سرویس تجسمی هنرآنلاین: اسیدآمینههای وحید چمانی جهانی مضطرب و آشفته را روایت میکنند که در ظاهر سویهاى تاریخی جلوه میدهد حال آنکه این پریشانی تا امروز ادامه دارد.
او هنرمند نقاش جوانى است که حالا موجوداتش به ثباتى در شکل و معنا دست یافتهاند. او در نگارخانه اثر، ششمین روایت خود از این موجودات عجیبالخلقه را روایت کرده است؛ روایتى که نشان مىدهد اسیدآمینهها شهرنشین شدهاند. چمانى متولد ١٣٦٣، عضو بنیاد ملی نخبگان ایران، برگزیده هشت رویداد معتبر بینالمللى و داخلى از جمله آرت بریج واشنگتن، هنر معاصر مجیک آو پرشیا لندن، هفتمین دوسالانه نقاشی ایران، چهارمین دوسالانه بینالمللى جهان اسلام، نخستین دوسالانه نقاشى دامونفر؛ سال گذشته "آرتپرایس" موسسه شاخص و متقن در زمینه اقتصاد هنر در گزارشى پنج هنرمند زیر 30 سال موفق در خاورمیانه و آفریقا را معرفى کرد که در این فهرست چمانى در کنار هنرمندانى از آفریقاى جنوبى، ترکیه و تونس از منظر فروش حائز رکورد معرفى شد. چمانى همچنین داراى رکورد 28 هزار دلارى در کریستیز و ٣٤ میلیون تومانى در سومین حراج تهران است.
خواندن این مصاحبه شما را در جریان تولد اسیدآمینهها تا فردایى که شاید در انتظارشان باشد مىگذارد.
شما در هنرستان تحصیل کردهاید، در هنرستان شاخههای مختلف به جز نقاشی، رشتههای دیگری مثل مجسمهسازی، طراحی، نگارگری و... نیز آموزش داده میشود، چه شد که شما جذب نقاشی شدید؟
هنرستان بهترین دوره کاری من بود و ما استادانی مثل آریاسپ دادبه، داوود موسوی و جلال متولی داشتیم که افرادی بسیار جدی و باسواد بودند و در دورههای دیگر هنرستان حضور نداشتند. شاید به دلیل همان علاقهای که از قبل داشتم بود که نقاشی را انتخاب کردم، به علاوه جدیترین رشته در هنرستان نقاشی بود که استادهای خوبی هم داشت. مجسمهسازی چندان جدی نبود و هنرجویان زیادی نداشت. در دانشگاه واقعا سردرگمی من بیشتر بود به این دلیل که آنچه در هنرستان آموزش داده میشود در دانشگاه دنبال نشد. حتی به آدمهایی که هنرستان نرفته بودند غبطه میخوردم. در نهایت سعی میکردم فضای ذهنیام را با آنچه در هنرستان یاد گرفته بودم هماهنگ کرده و پیش ببرم. این میتواند به ضعف سواد استادان نیز بازگردد یا ممکن است به این مربوط شود که آنان چون فکر میکردند بچه در هنرستان مبانی را یاد گرفتهاند از آکادمیک تدریس کردن، پرهیز میکردند. متاسفانه آنچه الان میبینیم در هنرهای تجسمی به دلیل همین سیستم آموزشی است که موجب شده است که یک هنرمندان نه طراحی بلد باشند، نه تکنیکها را بشناسند ولی مدرک داشته باشند. به عنوان مثال اینجا نائیو یا دفرمه کار کردن از دانش نیست بلکه از عدم توانایی افراد سرچشمه میگیرد.
مجموعه اسید آمینهها از چه زمانی شکل گرفت؟
به صورت جدی از سال 85 بود که اسید آمینهها برایم جدی شد. در یک مقطعی بحث اصالت برای من بسیار جدی شد. در آن زمان شروع به نگارش داستان کوتاهی کردم که کاراکتر اصلی داستان آن در پی جستجوی اصالت بود، او برای یافتن این اصالت منشا علمی خود را جستوجو میکند و در نهایت به اسید آمینه یعنی عنصری که یاختهها با آن ساخته میشوند میرسد. عنوان "اسید آمینه" در این داستان نخستین بار پیدا شد و برای من مفهوم پیدا کرد. گویی خودم هم به اسید آمینه تبدیل شده بودم و به این دقت کردم که اگر خودم بخواهم آن اصل را پیدا کنم به چه چیز توجه خواهم کرد به همین دلیل بود که عنوان "اسیدآمینه" را برای مجموعه کارهایم انتخاب کردم. از آنجایی که تمام موجودات زنده از اسیدآمینهها شکل میگیرند، من نیز تحت تاثیر این امر تابلوهایم را شکل دادم. کاراکترهای مختلفی را درکارهایم خلق میکنم که نام همه آنها را اسید آمینه گذاشتم، وقتی روی بوم شکل میگیرند، شخصیتهای متنوعی هستند که به اصالتشان آنها را ارجاع دادم.
سالها پیش پروژهای را با همین ذهنیت شروع کردم که المانهای قاجاری در آنها وجود داشت. احساس کردم هنر ایران از دوره قبلتر از قاجار تا جایی که هنر نقاشی در ایران جدی است، حال و هوای خاصی دارد و از دوره قاجار به بعد نقاشی احوال خاصی ندارد و تاثیرات غربی و بهتزدگی نسبت به مدرنیته در آن بسیار پررنگ است. تحت تاثیر همان اسید آمینهها تصمیم گرفتم خودم را در تاریخ به عقب برده و به یک کاراکتر قاجاری تبدیل شوم؛ روی این موضوع بسیار کار کردم کم کم همه چیز زندگی من قاجاری شد از لباسهایی که میپوشیدم تا موسیقی که گوش میدادم و کتابهایی که میخواندم همه قاجاری بود، به علاوه نقاشی دوره قاجار را به میزان بسیار زیاد کپی میکردم زیرا میخواستم اگر قرار بود یک نقاش قاجاری بدون بهتزدگی نسبت به هنر غرب نقاشی را ادامه دهد کار او چه شکلی خواهد داشت.
در متنی که درباره آثار شما خواندم، نویسنده، آثار شما را ادامه نگارگری ایرانی دانسته بود اگر مدرنیسم وارداتی قاجار پیش نمیآمد. به این ترتیب میتوان گفت چنین اثری نوعی مدرنیسم ایرانی میتوانست داشته باشد که ادامه خودش بود بدون آنکه به سنتهای هنری غرب نظر داشته باشد.
بله، تلاش من واقعا همین بوده است. برای من مهم بود که موتیف نقاشی مرا به سبک نقاشی قدیم ایرانی مربوط نکند زیرا ارجاع صرف به موتیف سطحپایین و دم دستیترین کار برای ایرانیزه کردن یک اثر است، این اتفاق بسیار رخ میدهد و مثلا خیلی از نقاشان با اضافه کردن یک بته جقه در کنار یک موضوع امروزی اثرشان را ایرانیزه میکنند. من روی این موضوع متمرکز بودم که هنر ایرانی چه ویژگی دارد که چنین حال و هوایی در آن وجود دارد. به نظر من هنر ایرانی مثل آدمهای ایرانی رو نیست. همه ما دارای پیچیدگیهایی هستیم که موجب میشود همه حرفهای ما با مقدمهچینی بسیار همراه است. تلاش من این بود که همه چیز در کاراکترها و فضاها به چشم مخاطب آشنا باشد اما مانند آن در جهان واقع قابل بازیابی نیست.
به توجه و عمیق شدن بر فضا و هنر دوره قاجار برای رسیدن به یک بیان مشخص در آثارتان اشاره کردید. دوران قاجار برای ما همواره یادآور حال و هوایی تلخ و ماخولیایی است که نمونه آن را در دوران معاصر مثلا در داستان "شازده احتجاب" هوشنگ گلشیری میتوان دید، حال و هوایی که در کارهای شما نیز به همین شکل حضور دارد. چگونه از پوسته ظاهری ویژگیهای دوره قاجار به این روح درونی رسیدید و بیانی معاصر از آن ارائه کردید؟
من در دوران قاجار زندگی نکردهام اما فکر میکنم آدمهای دوران قاجار، خودشان فکر نمیکردند که در فضای مخوفی زندگی میکنند. اما وقتی تاریخ نوشته میشود و ما با آن مواجه میشویم این مخوف بودن خودش را نشان میدهد. نگاه من به قاجار به عنوان یک آدم معاصر است، آدمی که این سرگذشتها را خوانده است و درباره آنها میاندیشد. این اتفاقی است که معاصریت در کار من بیشتر است تا قاجاری بودن. من هیچوقت تلاش نکردم یک آدم قاجاری خلق کنم، بلکه سعی کردم انسان معاصر را به آن قالب ببرم. آشفتگی، تلخی و سیاهی که در این آثار دیده میشود تلخیهای دوران قاجار نیست بلکه سیاهی امروز ماست.
وقتی به آثار شما نگاه میکنیم نخستین چیزی که به نظر ما چشمگیر میرسد نوعی دفرمگی و پریشانی یا اضمحلال اعضا در آدمها است. با این حال این دفرمگیها طی یک روند در کارهای شما اتفاق افتاده است. چگونه چنین روندی در کارهای شما پدید آمد؟
از آنجایی که فیالبداهه کار میکنم و کارهایم پیشطرحی ندارند، این حس لحظهای و آنی من است که روی بوم شکل میگیرد. گاهی اوقات پرترهای را کامل ساختهام و بعد تصمیم گرفتم آرام آرام بخشهایی از صورتش را حذف کنم و مثلا در شکل نهایی پرتره من بینی ندارد. چون لایهلایه کار میکنم اتفاقاتی که پیش میآید و داستانی که بازگو میشود نیز به همین شکل است، امروز یک داستان است و فردا روایت دیگری روی آن قرار میگیرد که موجب دگروگونی اثر میشود. چیزی که برای خودم در نقاشی کردن مهم است، این است که اگر قرار باشد، چیزی را بسازم کامل بسازم و بعد آن را تخریب کنم. نه اینکه از ابتدا تخریب شده بسازم. در نقاشیهایم نیز از لایههای زیرین شروع میکنم. مثلا در طراحی یک پرتره ابتدا جمجمه، بعد لایههای خونآبهها، ماهیچهها، پوست و در پایان شکل نهایی ساخته میشود. مخاطب در نهایت یک فریم میبیند اما برای خودم چنین ساخت و پرداختی در کار بسیار لذتبخش است. این برای من داستانی است که همیشه در نقاشیهایم شکل میگیرد و به نوعی همان خلق کردن است.
به این ترتیب نوعی جریان آفرینش و مرگ در کارهای شما وجود دارد...
دقیقا این من نیستم که موجبات این تخریب را پدید میآورم خیلی اوقات این شرایط است که باعث تخریب یک کاراکتر میشود. من معتقدم درون آدمها روی چهره آنها تاثیر میگذارد و حتی آشفتگی درونی میتواند بیماری جسمی برای افراد پدید آورد. من این موضوع را غلو شده نشان میدهم مثلا چشم ناگهان تخلیه میشود یا صورت ریخت اصلی خود را از دست میدهد.
شما همواره از نوعی طیف رنگ قهوهای استفاده میکنید، چرا اسیدآمینهها تا این حد تیره هستند؟
این موضوعات کاملا درونی است. فکر میکنم مفهوم و تکنیک باید با هم هماهنگ باشند. شما نمیتوانید به سبک پاپ یک موضوع اعتراضی را بیان کنید. یا خیلی رمانس از یک جنگ بگویید یا یک جنگ را با آبرنگ نقاشی کنید. پیامی که میخواهید بدهید، باید با تکنیکتان همسو باشد. به نظرم نزدیکترین رنگها به صحبتهایم همین بود، اگر چه که درخشندگی و نور نیز درآثارم وجود دارد.
از ابتدا اسید آمینهها با این رنگها شکل گرفت یا رنگ نیز طی یک پروسه وارد کارهای شما شده است؟
نه آرام ارام شکل گرفت، اما از ابتدا این کهنگی در آثارم همیشه وجود داشته است. این طیف قهوهای همیشه مورد علاقه من بوده است و شاید اگر قرار بود برای اتاقم هم رنگی انتخاب کنم همین رنگها را انتخاب میکردم.
در فیگورهای شما نکتهای وجود دارد، آنها چشم ندارند، پا ندارند و دچار فساد و اضمحلال شدهاند، اما همچنان در حال انجام کنشهای انسانی هستند. مثلا زوجهایی که هم را در آغوش گرفتهاند یا کودکانی که به دامن مادر آویختهاند، با این حال میتوان گفت آنها نه تنها در حال انجام این کنشها هستند بلکه بر آنها اصرار دارند.
این موضوع به معاصر بودن این آدمها مربوط است، این اتفاقی است که روزانه برای همه ما اتفاق میافتد، بخشی از حقیقت وجود ما غایب است و ما دقیقا شبیه همین شخصیتها هستیم. بارها دیدهام آدمهایی که به نمایشگاه میآیند از این شخصیتها میترسند درحالی که به نظر من آنها از خود واقعیشان فرار میکنند. آدم از مواجهه با خود واقعیشان وحشت دارند. اینها همه آدمهایی هستند که هر روز میبینیمشان، آدمهایی که میخواهند باشند، دیده شوند و مورد احترام قرار گیرند و برای این موضوع تلاش میکنند. این آدمها تلاش میکنند که ظاهر خوبی از خودشان نشان دهند و اگر شما حالتی از بزکشدگی در آنها میبینید در واقع همان تلاشی است که آدمهای امروز هم برای مقبول بودن انجام میدهند.
مجموعه اسید آمینهها در طی این سالها به چند اثر رسیده است؟ به طور کلی اسید آمینهها به چند دوره تقسیم میشوند؟
بسیار زیاد هستند. من در تمام این سالها هرآنچه که خلق کردم اسیدآمینه هستند. بنابراین دوره بندی خاصی ندارم. حتی مجسمه هم که ساختهام اسیدآمینه نام دارد، فیلم هم اگر بسازم اسید آمینه نام خواهد داشت و تا اطلاع ثانوی همه کارهای من اسید آمینه نام خواهد داشت.
اما در نمایشگاه جدید که به تازگى از دیوارهاى گالرى اثر پایین آمد، شما آثاری از فضاهای شهری به نمایش گذاشته بودی، این فضاها در واقع سرزمینی است که پرترههای شما در آن زندگی میکنند و از آن آمدهاند. چه شد که تصمیم گرفتید فضایی مشخص برای اسیدآمینهها ایجاد کنید؟
در آثار اولیه اسید آمینهها، بیشتر در عمق پرسوناژها فرو میرفتم و تصویرهای بسته و روانکاوانهای از چهره آنها روایت مىکردم؛ اما رفته رفته از سوژهها فاصله گرفتم و محیط پیرامونشان نیز خلق شد و سعی میکنم آرام آرام این دنیا را گستردهتر کنم؛ به طبع فضاهای شهری که ترسیم مىکنم با حال و هوای اسیدآمینهها متناسب است و تاثیر این فضای مشوش و ترسناک بر آدمها و این آدمهای بیهویت بر فضا قابل رصد است.
این فضاهای شهری برگرفته از معماری ایرانی اسلامی هستند، با این حال همه این فضا در بستری سوررئال شکل گرفته است، چنین فضایی چگونه در کار شما پدید آمده است؟
گفتم که برداشت من این است که اشیا یا آدمها را دوست ندارم به شکل مستقیم نشان دهم یا فضاها را مستیقیما از طبیعت به تابلو منتقل کنم. چون کاملا بداهه کار میکنم این سوررئالیسم نیز به همین ترتیب در کارم ایجاد میشود. مثلا در بزرگترین کار این نمایشگاه، در دوردست شهر دیگری نیز وجود داشت که پس از کشیدن یک جاده از این شهر به شهر دیگر کم کم شهر دورتر در سیاهی فرور رفت و ناپدید شد. درباره معماری ایرانی نیز بگویم که خیلی ناخودآگاه به وجود آمده است و از تصاویری که در ذهنم وجود دارد نشات گرفته است و چون این معماری جزیی است فرهنگ ماست تمایل من این است که وقتی میخواهم یک ساختمان بکشم مثلا یک گنبد برایم جذابتر از چیزهای دیگر است.
با اینکه شما فضاهای شهری را کار کردهاید اما همچنان فیگورهایی را از شما میبینیم که پس زمینه آنها یک دست است و فضاسازی خاصی برای آنان وجود ندارد، دلیل این موضوع چیست؟ آیا قصد ندارید پرترههایتان را از این بیمکانی بیرون آورید؟
این کارها پرداخت دقیقتری روی این شخصیتهاست و در واقع جزیی برجسته شده از آدمی است که در آن شهر زندگی میکند. دوست دارم این آدمها در خلا باشند و زمان و مکانی برای آنها وجود نداشته باشد. در شهر دوست دارم خود فضا مهم باشد و به همین دلیل آدمها کوچک دیده میشوند در مورد پرترهها نیز ترجیح من این است که بر افراد تمرکز کرده و خود آنها موضوع اصلی کارم باشند.
به نظر میرسد اسیدآمینههای شما در دل خود روایتهای تاریخی نیز دارند؟
بله، شاید این ناشی از آن است که من خود شیفته تاریخ هستم. آنچه بیش از هر چیز به آن معتقدم این است که ما ادامه یک جریان تاریخی هستیم و اگر هر اشکالی وجود دارد یک اشکال فرهنگی و تاریخی است. اگر من تلخی و سیاهی را نمایش میدهم، یک تلخی تاریخی است و در طی این چند سال اخیر شکل نگرفته، بلکه بسیار عمیق است. حالا آرام آرام خود را نشان میدهد. این تلخی تاریخی در وجود همه ما تهنشین شده است و با یک تلنگر همه این تلخیها بیرون میریزد. در واقع همه این آدمها در اطراف ما هستند و هر روز اتفاقات تکرار میشود.
به لحاظ تکنیکی، شما از رنگ و روغنی بسیار رقیق و نازک استفاده میکنید و هیچ علاقهای برای وجود جرم رنگ در نقاشیها از سوی شما وجود ندارد، این موضوع به علاوه کارهای شما را به نقاشی ایرانی به ویژه مینیاتور نزدیک کرده است...
این شیوه به مفاهیم کارهای من نزدیکتر است. من روی تکنیکهای بسیار متفاوتی کار کردهام اما در نهایت احساس کردم این تکنیک را برای کارم انتخاب کردم. به هر حال این آدمها حرفی و اعتراضی برای گفتن دارند اما این اعتراض را به شکیلترین شکل ممکن بیان میکنند و گویی با سکوتشان فریاد میکشند. چون روح این کاراکترها خدشهدار شده است به نظرم رسید که رنگها نیز باید روحی و رقیق باشند.
در سایت شما در توضیح آثارتان به زبان انگلیسی متن بلندبالایی وجود دارد درحالی که همان بخش به زبان فارسی تنها داری یک جمله است؛"ما از سنت رانده از مدرنیته ماندهایم"، در همه کارهای شما این جدال بین سنت و مدرنیته وجود دارد...
این جمله به این موضوع باز میگردد که ما هم سنت را دوست داریم و همه به مدرنیته علاقهمندیم با این حال نه مثل بسیاری کشورها صرفا سنتی هستیم و نه کاملا مدرن شدهایم. ما در میانه این دو موضوع گیر کردهایم و راهی به بیرون برای ما وجود ندارد.
برای آینده اسیدآمینهها برنامه خاصی درنظر دارید؟
نه، کارهای من فیالبداهه پیش میرود. به علاوه من به تجربهگرایی علاقهای ندارم، تجربهگرایی در این معنا که یک هنرمند هم ویدئو بسازد، هم پرفورمنس بگذارد هم نقاشی بکشد و... یا در هر نمایشگاه یک مجموعه جدید داشته باشم. من دوست دارم کارم به جای سطح در عمق پیش رود. اگر من بتوانم این مجموعه را پیش ببرم بسیار برایم جالب توجهتر است تا اینکه بخوام یک مجموعه عجیب و غریب اما جدید ارائه کنم. نقاشان مهم نیز در همه دورهها مثلا در طول عمرشان روی یک موضوع کار کردهاند تا به مرزی از پختگی برسند. ممکن نیست یک هنرمند در طول دو سال همه سلیقه و عقایدش چنان تغییر کند که در هر سال دو مجموعه متفاوت از هم ارائه کند؛ من ترجیح میدهم آرام پیش روم و روی همین اسیدآمینهها کار کنم.
انتهای پپام/