سرویس سینمایی هنرآنلاین؛ پژمان جمشیدی بازیگر سینما و تلویزیون خاطرهای را از هشتسالگی خود تعریف میکند که به همراه پدر و برادرش قله سبلان را فتح کردند.
این اولین عکسی است که از من در روزنامه چاپ شد ( کودکی ٨ ساله قله سبلان را فتح کرد). آن روزها پدر در کنار شغل معلمی عهدهدار ریاست هیئت کوهنوردی کرج هم بودن. اما وقتی این تصویر موفقیت از من چاپ شد مردم آن روزها که فکر میکند مهربانتر از امروز بودن هیچ اعتراضی به رسیدن من به قله و ایستادنم بر آن بلندی نکردند. چرا نگفتند من بهواسطه ریاست پدر به قله رسیدم و یا گلهای نکردن که چون پدر کوهنورد است، چرا پسر هم به خود اجازه میدهد و پا بر کوه میگذارد. آری هیچکس هیچ نگفت چون کوه جذابیتی نداشت. در کوه ثروت و شهرتی تقسیم نمیشد و اصلاً چرا باید به صعود یک کودک بی اسم و نام به قلهای بلند اعتراضی کرد و واکنشی نشان داد. اما این آخرین قلهای بود که صدای اعتراضی به گوشم نرسید. از آن پس به هر بلندایی که رسیدم، فریاد اعتراضی بلند شد؛ که آهااای ، آنجایی که ایستادی جای ماست.
همیشه تمام دستیافتههایم به تهمت پول و شانس و پارتی مزین شدن اما با آرامش تمام سکوت کردم. من سکوت قله را دیده بودم. به یاد همان ارتفاع ٤٨٥٠ متری کودکی. با خیال همان شانههای محکم پدر و نگرانیهای برادر بزرگتر. حالا که به آن زمان فکر میکنم با قلبی شکاک به طبیعت، با خودم میگویم شاید اون روز هم اعتراضی شده بود یا فریادی برآمده بود، اما صدای مردم کوهپایه که به قلهای به آن ارتفاع نمیرسد.پس چه جای امن خوبیست قله مرتفع. بالاییها که نیازی ندارند زخمی به تو بزنند و صدای پایینترها هم که به گوشت نمیرسد. پس مدتهاست با تمام توان تنها به آن بالا میاندیشم و با احترام و عشق، از کنار تمام نامهربانیهای ساکنین دامنهها و کوهپایهها عبور میکنم تا دیگر شاید صدایی نشنوم.اما باز دلم میسوزد،میسوزد برای همهوقتی که در قضاوت و تهمت و اعتراض تلف میشود.
زندگی کوتاهتر از آن است که دمی را برای ایستادن و حسرت به زندگی دیگران هدر دهیم. به طبیعت اجازه دهیم ارتفاع زندگیمان را خودش مشخص کند.اگر به کاری که میکنیم ایمان داشته باشیم و این باور در قلبمان باشد که هیچکس در ارتفاعی که حقش نیست نمیماند، آنوقت دیگر حسرت هیچچیز را نمیخوریم و مطمئنیم که هیچکس جای ما را در جهانی به این عظمت نخواهد گرفت.
انتهای پیام/