سرویس تئاتر هنرآنلاین: مهدی نعمتی مقدم کارگردان جوانی است که این روزها نمایش "تا اطلاع ثانوی" را روی صحنه دارد. این نمایش روایت‌گر تنهایی و روزمرگی انسان معاصر است. با نعمتی مقدم درباره این نماش و نگاهش به تئاتر گفت و گوی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

کار تئاتر را از کجا شروع کردید؟

در حال حاضر دانشجوی فوق لیسانس تئاتر عروسکی دانشگاه تهران هستم. لیسانس را از سال 82 در همین دانشگاه شروع کردم. اولین اجراهایم کارهای دانشجویی جشنواره‌ای بود. سال 86 اولین کارم را کارگردانی و به صورت حرفه‌ای در جشنواره تئاتر عروسکی و جشنواره بین‌المللی مبارک اجرا کردم. جدا از پایان‌نامه کارگردانی نکرده بودم تا نمایش "تا اطلاع ثانوی " روی صحنه رفت. اولین کارم "حمل بر آسایش" بود که اقتباس از داستان کافکا بود به نام " بورونفلت عزب میان سال" تقریبا در همین سبک و سیاق بود. در آن کار هم دیالوگی در کار نبوده و عروسکی بود.

دلیل انتخاب و استفاده شما برای اولین کار از متون خارجی چه بوده است؟

آن موقع که دانشجو بودم ابتدای کار در حال اتود زدن و تجربه کردن بودم، قطعا نمی‌خواستم روی متن فوکوس کنم و یک بستر آماده و استخوان‌دار شود که کار کنم. هرچند آن هم یک متن داستانی بود و ما اقتباس نمایشی و دراماتورژی کردیم. اما اصولا کافکا به خاطر فرم ادبیاتش خیلی می‌تواند زمینه ساز اقتباس عروسکی شود. بیشتر هنرمندان عروسکی دنیا از کافکا مایه گرفته و کار کرده‌اند. آن موقع اینطور بود و به خاطر همین روند مطالعه من از کافکا ادامه پیدا کرد تا دوران پایان نامه لیسانس‌ام که "پزشک دهکده" را کار کردم.

دلیل استفاده از مدیا در کار چیست؟

من خیلی دوست نداشتم که از ابتدا یک فرم را به کار و اندیشه حاکم در کار تحمیل کنم یعنی اگر امروز کار را به صورت عروسکی می‌بینید که عروسک ممکن است بیت‌الغزل کار باشد چون از ابتدا عروسک حضور نداشت و در خلال نمایش پخته و شکل گرفت تا درجای مناسب وارد شد. اگر عروسکی بود نه بخاطر اینکه من می‌خواستم کار عروسکی بکنم. به خاطر این بود که این ایده کاملا به صورت کارگاهی شکل گرفت. من ایده می‌دادم و ساعت‌ها با هم کنکاش می‌کردیم. من، نویسنده و بازیگر. ما سال 92 هم این کار را در دانشگاه اجرا کردیم. ولی آن موقع عروسک نبود و بعد با تحلیل بیشتر به این نتیجه رسیدیم که عروسک باید باشد و مدیای دیگری هم آن موقع نبود. به نظر من انیمیشن اینجا جا داشت و گزینه دیگری که می‌توانم نام ببرم نمایش "سایه" بود. اما احساس کردم در آن هم انیمیشن بهتر می‌تواند آن را پوشش دهد.

از ابتدا با قصد کار کارگاهی شروع کردید یا نیاز تئاتر امروز را چنین دیدید؟

نه اینکه بلد نباشم. جور دیگری دوست ندارم کار کنم غیرکارگاهی. دوست دارم ایده‌ها با یکسری افراد خلاق اطرافم شکل بگیرد. فرم کارگاهی، ایده‌ال من است ولی سخت‌ترین نوع کار است مخصوصا در شرایط امروز که بازیگران دغدغه‌های خود را دارند. چون تئاتر ما حرفه‌ای نیست.

با توجه به طراحی دکور، کار شما درتئاتر بی‌چیز می‌گنجد به دلیل استفاده از آکسسوار کم. اگر سرمایه بیشتری داشتید باز هم طراحی صحنه به همین شکل پیش می‌رفت؟

اگر پول بیشتری هم بود همین کار را می‌کردم چون لزومی نداشت چیز بیشتری وجود داشته باشد. کار اصولا در یک بستر ناکامی اتفاق می افتد و کاراکتر اصلی در ناکامی است، از زمانی که پدرش مرده و مادرش کلید دکان خیاطی را به او سپرده ناکام مانده و مجبور شده خیاط شود. ناکام مانده تا لحظه مرگ و همیشه خواسته بکند و برود. هیچ جا این خیاط از وسایل واقعی استفاده نمی‌کند. در کل کار چرخ خیاطی دیده نمی‌شود به این خاطر که نیازی نبوده ابزار واقعی باشد. تنها یک جاست که خیاط ابزار واقعی به دست می‌گیرد و آن پایان کار است که قیچی را هم می‌اندازد و یک مثال متداول است که می‌گویند: در هر دکان خیاطی که یک قیچی می‌افتد، یک خیاط می‌میرد و این اتفاق در ناخودآگاه من بوده است.

همیشه کمک صحنه‌ها شخصیت و میمیک ندارند ولی در کار شما با استایل جدیدی روبرو می‌شویم که کمک صحنه‌ها شخصیت دارند و با میمیک بازی می‌کنند. دلیل اینکه در بازی‌ها شرکت می‌کنند چیست؟

من اساسا معتقدم که هر عنصری روی صحنه معنا ساز است حتی اگر دستش زخم باشد باید معنا داشته باشد چون مخاطب هوشیار منتظر است دلیل این را ببیند و ما، کدی دادیم که مخاطب منتظر باز کردن آن است. هیچ چیزی حتی به اشتباه هم اگر اتفاق افتاده باشد از چشم مخاطب پنهان نمی‌ماند. من این تفکر را در اولین کار کارگردانی‌ام به کار بردم. ضمن اینکه این فرم جدیدی نیست و در کل دنیا می‌بینیم که عروسک‌گردان‌ها دیگر قائل به روپوش و غیره نیستند. عروسک از وجود عروسک‌گردان مطلع است و عروسک‌گردان با عروسک بازی می‌کند و با هم در ارتباط اند. اگر در این کار هم زندگی نصراله چون خودش قدرت چینش مهره‌های زندگی‌اش را نداشته و همیشه دیگران برایش تصمیم گرفته‌اند و قدرت نداشته رسم خودش را پیش بگیرد و برود. در صحنه هم دیگران برایش صحنه‌ها را می‌سازند. اگر مثلا باید متر در دستش باشد می‌آورند و متر را در دستش قرار می‌دهند به همین خاطر این یک فرآیند یک طرفه است. پس بهترین راه حل این است که دیگرانی که کابوس می‌بینند برایش بچینند و این یک راه حل دراماتیک است برای این مساله و دلیل بازی‌های بدنی کمک صحنه‌ها هم همین است. من برای بازیگرانم تعریف کردم که شما عناصری هستید که نصراله ابهری در کابوس‌هایش می‌بیند. خودتان را تجسم کنید در حمام هستید و خودتان را در آیینه می‌بینید و دست می‌کشید روی آینه و لحظاتی بعد دوباره بخار می‌گیرد. شما آن بخار هستید.

با توجه به اینکه ریسک بزرگی بود اما، دلیل استفاده شما از نریتور به جای دیالوگ چیست؟

من هیچوقت نخواستم نریشن را به کار تحمیل کنم. به این فکر شده که خیاطی یک کار تکراری روزمره است و از یکسری الگوهای پیشین به ارث رسیده است و نصراله، داشته‌اش یک کت است که همیشه کت‌ها یک قواره دارند و خیاطی که کار می‌کند عموما تنهاست و در تعامل با دیگران نیست و فکر می‌کند. به همین خاطر همیشه خیره است و موقع فکر کردن خیلی صداها می‌شنود و این نریشن آن صداهاست. البته اساسا هدفم قصه‌گویی نبود. من با این کار تجربه کردم چگونه بی‌کلام نمایشنامه نوشتن را و تصویرسازی کردن. من در زندگی عادی پرحرف نیستم. تئاتر من هم همینطور است. این کار سه سال طول کشید و سی دقیقه تولید شد حتی کوتاه‌تر می‌شد اگر بودجه بود. سعی کردم چکیده زندگی خودم و تجربیاتم را استفاده کنم.

فکر نکردید شاید مخاطب به توانایی شما شک کند با وجود نریشن؟

یک واقعیت است که تماشاگری که می‌آید تئاتر ببیند منتظر قصه است یعنی یک شروع، یک نقطه عطف و یک پایان و گره افکنی. با آن تمام شدن حس اتستیک شنونده ارضاء می‌شود و مجموعه کامل را دریافت می‌کند. درست است که هدف من تصویرسازی بود اما خوب به این هم دقت می‌کردم که آن تماشاگر تصاویر را در چه بستری می‌بینند. حتی اگر تابلوی نقاشی هم می‌کشیم درست است که یک مدیای تنهاست. نقاش و بومش و قلم و رنگ و آتلیه‌اش. اما برای ارائه آن یک قاب انتخاب می‌کند. این تصاویر هم برای ارائه نیاز به یک فضای داستانی قاب گونه داشتند. این نقطه ضعف کار در دوسال پیش بود و در قید داستان‌سازی نبودیم. مثل دیدن مجموعه‌های عکس که برایتان جالب است. اولین حس لذت زمانی است که بفهمید آن آدمی که در تمام فرم‌ها تکرار شده کیست. از کجا آمده و چه اتفاقی برایش می‌افتد. به همین دلیل به داستان سرایی هم معتقد بودم و نریشن به من کمک کرد.

دلیل انتخاب بازی‌های پانتومیم گونه چه بوده است؟ چه استفاده ابزاری داشتید.

اصولا بازیگر اصلی من امین حسینی که از افتخاراتم بود که این ایام را با او سپری کردم، ماین کار خوبی است و از تخصص‌های اصلی‌اش است ضمن اینکه نمایش کودک کار می‌کند و آموزش می‌دهد. عموما گروه در کنار هم تخصص‌هایشان را نشان می‌دهند. به نظرم چون آدم‌ها کنار هم هستند با تخصص‌های مختلف قضیه شکل گرفت. در هماهنگی کاملی با بی‌چیز بودن صحنه بود فکر کردم این گونه بهتر است.

چه شد که به سمت فضای موسیقی، کارهای کورساکوف رفتید. دلیل آن ایجاد فضای خیال و وهم بوده یا ایجاد فقط ترس؟

نه، قایل به ایجاد فضای ترس نبودم چون بازیگر فضاهای مختلفی را در نمایش تجربه می‌کند. گاهی می‌ترسد، گاهی درگیرخیالات و خاطرات گذشته می‌شود. ما یک رفت و برگشتن بین دنیای واقعی و خیال داشتیم که فانتزی است.

اجرای یک سویه برای القاء فضای خیال و وهم سخت نبود؟

اگر دوسویه بود سخت‌تر می‌شد. من با یک سویه بودنش راحت بودم. اگر دوسویه می‌شد به دو کارگردان نیاز داشت احتمالا.

شیوه داستانی کار، گی دوموپاسانی بود و فضای خیال و وهم کاملا القا می‌شد. ولی صحنه‌ای در کار هست که نور موضعی می‌شود کاملا خاکستری و بازیگر گل قرمزی را پرپر می‌کند. آیا برداشتی از فیلم فهرست شنیدلر داشتید؟

نه اصلا این فیلم را ندیدم و تنها موسیقی آن را شنیدم . هرجا الگویی بگیرم می‌گویم.

این که شما مازوخیست یا، درگیری درونی بازیگر را نشان می‌دادید صحت داشت؟

شاید این هم یک اختلال است که کسی نتواند برای خودش تصمیم بگیرد ولی نخواستم اینگونه نگاه کنم و بگویم کاراکتر من بیمار است. پس حتما یک لنگی شخصیتش می‌زند که اینگونه است و نمی‌تواند حرفش را بزند. همانطوری که پرخاشگری از ناکامی نشأت می‌گیرد. قطعا در نصرالله هم این بوده. بیشتر دوست داشتم بگویم الان برایش چه اتفاقی می‌افتد. تمام عمرش از یک الگوهایی پیروی کرده و یک زمانی دست زمانه به او می‌فهماند که کیست و آن جایی است که با عروسک روبرو می‌شود. مثل اینکه یک نفر روبروی آیینه بایستد و عریان باشد. می‌بینید که تبدیل شده به یک ماشین و یک فرآیند تکراری را انجام می‌دهد. من بیش از اینکه کاراکتر را در ژانر روان‌شناختی بررسی کنم در ژانر جامعه‌شناسی بررسی کردم.

هارمونی بسیار زیبایی بین بازی عروسک و بازیگر وجود داشت. در این مورد توضیح دهید.

نصرالله حاصل اجتماعش است که این کاراکتر شده است و قطعا خودش هم می‌توانست یک جاهایی نه بگوید ولی توان نداشت.

موسیقی یک جاهایی خیلی ممتد می‌شد و این حسی بود که می‌خواستید القا کنید. دلیل استفاده موسیقی به این شکل، یکنواختی زندگی نصرالله و روزمرگی بود یا چیز دیگری؟

قطعا همینطور است. ضمن اینکه من زندگی این کاراکتر را هم خالی از موسیقی می‌دیدم. شاید نیازی نبود ما سازبندی‌‌های زیادی داشته باشیم و از ملودی‌های عجیب و ویژه استفاده کنیم. من بیشتر دوست داشتم فضاسازی کنم تا اینکه موزیک با یک تم آشنا و شناخته شده باشد که تماشاچی بتواند آن را حفظ کند. موزیسین هم خیلی کمک کرد چون بسیار فهیم بود.

درمورد عروسکی که در آخرکار استفاده کردید چه توضیحی دارید؟

اگر آن عروسک وجود نداشت یک آجر کم بود پس باید می‌بود. نصرالله باید به یک شکلی باخودش روبرو می‌شد. اگرنه باید یک فیلم سینمایی می‌ساختم که از جلوه‌های ویژه کمک می‌گرفتم. یا مثل بقیه تئاترها یک کار دم دستی می‌کردم مثل استفاده از آیینه. من معتقدم در نمایش عروسکی وقتی یک شیء روی صحنه جان می‌گیرد به واسطه عروسک‌گردان‌ها و در جهت کامل شدن معنا در ذهن مخاطب، مخاطب از آن یک لذتی می‌برد که من برایش یک مثال دارم: این لذت شبیه حس اعجاب آوری است که حواریون در کنار عیسی می‌بردند. زمانی که مرده‌ایی را زنده می‌کرد. به نظرم تماشاگر از 5ساله تا 50ساله همان لذتی را از زنده شدن یک شیء روی صحنه می‌برند که آنها از زنده شدن یک مرده برده بودند.

با توجه به گرایش تحصیلی شما، دید شما عروسکی است. آیا ضعف‌ها را با عروسک پوشش می‌دهید؟

استفاده من از عروسک پوشش دادن کار نبود. این عروسک در کار متولد شد. یک نهالی بود و رشد کرد و میوه داد و دیدیم میوه‌اش باید این باشد.

در جایی از نگاه‌ها کاملا عروسک قالب بود. ولی بازیگر هنرمندانه هارمونی ایجاد کرد. اگر می‌شد به جای عروسک از موسیقی استفاده می‌کردید؟

من علاقه داشتم به گرایش نمایش عروسکی. ولی عروسک یک شیء است که روی صحنه جان می‌گیرد و در این کار هم کاراکتر ما تبدیل شده به یک ماشین و شیء و عروسک شبیه چیزی مثل خود اوست. عروسک باید می‌بود و موسیقی نمی‌توانست جای آن را پرکند.

چه اساتیدی در پیشرفت شما نقش داشتند؟

اول که تئاتر را انتخاب کردم دیدی نسبت به نمایش عروسکی نداشتم ولی اساتیدی چون هما جدی‌کار، پوپک عظیم‌پور، شیوا مسعودی، آقای ذوالفقاری (اولین تجربه جدی عروسکی من در کار آقای ذوالفقاری سال 91 بود به نام علی بابا). همیشه از آنها آموختم و تشکر می‌کنم از آنها. خیلی زیادند و با یک نفر خاص زندگی هنری‌ام را وام‌دار آن هستم ولی تمام اساتید دپارتمان تئاتر با تمام توان تلاش کردند برای پیشرفت ما.

از آنجایی که تئاتر یک زبان بین‌المللی است اگر با این المان‌ها، کار کنیم شاید مخاطب خارجی دچار مشکل شود. برای اینکه این کار قابلیت دیده شدن جهانی را پیدا کند چه کاری می‌توان انجام داد؟

به خاطر تفاوتی که بین فرهنگ ما شرقی‌ها و غربی‌ها وجود دارد، فکر می‌کنم اساسا ما مردم شفاهی هستیم و ادبیات محوریم و آن طرف تصویری‌اند و شاید خارجی‌ها از دیدن این تصویرسازی‌ها بیشتر لذت می‌برند حتی اگر ندانند که چه مفهومی دارد. یعنی اگر من در نمایشم حجله را تجزیه کردم و در یک فرآیند دراماتیک اینها را به هم متصل کردم و آن فرم و ابژه نهایی را ساختم که برای هر مخاطبی لذت بخش باشد. حالا اگر با جزئیاتش آشنا باشد بیشتر لذت می‌برد و اگر نه شاید یکسری مفاهیم را دریافت نکند. ضمن اینکه این کار با ترجمه درست، می‌تواند یکسری از خلاء‌ها را پر کند برای ارتباط با مخاطب خارجی.

برنامه بعدی شما؟

این اتفاق سه سال طول کشید و تولید اینکار سخت بود. چون آکسسوار و نور و صحنه به اندازه بازیگر مهم اند چون در پلاتو نمی‌تواند تمرین شود باید حتما جایی می‌بود که تاریکی مطلق باشد و بزرگترین مشکل ما تولید سخت بود ولی این اتفاق افتاد. ولی استراحت اساسی می‌کنم و می‌خواهم مطالعه کنم و به حیطه آموزش بپردازم و حتی استادیاری دانشگاه تهران را به خاطر این کار رها کردم و دوست دارم چیزهایی را که بلدم در یک فرآیند خلاق، آموزش بدهم تا خودم هم بیاموزم.

حرف آخر

نکته اساسی و ضروری این است که اولین متن کارگردانی من، خارجی بود ولی بعد نگاه کردم که باید به چیزهایی که به این آب و خاک مربوط می‌شوند و بیشتر بامن ارتباط دارند پرداخت. مثلا سینمای علی حاتمی را بیشتر می‌فهمم یعنی بیشتر از هر سینماگری با سینمای او ارتباط برقرار می‌کنم. چون از کلماتی استفاده می‌کند که من می‌فهمم با خودش رشد کرده مثل بهرام بیضایی و .... یک اصطلاحی هست در معماری می‌گویند بناهایی که از مصالح بوم آورد استفاده می‌کنند یعنی چیزهایی که در همان حیطه جغرافیایی وجود دارد. من هم دوست داشتم کاری را تولید کنم که مردم ما به بهترین شکل می‌فهمند. ممکن است در جای دیگر دنیا اگر اتفاق بیفتد لذت ببرند ولی هیچکس مثل یک ایرانی حجله را نمی‌فهمد. ضبط صوت و اعلامیه و صدای عبدالباسط . مجموعه آدم‌های عزادار به آن متصل اند. اینها عناصری است که هموطنان من درک می‌کنند.

لازم به یادآوری است؛ نمایش " تا اطلاع ثانوی " به کارگردانی مهدی نعمتی مقدم، نویسندگی: علی امیر ریاحی و با بازی: امین حسینی، بهرام بهبهانی، مرتضی صرافی، احمدرضا اخوان. طراحی صحنه : پریسا نعمتی مقدم ، مهدی نعمتی مقدم ، موسیقی و ساخت صداهای ترکیبی : سیاوش سجودی ، اجرای دکور و لباس : گروه هنری نک، طراحی عروسک : مهدی نعمتی مقدم ، ساخت عروسک : سپیده داداش پور ، احسان سامانی منش،انیمیشن : رامین بهادری ، نایری عیوضی، گرافیک ، پوستر و بروشور : محمود مظاهری طاری و مشاور رسانه ایی : سحر صنیعی تا 18 آذر در سالن استاد انتظامی در خانه هنرمندان اجرا می شود.

انتهای پیام/

هدیه رحمت نژاد