سرویس تجسمی هنرآنلاین : مراد منتظمی، کیوریتور و کارشناس هنر آسیا و خاورمیانه در موزه تیت لندن، بیش از همه خود را مورخ و پژوهشگر هنر معرفی می‌کند و مجموعه فعالیت‌هایش در عرصه هنرهای تجسمی را هم برآیند مطالعات و جستجوهایش در مسیر تاریخ هنری می‌داند که به گفته او نیاز دارد تا به ابعاد تازه‌تری دست پیدا کند. به‌این‌ترتیب او بخش مهمی از فعالیت‌هایش را در همکاری با مؤسسات و مراکز هنری به آنچه بازخوانی هنر مدرن ایران می‌خواند معطوف کرده؛ "تاریخ ناویراسته"، نمایشی از روند مدرنیته و فرهنگ بصری ایران دهه‌ ۴۰ تا امروز، یکی از این همکاری‌ها بود که منتظمی در همراهی با "کاترین داوید" سال گذشته میلادی در موزه هنرهای مدرن پاریس به سرانجام رساند.

"۶۰ قطعه از یک جسم گمشده" هم عنوان مجموعه‌ای از آثار بهمن محصص است که با کیوریتوری مراد منتظمی این روزها در گالری‌های آب‌انبار و آریا به نمایش درآمده و برگی دیگر از تجربه تجدد و نوگرایی در هنر ایران را در مرور آثار یکی از درخشان‌ترین هنرمندانش ورق می‌زند.

آنچه در ادامه می‌آید، حاصل گفت‌وگوی تلفنی با مراد منتظمی، در بازگشتش به لندن است؛ متنی یکپارچه از اظهارات این پژوهشگر و تاریخ‌نگار، حول‌وحوش شخصیت و هنر بهمن محصص و البته بستری تاریخی که محصص در آن به عرصه می‌رسد. مدت زیادی نیست که هنر مدرن آسیا و خاورمیانه به منابع درسی دانشگاه‌های اروپا راه پیدا کرده و آنچه پیش از این در خصوص هنر این منطقه طرح می‌شد فقط باستان‌شناسی و تمدن‌های گذشته این سرزمین‌ها را در بر می‌گرفت. شاید کمی بیش از یک دهه است که موزه‌ها و مؤسسات هنری کشورهای غربی به هنرهای تجسمی معاصر کشورهای خاورمیانه و آسیا توجه نشان داده و تحقیقاتی دراین‌باره صورت می‌دهند؛ روندی که مرتباً در حال توسعه است و انگیزه‌ها برای شناخت بیشتر از این مقوله دارد شدت می‌گیرد.

حالا روندی که می‌خواهد هنر مدرن آسیا و خاورمیانه را به رسمیت بشناسد و مختصات آن را در تاریخ هنر جهانی ثبت کند، به‌مرور دایره‌اش را بزرگ‌تر می‌کند یا امیدواریم که چنین روندی در پیش باشد و هنرمندان درخشان این مقطع تاریخی را به این گستره اضافه کند؛ هنرمندانی که تا امروز به دلایلی در سایه قرار گرفته بودند، ازجمله اینکه بازار هضمشان نکرده یا هنرشان به‌اندازه کافی اگزوتیک نبوده؛ آثاری که تجربی‌تر بوده یا اشاره‌ای عمیق‌تر به فضای اجتماعی و سیاسی آن دوره داشته و هضم کردنشان وقت بیشتری می‌خواهد.

اما این مسئله پیش از آنکه نگاه به غرب و شرق باشد، یک‌جور نگاه به خود است؛ به‌این‌ترتیب که مجموعه‌دارها و تاریخ‌نگارهای ایرانی تقریباً از ۱۰ سال پیش دوباره شروع به تحقیق در هنر دهه‌های ۴۰ و ۵۰ ایران کرده‌اند؛ یعنی یک نگاه نو به شروع تجربه تجدد در ایران؛ همین روندی که تعدادی از گالری‌های ایران مثل گالری آب‌انبار، آریا و شیرین به آن می‌پیوندند. می‌بینیم که هنرمندان شاخص مدرنیسم ایران دوباره و در دوره‌ای که به‌عنوان جامعه معاصر به آنچه پشت سرمان بوده نگاه می‌کنیم، به عرصه می‌آیند. در حقیقت تجربه معاصر انگار که همزمان با یک بازسازی از دوره تجدد اجرا می‌شود؛ معاصر کردنی که نوعی بازسازی از مدرنیته است و شخصاً هم معاصریت را به‌جز این نمی‌بینم که سعی می‌کند زندگی دوباره‌ای به دوره تجدد بدهد.

بهمن محصص به‌زعم من در این عرصه یکی از درخشان‌ترین‌ها است و شاید هم مهم‌ترین؛ چه از منظر رابطه تاریخ هنر شرق و غرب و چه در بحث روایت تجدد و مدرنیسم بین‌المللی. محصص از ادبیات ایران و به‌خصوص شعر نو شناخت خیلی عمیقی داشت؛ رابطه‌اش با نیما یوشیج و روحیه شاعرانه او -که مجبور نیستیم در دایره شعر نو ببینیمش؛ چون نیما در اصل منظره خودش و خودش بود و بیشتر روش شاعرانه خودش را داشت تا اینکه در یک گروه و سبک شعر نوشتن شناسایی شود- در آثار بهمن محصص نوعی انعکاس تصویری ایجاد کرده بود، آن‌طور که شاید وقتی محصص در آینه نگاه می‌کرد اساساً نیما را می‌دید. خب، این یک رابطه خیلی مهم است؛ اقلیم زیسته محصص گیلانی، رابطه‌اش با دریا و ایرانی که از طریق دریا به روسیه و چین و آسیا راه می‌برد و روحیه‌ای ایرانی- بین المللی به او می‌دهد و در ادامه مشخصاً با هنر اروپا و تجدد اسپانیولی و با هنرمندانی مثل گویا و در سطحی گسترده‌تر با تجدد رنسانس ایتالیایی و بازسازی هنرهای دوره‌های باستانی پیوند می‌خورد. این نوعی از آگاهی تاریخی است که تک‌بعدی نیست و با تمدن‌های مختلف که لایه‌لایه روی هم بازسازی می‌شوند شکل می‌گیرد. محصص، تاریخ کرونولوژیک که روایت علمی هر دوره را جای دوره قبلی می‌نشاند، یا آن‌طور که تجدد هر دوره را ضد تجربه نسل قبلی جایگزین می‌کند، قبول ندارد. محصص تاریخی را دنبال می‌کند که با لایه‌ها و بقایای دوره‌های گذشته دوباره در زمان حال حیات می‌یابد. لااقل شخصاً هنرمند دیگری را که این نوع تاریخ را تجربه کرده و در آثارش نشان داده باشد در ایران سراغ ندارم.

از طرف دیگر محصص تنها هنرمند ایرانی است که در آثارش نوعی فردیت از منظر روانشناسی کاملاً مشهود است؛ اینکه به‌راحتی می‌توانیم حال و هوای روحی و واکنش عاطفی او را در مواجهه با جهان اطرافش دریابیم. محصص تنها هنرمندی است که نوعی برخورد اجتماعی- تاریخی را در دل کارهایش و همزمان با آنکه تجربه‌هایی چون جنگ ویتنام، جنگ ایران و عراق و تجربه حوادث زیست‌محیطی را از سر می‌گذراند، این‌ها را در آثارش هم به نمایش می‌گذارد. محصص تنها هنرمندی است که همه این تجربه‌ها را در کارش انعکاس می‌دهد و دیگر هنرمندان ایرانی باوجود تجربه‌های درخشان، چنین روحیه‌ای از فردیت و روانشناسی تاریخی را در آثارشان به نمایش نمی‌گذارند. این خود موضوع بسیار پیچیده‌ای است و می‌شود عمیق‌تر روانشناسی کرد که چرا در جامعه ایرانی و در تاریخ هنر قرن بیستم ایران فقط یک هنرمند است که با این روحیه کار کرده است. محصص هنوز دارد چیزی به ما می‌گوید؛ او در طبیعت بیجان‌ها و غول‌های بی‌دست و پای دهه ۴۰ و نقاشی‌های بیشتر کاریکاتوری دهه ۵۰ ، یا مجسمه‌هایش که به‌رغم تلاقی با دنیای معاصر منظره‌ای کلاسیک دارند، با این تناقض و دوگانگی شمایل کلاسیک و برخوردی کاملاً معاصر، با آن روحیه به‌شدت رنسانسی ولی محتوی خشونت رخدادهای سیاسی قرن چه تجربه‌ای را می‌خواست با ما در میان بگذارد؟

در نقاشی‌های محصص همیشه یک فضای خیلی باز در زمینه دیده می شودکه به دریا یا آسمان برمی‌گردد و در این فضای باز و بدون مرز حضور عنصری انسان‌انگار یا حیوان‌انگار به‌نوعی به بیننده تحمیل می‌شود و او را آگاه می‌کند. تقریباً مثال تجربه بهمن محصص در عرصه تئاتر و نمایش، این زمینه‌ها مثل یک صحنه می‌ماند که یک آدم یا حیوان می‌تواند بیاید و خودش را به بیننده معرفی کند. در تمام کارهایش تقریباً می‌شود این را دید ولی محصص دکور یا منظره یا آن‌طور که در تاریخ هنر می‌شناسیم، لنداسکیپ نمی‌ساخت؛ بیشتر صحنه‌ای می‌ساخت که بیننده بتواند خودش را در آن آدم یا حیوان نما احساس کند و به‌نوعی خودش را در یک آینه جادو ببیند؛ اینکه تبدیل شده به یک پرنده یا ماهی یا یک‌جور هیولا، آدمی عادی و یا آدمی بی‌صورت یا بدون دست‌وپا. ولی تمام این‌ها در آثار محصص مثل یک استیتمنت می‌ماند و تقریباً در هرکدام از آثارش موقعیتی خلق می‌کند تا ذهنیت بیننده را به یک آگاهی اجتماعی یا روشنفکری برساند. این‌چنین است که فرار از زیبایی‌شناسی وجه برجسته او می‌شود و در همه کارهایش، چه در آن بدن‌های لت‌وپار شده یا ماهی‌های مرده و پرنده‌هایی که معلوم نیست در مسیری که به هدف خواهد رسید پرواز می‌کنند؛ در همه این‌ها یک نقصان جسمی یا روانشناسی نهفته و همین نقصان یا زخم‌ها است که محصص سعی کرده به آن‌ها نوعی از زیبایی بدمد و در حقیقت نوعی از زیبایی هنری را در این تصاویر تولید کند.

این‌چنین است که بهمن محصص حضور بزرگ و درخشانی در دوره تجدد ایرانی و اروپایی دارد ولی باوجوداین تااندازه‌ای در سایه مانده؛ اگرچه حالا می‌بینیم که محصص در ایران دوباره مرکز توجه قرار می‌گیرد ولی در منابع تاریخ هنر و موزه‌های غربی هنوز جایش خالی است. بااین‌وجود انگیزه‌ها برای بازیابی محصص شدت می‌گیرد اگرچه موانع دیگری چون دسترسی دشوار به آثار او هم در میان است. شخصاً از اینکه روزی یک موزه مهم اروپایی نمایشگاهی از محصص برپا کند استقبال می‌کنم و فکر می‌کنم تنها در آن روز خواهم توانست از محصص مرخصی بگیرم.

گزارش تصویری مرتبط انتهای پیام/

مراد منتظمی، پژوهشگر، تاریخ‌نگار هنر و کارشناس هنر آسیا و خاورمیانه

این متن امروز ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، همزمان در روزنامه شرق به چاپ رسیده است.