سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: فیض شریفی منتقد، مترجم، نویسنده و نمایش‌نامه‌نویس است. از فیض شریفی کتاب‌های بسیاری به چاپ رسیده. کتاب‌های سری "شعر زمان ما"؛ سیمین بهبهانی، سیاوش کسرایی، منوچهر آتشی، سیدعلی صالحی، نادر نادرپور، نصرت رحمانی، یدالله رؤیایی، فریدون مشیری، شفیعی کدکنی، حمید مصدق، فریدون توللی و شمس لنگرودی بخش کوچکی از آثار اوست. از او همچنین کتاب‌هایی در زمینه داستان و نمایشنامه منتشر شده است که یکی از آخرینِ این آثار، کتابی ست با عنوان "غم دونده در همراهی با موراکامی". با او درباره ارتباط ادبیات و صلح حرف زدیم و اینکه به نظر او کدام یک از شاعران معاصر ایران شایسته لقب "شاعرِ صلح" است...

گفت و گوی ما با او را بخوانید...

جناب شریفی از دیرباز در باب ارتباط ادبیات و صلح بسیار گفته و نوشته‌اند، به نوعی که پر بیراه نیست اگر بگوییم ادبیات ماهیتا با اهداف صلح طلبانه در ارتباط بوده و هست... اما به راستی تا چه میزان ادبیات امروز - در سطح بین المللی - در اجرا هم مقید به مضامین مربوط به "صلح" است؟

قطعا همین گونه است که می گویید. اصولا بن مایه ادبیات جهان با عشق، مهر، دوستی و صلح سرشته شده است. شاعری که وجودش را با عشق و آشتی عجین کرده با کینه و دشمنی بیگانه است و آدم حسابی وقتش را با دشمنی تلف نمی‌کند. البته شاعرانی که ایده مسلک هستند با ایدئولوژی دیگران سر سازگاری ندارند. جنگ از همین جا کلید می‌خورد. ببینید در یونان باستان به راحتی افلاطون با ارسطو به مجادله می‌پردازد. ولی اتفاقی حادث نمی‌شود. سربازان اسکندر او درگیر می‌شوند و می‌گویند این چه وضعی است بچه‌های ما در یونان و مقدونیه تنهایند و تو می‌خواهی بعد از ایران به هندوستان بروی و آن جا را به توبره بکشی. ما نمی‌آییم. اسکندر دستور به قتل آنها صادر نمی‌کند. ما در قرن 21 زندگی می‌کنیم و نمی‌توانیم در یک دیالوگ ساده صبوری کنیم. شاعران ما هم از این قاعده مستثنی نیستند. ادبیات امروز ایران در سطح بین‌الملل غریب افتاده. ما قانون کپی رایت را رعایت نمی‌کنیم. آنها هم کتاب‌های ما را ترجمه نمی‌کنند. خودمان هم این کار را نمی‌کنیم. اگر کرده‌ایم کار دست و پا شکسته‌ای ارائه کرده‌ایم. واقعا هیچ کدام از شاعران برجسته ما چیزی از شاعران اروپایی کم ندارند ولی زبان‌مان مهجور افتاده. ترکیب‌های تصویری هم در زبان ما فراوان است. در ترجمه مشکل‌ساز است. بنابراین چیز دندان‌گیری عاید آنها نمی‌شود که پیام ما را دریافت کنند. سینمای ما دارد جور ادبیات را می‌کشد. سینما در ایران مدیون ادبیات امروز است. پیام فرهادی بعد از دریافت جایزه اسکار کار چندین دفتر شعر و داستان را کرد.

از نگاه من اگر کانون‌های فرهنگی هزینه کنند و کتاب‌هایی که پیام آور عشق و دوستی هستند ترجمه کنند دستاوردهای خوبی عاید مملکت ما خواهد شد. چشم‌انداز مثبتی در این زمینه به چشم نمی‌آید. وقتی بعضی‌ها برای یک دست دادن این همه هجمه وارد می‌کنند معلوم است که کسی جرات نمی‌کند، دست به چنین کاری بزند. مشکل ما در دو نوع ادبیات است. ادبیات انقلاب اسلامی و ادبیاتی که طلایه‌دار آن نیماست.

به نظر شما این گزاره که "ادبیات همیشه از صلح می‌گوید" گزاره‌ای کلیشه‌ای است یا نه؛ در واقع امر هم چنین است؟

ذات ادبیات با جنگ میانه‌ای ندارد. البته همواره افرادی هستند که در هنگام جنگ از مزایای آن سخن می‌رانند و در آتش آن می‌دمند. البته همیشه جنگ و روحیه سلحشوری بد نیست. وقتی ملتی ناعادلانه گرفتار جنگ می‌شود باید مقاومت کند و شاعر و نویسنده هم موظف است از حقوق مردم حمایت کند. ببینید در عصر محمود غزنوی یک مشت شاعر که رسانه‌های گروهی او بودند، زر و سیم می‌گرفتند و از پادشاه حمایت می‌کردند. از پادشاهی که وقتی هند را به توبره کشید بیش از هندو، مسلمان کشت. در ایران هم اسماعیلی را به سیخ می‌کشید. فرخی سیستانی می‌گوید: دار فرو بردی باری دویست / گفتی این درخور خوی شماست.

خب گزاره کلیشه‌ای همین جاست و مصیبت هم همین جاست که ادبیات در خدمت کشتار قرار گرفته. شاعرانی که اگر چون فردوسی و خیام عمل می‌کردند ما دچار این همه بلایا نمی‌شدیم.

شما به عنوان کسی که سال‌ها شعر معاصر را مورد مداقه قرار داده‌اید، بازتاب مفهوم صلح را در این حوزه چگونه دیده‌اید؟

زمانی که من 13 کتاب شعر زمان ما را نوشتم، 13 بار تاریخ معاصر را مرور کردم و وضعیت سیاسی - اجتماعی شاعران را بررسی کردم. نیما و شاگردان او ماحصل انقلاب مشروطه و کودتای نظامی دربار علیه مصدق بودند. شکست پشت شکست کمر شاعران را شکسته بود. نیما در شعر بلند خانواده سربازمی می‌گوید: جنگ هرساله از برای چیست / نیکلا داند این چه غوغایی است / حرص دوارباب فتنه جویان است / پس فقیران را خانه ویران است؟ / قصر آن ارباب باز پابرجاست / نیکلا آقاست...

معلوم است که شاعر در برابر جنگ جبهه‌گیری کرده. شاعر متعهد که حامی ستمدیدگان است، جنگ را به نفع حاکمان می‌داند و علیه منافع مردم.

شاملو در شعر آشتی می‌گوید: از دوزخ و بهشت و فرش و عرش بر می‌گذری / و دایره حضورت / جهان را / در آغوش می‌‍گیرد / نام توام من/ به یاوه معنایم مکن.

این شعر قابل تامل زمینه نوعی آشتی را با خدا فراهم ساخته که نشانگر چگونگی عقاید او در آخر عمر است.

او و شاعران هم‌دوره‌اش نگران انسان و سرنوشت او که تمامی بر محور عشق و آزادی و آشتی با معشوق و جهان است، هستند. اگر شاعرانی چون کسرایی و آتشی و اخوان و فروغ و نصرت رحمانی و... از مقاومت یا آزادی حرف می‌زنند و گاهی دم از مبارزه می‌زنند به خاطر یک صلح پایدار است.

بالاخره پایان همه جنگ‌ها آشتی است. حتما کتاب "زندگی، جنگ و دیگر هیچ" را از اوریانا فلاچی خوانده‌ای. فرمانده آمریکایی به سربازانش دستور می‌دهد تا غروب تپه‌ای را تصاحب کنند. 280 سرباز کشته می‌شوند و دوبرابر هم ویتنامی برخاک سیاه می‌نشانند. یک ساعت بعد دستور عقب‌نشینی می‌دهند. این همه برای هیچ سربه نیست می‌شوند.

یادم به شعر نصرت رحمانی، خطاب به نرون می‌افتد که شهر رم را به آتش کشید:

ولی به جای اشکدان / درآفتابه‌های دیگران گریستی / تو هیچ چیز نیستی ... یا باید به قفل‌ها بسپاریم / تا با بوسه‌ای گشوده شوند / بی رخصت کلید ... یا وقتی سید علی صالحی می‌سراید و خطاب به بن لادن می‌گوید: یعنی تو نمی‌دانی به خاطر تو / چند چلچله‌ای چشم به راه سپیده دم را / سر بریده‌اند... این اشعار لااقل در کشورهای همجوار بسیار تاثیرگذار بوده و شاخک‌های فرنگیان را تیز کرده است. تمامی شاعران معاصر ایران در پایان عمر به سوی صلح و آرامش جاوید رفته‌اند.

به نظر شما کدام یک از شاعران بیش از همه شایسته لقب شاعر صلح است و بیش از همه به این مفهوم پرداخته؟

شاید باورتان نشود یا بعضی باورشان نشود اگر بگویم فردوسی در ادبیات کلاسیک شایسته لقب شاعر صلح باشد. بگذار راحتتان بکنم و قبل از آن که تمام قد از او حمایت بکنم لازم است که بگویم همو چند ایراد کوچک هم دارد و آن شعرهایی‌ست که به او نسبت داده‌اند یا از اوست. بیت‌هایی که برای عرب‌های مهاجم یا علیه ترکان سروده. شاید مقصود او کسانی باشد که در مقابل اهورامزدا ایستاده‌اند. ناسیونالیسم افراطی بار بسیاری از جنگ‌ها را به دوش کشیده است. این جنگی که اکنون در هزاره سوم وجود دارد زاییده همین اندیشه افراطی‌ست. پست مدرن‌ها می‌گفتند در عصر عقلانیت مدرنیسم دوجنگ ویرانگر جریان داشته و به دلیل همین نگاه عقب مانده در آثارشان فضای تیمارستانی به وجود می‌آورند. حالا که این جنگ و خونریزی‌های وحشیانه در زمان آنها بروز کرده چه حرفی دارند بزنند؟ ببینید که چگونه کارخانه‌های اسلحه سازی رونق گرفته و چگونه ابرقدرت‌ها با دم‌شان گردو می‌شکنند. جناب بوش که در عرض یک سال دو حکومت را ساقط کرد، حالا کجاست؟ آیا اینها نمی‌توانند یک گروه ارتجاعی را سرجایش بنشانند؟ طلایه‌داران فرهنگی در غرب چه کار کرده‌اند که فوج فوج بنیادگرایی به منطقه می‌آید؟ فردوسی یک رستم می‌سازد و لباس آرزوهای یک ملت را بر تن‌اش می‌پوشاند.

رستم در هیچ کدام از نبردهایش پیشقدم نمی‌شود. به اسفندیار می‌گوید بترس از جهاندار یزدان پاک / خرد را مکن بادل اندر مغاک / من امروز نز بهر جنگ آمدم / پی پوزش و نام و ننگ آمدم . کسی این حرف را می‌زند که پشتیبانی چون سیمرغ دارد. باسهراب خوب تا نمی‌کند چون به ایران لشکر کشیده. هردو آنها ناشی‌گری می‌کنند تا تراژدی حادث شود. به اشکبوس می‌گوید برو پی کارت ولی او به اسبش می‌نازد. اسبش را می‌زند و به اشکبوس می‌خندد و به تعریض می‌گوید: سزد گر بگیری سرش در کنار / زمانی برآسایی از کارزار . یا در داستان سیاوش. در داستان سیاوش حرکت‌های متمدنانه او و سیاوش را به عیان می‌بینید. رستم با کاووس، پادشاه ایران زمین. پدر سیاوش نصیحت می‌کند که پیشنهاد صلح سیاوش را با تورانیان بپذیرد چون او سیاوش را پرورش داده: کسی که آشتی جوید و سور و بزم /نه نیکو بود پیش رفتن به بزم / همی یافتی جنگ خیره مجوی / دل روشنست به آب تیره مشوی / زفرزند پیمان شکستن مخواه / مکن آنچ نه اندر خورد باکلاه ... وکاووس نمی‌پذیرد . سیاوش توصیه پدر را گوش نمی‌کند، اسیر نمی‌کشد، جنگ طلب نیست، شهرساز است و به خاطر آشتی با افراسیاب بادخترش ازدواج می‌کند.

در میان شاعران معاصر فارغ از تکنیک و ساخت و سایر شاخصه‌های شعری سیدعلی صالحی شایسته این عنوان است.

جایی شاعر به افراد مهاجم می‌گوید: لامصب نزن / خسته می‌شوی.

او حدود 30 کتاب نوشته که مجموعه آنها بازتاب شعر زیر است:

دنبال دردسر نگرد / همه چیز درست خواهد‌ شد / بالاخره انعکاس چاقو را فراموش خواهیم کرد ... و شعر دیگری از سید علی صالحی:

به شدت به آغوش معشوقه هیتلر فکر می‌کنم / که در رام کردن آن همه کینه / چه آغوشی بوده است / و به اندازه یک جنگ جهانی / دلم می خواهدش

فکر می‌کنید هنوز هم مفهوم صلح در سطح کلان قابلیت آن را دارد که موضوع شاعران و نویسندگان قرار گیرد؟

بله جانم! مفهوم صلح در بسیاری از آثار شاعران و نویسندگان ایران به خصوص بعد از این طوفانی که در تن خاورمیانه افتاده در داستان‌های رمان‌نویسان ایران دیده می‌شود؛ ابوتراب خسروی، زویا پیرزاد، صمد طاهری و...در این زمینه کارهای درخشانی خلق کرده‌اند. در شعر اما این موضوع کمرنگ‌تر است چون شاعران امروز در پی یعنی هستند نه معنی و بعضی هنوز دنبال شعرهای سانتیمانتال یا احساسات زودگذرند. دنیا را آب ببرد آنها را خواب می‌برد. دیگر آن آثاری که آکنده از فرهنگ و آرمان خواهی بود خلق نمی‌شود. زمانی این آثار آیینه‌ای بود برای تمامی صداها و اکنون آن آثار فروش نمی‌رود. سهراب سپهری یک تنه بعد از صالحی بار هزار شاعر امروز را به دوش نهاده. کسی که می‌گفت : من ندیدم دو صنوبر را باهم دشمن. به قول شفیعی کدکنی: در خشکسال واژه، در تنگای آواز / شعری نخواندیم .../ شادا که می‌خوانند و خوش / درصبح اسفند / آوازهای خویش را با آن بلندی / گنجشک‌های عصر جنگ و جیره‌بندی... .

رسالت ادبیات در این باب راهگشای خصومت جویی‌های بشرِ امروز هست؟ به عبارت دیگر ادبیات می‌تواند باری از این "جنگ"ها را از دوش بشر بردارد؟

ادبیات بی آزارترین قلمرو برای سربازان از سنگر گریخته و نخبگان صلح‌جو ست. ادبیات، پودر آرام بخش است بر آلام آوارگان جهان. اگر ادبیات با عرفان در عصر مغول آغشته نشده بود، شاید نیمی از مردم ایران خودکشی می‌کردند. کاری که ژاپنی‌ها بعد از جنگ جهانی کردند. آنها اگر ادبیات ما را در آن سال‌ها، نه حالا داشتند خودکشی نمی‌کردند. امروز هم ادبیات می‌تواند این رسالت را به عهده بگیرد. ادبیات روح را تلطیف می‌کند، به شرط آن که در دست عوامل جور اسیر نشود. ادبیات می‌تواند فرهنگ و تمدن را به جامعه تزریق کند. جامعه‌ای که فرهنگ نداشته باشد به راحتی تن به جنگ می‌دهد و در نهایت جوامعی که ادب نداشته باشد دمکراسی در آن پا نمی‌گیرد. در جامعه‌ای هم که دمکراسی نباشد، جنگ حرف اول را می‌زند. جناب هوشیار محبوب می‌دانید ادب یعنی چه؟ ادب از مادبه می‌آید و به معنی بزم یا جشن است، بنابراین با جنگ در جبهه مخالف است.

انتهای پیام/