بود برای اینکه توانسته ما را متوجه اتفاقات بایستهای گرداند که کماکان چون تئاتر باستانی که برگرفته از آیین و مناسک مذهبی است، ما را به تزکیه روح و روان فرامیخواند.
تئاتر همواره کارکرد مهمی در برداشته است و برای همین هم در تلاطم رسانهها و هنرهای نمایشی مدرن چون سینما و ویدئو همچنان رونق دارد و بییشتر از آنها به لحاظ کیفی و کارکردی بر روان مخاطبانش تاثیر میگذارد. چنانچه چنین تاثیری در "هملت" اوسترمایر قابل ملاحظه است.
"هملت" نمایش تلفیقی است و در آن شیوه برشت که متاثر از اپرای پکن چین است، وجود دارد، به اضافه ویدئو که که شکل تازهتری به اثر میبخشد و در جای جای نمایش مدام حضور ویدئو پررنگ است. در واقع ما متاثر از این بیان دوگانه خواهیم شد. اول در صحنه حضور زنده نقشها، کنشها و واگویهها شکل میگیرد و بعد تصویر با واسطه ما را متاثر میکند از آنچه که باید ما را به جای دیگری رهنمون گرداند. یعنی نفوذ در زیر لایههای متن و یافتن فرامتن است که در این شیوه تلقینگرایانه که کاملا هم شهودی است، چنین اتفاقی خواهد افتاد. نمایش برشتی است برای آنکه از بداهه و فاصلهگذاری بهرهمند میشود و در آن بازیگران به ویژه بازیگر نقش هملت فرصت میکند برای آنکه با مخاطبانش رودررو شود. او با هر ارتباط گرفتن و پرسشی کل تالار وحدت را تحت پوشش قرار میدهد برای آنکه بشود بر ارتباط استدلالی و عقلانی اثر دامن زد. در آن بازیگر گرترود و افلیا یک نفر است و بارها به دو روسری صورتی برای نقش افلیا و سیاه و عینک دودی برای نقش گرترود استفاده میکند، بنابراین این بازی دوگانه ما را متوجه نقشآفرینیاش میکند و در حضور تماشاگران چنین اتفاقی میافتد که یادآور اتفاقی تئاتری باشد.
در ضمن چیدمان صحنه معلوم است که تئاتری است و با هدف ارائه فضا از آن استفاده میشود. یک سازۀ فلزی است که روی آن یک میزی همچون میز شام آخر مسیح دراز و پهن است که گاهی پشت پردۀ آویز میرود و گاهی به میانه و جلوی صحنه کشیده میشود. در جلو نزدیک آوانسن هم یک گور است که در واقع گور پدر هملت است و بقیۀ گورها هم بر اساس مرگ دیگر نقشها در همانجا بازی خواهد شد. بنابراین چیزی جزء همین وسایل و چیدمان محدود وجود ندارد که در آن مکانهای متعدد چون قصر، گورستان، محل دیدار افلیا و هملت و محل نبرد هملت و لایرتیس و مانند اینها در همین صحنه با کمترین تغییری تداعی خواهد شد. بنابراین محدودیت در صحنه خود سر فصل خلاقیت بنیادینی خواهد شد که در آن بازیها برجستهتر خواهند شد چنانچه هر بازیگر نیاز دارد که حضور بدنی و بیان بدنیاش را با توجه به لحظه لحظهای که پیش روی دارد تقویت کند و مدام هم باید بازیاش را سمت و سوی دیگری بدهد چون رویدادها و کنشها متفاوت است و تئاتر در دو ساحت تراژدی و کمدی پیش خواهد رفت، بنابراین دست بازیگر باز است که در هر موقعیت نوع دیگری از مواجهه را بر ما علنی سازد.
ویدئو انگار که واسطه میشود که چهرهها و بدنها را دگرگون شده و دور از واقعیت تجلی سازد چنانچه در صحنه غرق شدن افلیا، میبینیم که بازیگر زن پشت یک نایلون است و با حرکت آن و تصویری که روی آویز بزرگ دیده میشود، این موجهای آب و غرق شدن و مرگ افلیا به زیبایی تداعی میشود. نمایش در ابتدا نیز با تصویر چهرۀ هملت و آن سرود فلسفیاش که بودن یا نبودن مساله این است، آغاز میشود و در اینجا ویدئو ابتدا تصویر هملت و بعد هم تصویر دیگر مدعوین مجلس عزا و بعد عروسی را بر پردۀ ویدئو پروجکشن آشکار میکند. این مدلی شخصیتها در یک نگاه معرفی و مرور خواهند شد. بعد هم همزمان میز را داریم که در ابتدا پشت پرده است و بعد از مراسم خاکسپاری پدر هملت که در گورستان نشان داده میشود، این میز به جلوی پرده میآید و مراسم عروسی عموی هملت با مادرش برگزار میشود. هملت از اینجا برهم ریخته و جنون آمیز مینماید. بعد نوبت به مراسم رویارویی با روح پدر میشود که همان بازیگر نقش عمو که سر بر میز نهاده است، با صورتی خونی سر بالا میآورد و تاج بر سرش میگذارند و میشود پدر و در واقع با تصویر ویدئو تبدیل به روح پدر میشود و حقیقت را واگویه میکند که در گوشش زهر ریختهاند و او را به قتل رساندهاند. عمویش این جنایت را کرده و میوۀ جنایتش هم تاج سلطنت و هم همسری ملکه است. حالا پدر از هملت میخواهد که حتما انتقامش را بگیرد.
بنابراین چه ویدئو و چه صحنه در آمیزش با هم دو حس و حال واقعی و فراواقعی را پیش رویمان قرار میدهند و این دقیقا همان دنیای نظم یافتهای است که اگر از وجوه آن غفلت کنیم، دچار لغزش و به مرور فروپاشی خواهیم شد. به همین دلیل هم هست که نمایش دو وجه کمدی- تراژدی مییابد. هدف ایستادگی در مقابل پرسشهای اساسی است که به یقین برسیم و از تردیدهای جانکاه چنانکه هملت را اذیت میکند بیرون بیاییم.
تکنیکها در نمایش "هملت" بسترساز رویدادهاست و در آن همه چیز دست در دست هم میدهد که بازیگران حضور پررنگی داشته باشد که بشود در هر تابلوی آن واقعه مد نظر را نمایان کرد چنانچه آبپاش هم در صحنه خاکسپاری حکم باران را دارد و چترهایی که در مراسم عمو و مادر هملت را میپوشاند. بنابراین هر لحظه تکنیک خاص خودش را دارد و در صحنههای دیگر هم همین آبپاش کارکرد خود را دارد و حتی تبدیل به ابزاری برای خندیدن کمدی خواهد شد چنانچه هملت با آن یکی از دوستانش را اذیت میکند.
توماس اوستر مایر از مجموعۀ نورها در این سازۀ استفاده میکند و تنوع نوری زوایای تازهای از درخشش بازیها و بدنها را برای دنبال کردن رویدادها را موجب میشود. لباسها به روز است و انگار همین الان در دانمارک اتفاقات روی میدهد و بازیگران میتوانند حس و حال امروزی داشته باشند و دقیقا تفنگ کلاشینکف هم که با تیر مشقی در صحنه حضور دارد و حتی اسلحههای کمری نیز بیانگر درگیریهایی در جهان امروز است. این نشانهها به راحتی کار را وصل میکند به دنیای امروز و این خیلی پویاتر و تاثیرگذار تر از آن نگاهی است که در ایران ما معلون نیست چرا باید متون کهن را سلاخی و مثله کنند و از آن چیزی را بیرون بیاورند که شاید یک درصد هم به متن اصلی ربط داشته باشد!
رضا آشفته