سرویس تئاتر هنرآنلاین: نوشتن یک متن براساس حوادث و رویداد های مستند و واقعی یک از شیوه‌های معمول نگارش متن است که برای اجتناب از" گزاره‌ای" و خبری شدن آن طراحی بازخوردی و بازنمائی شده خاصی را طلب می‌کند. باید این نکته اساسی فراموش نشود که معمولأ روزنامه‌ها در همان قالب و فرم خبری و گزاره‌ای، چنین موضوعاتی را به بهترین شکل انعکاس می‌دهند.

نمایش"عامدانه ، عاشقانه، قاتلانه" به نویسندگی و کارگردانی ساناز بیان حوادث جنائی معین مستندی را بهانه روائی نوشتن و اجرای یک نمایش قرارداده و با طراحی و میزانسن‌دهی ذهنی اولیه‌ای به پرسوناژها تلاش نموده موقعیت‌های نمایشی معینی خلق نماید که در ظاهر از همان شاکله‌های نسبتأ واقعی ماجراها تبعیت نمایند. او طراحی نمایشش را با رویکردی داستانی ترکیب نموده تا گیرائی و جنبه‌های بصری حوادث فزونی یابد. در این رابطه لازم به یادآوری است که در بازخوردی کردن حوادث داستانگونه، الزامأ نکات ساختاری و تعیین‌کننده‌ای را باید در نظر داشت؛ مثلأ نوع پردازش عناصر موضوعی و ساختاری در آثاری که با روایتی یک سویه شکل می‌گیرند با نوشتار یا نمایشی که به شکل "روایت در روایت" پیش می‌رود، در موارد خاصی به لحاظ "منطق روائی حوادث" تفاوت‌هائی دارد؛ یعنی نویسنده نمی‌تواند واقعیات را مشروط و منوط به یک "فرض" یا "قرارداد ذهنی" کند، مگر آن که نهایتأ برای این فرض یا قرارداد ذهنی جوابی واقع‌گرایانه داشته باشد؛ در نمایش " عامدانه، عاشقانه، قاتلانه"، نویسنده در همان قالب و فرم "روایت در روایت" چیزهائی را بیان می‌کند که الزامأ باید فقط به شکل "یک روایت واحد" از زبان راوی یا گزارشگر نمایش و به نیابت از طرف پرسوناژهای قاتل بیان می‌شد، زیرا دو پرسوناژ قاتل اول و دوم هر دو مرده‌اند و نمی‌توانند بعد از مرگ‌شان اعترافاتی داشته باشند؛ ضمنأ سبک و سیاق متن و نمایش هم واقع‌گرایانه است و این هیچ اجازه‌ای را به نویسنده و کارگردان نمایش نمی‌دهد که برمبنای ذهن‌گرائی شخصی به تخیل یا موقعیت قراردادی فرض شده‌ای روی بیاورد. درحال حاضر "منطق روائی حوادث" نادیده گرفته شده و این عارضه در نمایشی که ظاهرأ براساس رویدادهای واقعی و مستندگونه شکل داده شده و الزامأ باید کاملأ واقع‌گرایانه به نظر می‌رسید، منجر به " باور پذیر نبودن" نسبی پرسوناژ‌ها و حوادث شده است. ضمنأ "روایت سوم" اساسأ از لحاظ شیوه بیان، مضمون و حتی میزانسن‌دهی ساختاری، عملأ شاکله "اعتراف" ندارد و در اصل یک "داستانگوئی حسابی و طولانی به زبان اول شخص " محسوب می‌شود.

اگر مورد فوق را که بسیار مهم و اساسی است، با اختیارمندی نادیده بگیریم، در آن صورت این نمایش از لحاظ دیالوگ‌نویسی و مخصوصأ توجه به جزئیات ضمنی و حتی توجه به حواشی موضوع به طور نسبی قابل تأمل است. طراحی صحنه، صرف‌نظر از زیادی بسته‌های روزنامه که در صحنه تدارک دیده شده، هنرمندانه و متناسب با موضوع انجام شده و نور موضعی برای ارجاع دادن ذهن و حواس تماشاگر به پرسوناژها و نیز قابل تأکید کردن‌شان کارکرد نمایشی خوبی پیدا کرده است. نقش‌هائی که بازیگران ایفا می کنند، برخلاف جلوه محدود و کم حرکت بودن‌شان، در اصل به دلیل دیالوگ‌های بسیار طولانی یک طرفه و نیز به اقتضای "حرکت و بازی درجائی" بازیگران، در نوع خود مشکل است و بازیگران خیلی خوب آن‌ها را ایفا می‌نمایند. کارگردانی نمایش حساب شده و هنرمندانه است و انتخاب میزانسن یکسان برای هرسه پرسوناژ دقیقأ تداعی‌کننده موقعیت بسته‌، تنگنائی و درجائی آن‌هاست؛ ضمنأ هدف از تکثیر تصویر هرکدام از قاتل‌ها، که در صحنه‌های معینی رُخ می‌دهد، "هرچه تهاجمی‌تر و برجسته‌تر" نشان دادن آن‌هاست.

ساناز بیان در چیدمان سه موقعیت مورد نظر در راستای داستانی کردن پرسوناژها و حوادث مبتکرانه عمل نموده است؛ موقعیتی را که به رهائی منجر شده، در بخش پایانی قرار داده تا همانند یک "گره گشائی" به نظر برسد. نکته‌ای را نباید فراموش کرد؛ اگر پرسوناژها در جاهائی حرف‌هایشان کمیک و خنده‌دار می‌شود، این به آن معنا نیست که نمایش "کمدی" است. این اجرا به رغم آن که یکی از پرسوناژها در پایان از زندان و مجازات مرگ نجات می‌یابد، "درام" محسوب نمی‌شود و تا حد غالب شدن ژانر "تراژدی"، تراژیک است.

حسن پارسائی