سرویس تئاتر هنرآنلاین: مخاطبان تئاتر اگرچه مدتی است در مجموعه تئاتر شهر به عنوان شاهرگ تئاتر ایران که درگیر پروژه بازسازی شده است نمایشهای زیادی را نمیبینند اما این مجموعه به واسطه فعالیت تالار چهارسو به عنوان یکی از سالنهای مهم تئاتری کماکان میزبان مخاطبان زیادی است. نمایش "تقدیربازان" جدیدترین اثر نمایشی سیما تیرانداز در مقام کارگردان، ازجمله آثاری است که در سال جدید در این سالن روی صحنه رفته و توانسته است تا کنون نظر بسیاری از مخاطبان تئاتر را به خود جلب کند.
سیما تیرانداز چهره شناخته شدهای است که نیاز به معرفی ندارد چراکه کمتر کسی است که او را به خاطر نقش آفرینیهایش در سریالها، فیلمها و نمایشهایی که طی سالهای گذشته در آنها (چه در مقام کارگردان و چه در مقام بازیگر) حضور داشته به یاد نیاورد. او پس از کارگردانی نمایشهای "هتل عروس"، "دخترک شب طولانی"، "سه روایت از زندگی" و... این روزها نمایش "تقدیربازان" نوشته هاله مشتاقینیا را در تالار چهارسو مجموعه تئاتر شهر روی صحنه آورده است. نمایشی که پیش از این نیز در سی و سومین دوره جشنواره بینالمللی تئاتر فجر توانست علاوه بر نامزدی در رشتههای کارگردانی، نویسندگی و طراحی صحنه، دیپلم افتخـار بهتریـن متن را از آن خود کند. به بهانه اجرای عمومی این نمایش میزبان سیما تیرانداز به عنوان کارگردان و هومن کیایی و بهاره مشیری دو تن از بازیگران اصلی این نمایش در دفتر خبرگزاری هنر ایران (هنرآنلاین) بودیم. آنچه در ادامه میخوانید حاصل گپ و گفت ما با عوامل نمایش "تقدیربازان" است.
خانم تیرانداز ابتدا از شما خواهش میکنیم که به عنوان کارگردان این اثر برای ما توضیح دهید در وهله نخست چه چیز این متن برایتان جذاب بود که توانست شما را متقاعد کند که این نمایش را به اجرا درآورید؟
سیما تیرانداز: در درجه اول این متن برای من یک چلنج کارگردانی بود از این بابت که وقتی متن را مطالعه کردم به نظرم برای کارگردانی، متن سختی میآمد به این دلیل که بسیار اپیزودیک و حتی صحنهها بسیار از آنچه که دیدید کوتاهتر و دائما در حال رفت و برگشت میان حال و گذشته بود. در این سالیان سال که در حوزه تئاتر فعالیت کردم حتی زمانی که نمایش "سه روایت از زندگی" را کار کردم، همواره نقد اجتماعی جز کارهایم بوده است و این برای کارهایی که ارائه میدهم به یک ویژگی تبدیل شده است.
مسئله دیگر این است که من اساسا به سراغ نمایشهایی که باید به صورت سملیک و غیررئالیستی به اجرا درآیند نمیروم و علاقه شخصی من این نوع از متنها نیست، درنتیجه ناخودآگاه انتخاب متنهای من به سمت متنهایی از نوع "تقدیربازان" میرود. احساس من این بود که این متن میتواند بسیار متفاوت باشد مضاف بر اینکه از نظر کارگردانی هم برای من یک نوع چلنج بود چون من هم هیچ وقت سراغ کاری نمیروم که احساس ریسک و خطر نکنم.
نکته دیگری که مایلم به آن اشاره کنم این است که در وهله اول من خود را یک بازیگر- کارگردان میدانم تا کارگردان- بازیگر درنتیجه کارگردانی برای من کاملا یک امر حسی و یک موقعیتی است که زمانی که میخواهم حرفهایی را مطرح کنم به آن روی میآورم، بنابراین متن باید این ویژگی را داشته باشد که من به کار کردن به روی آن علاقمند شوم. ما در شبکههای اجتماعی عمدتا مطالبی را در خصوص تنهایی انسانها و کم اهمیت شدن عشق و دوستی میبینیم. من از خود میپرسم که این تعداد آدمها که همه از تنهایی مینالند و اکثرا ناراضی و ناراحت هستند و هر یک سعی دارند تقصیر را به گردن دیگری بیاندازد آیا واقعا خودشان در این میان هیچ تقصیری ندارند؟ بعد به این نتیجه رسیدم که خود ما مقصر اتفاقاتی هستیم که برای ما به وجود میآید. اینکه درحال حاضر با هم بودن خیلی سخت شده یک واقعیت است حال چه در زندگیهای مشترک و یا در روابط اجتماعی میبینیم خودخواهیها بیشتر و آدمها تنهاتر شدهاند. به نظر من یک نوع نگاه به این مسئله در "تقدیربازان" وجود دارد و آن این است که بخش عمده این مشکلات در خود ما ریشه دارد و اینکه ما خودمان را نمیشناسیم. شاید نیازمند این باشیم که مقداری تنها باشیم. اشاره میکنم به صحنه آخر که هر شش بازیگر در صحنه میایستند. آنچه در ذهن من وجود دارد این است که شاید ما گاهی نیاز داریم که با خود تنها باشیم برای اینکه خود را بهتر بشناسیم و بعد پا به یک رابطه بگذاریم. به عنوان مثال "قصیده" در این نمایش وارد یک رابطه با "هامان" شده است و دقیقا علایق هامان را دنبال میکند در صورتی که خود نمیداند به چیزی علاقه دارد اما در انتها به این نتیجه میرسد که میتواند نقاشی کند به جای اینکه نقد یاد بگیرد. در این نمایش اشاره میشود "لادن" با مردی ازدواج کرده که دلیل عمده این ازدواج مسائل مالی بوده است و نه عشق و علاقه و شناخت از خود و به همین دلیل است که بعد از ۵ سال زندگی مشترک با "فواد" دیگر نمیتواند به این رابطه ادامه دهد. "آوا" شخصیت دیگر این نمایش که بسیار سرگشتهتر از شخصیتهای دیگر است نیز در زندگی دو آدم را انتخاب میکند که کاملا متضاد یکدیگر هستند که یکی هنرمند است و دیگری وجهه اجتماعی دارد و یک فرد کاملا موجه و موقر است اما میبینیم که حتی با او هم خوشبخت نیست.
شما نقد اجتماعی را از دلایل اصلی پرداختن به این نمایش عنوان کردید در حالی که به نظر میرسد این نمایش بیشتر جنبه روان کاوانه و روانشناختی دارد. البته مسئله تنهایی انسان معاصر یک مسئله اجتماعی است ولی وقتی از نقد اجتماعی صحبت میکنیم پای مولفهها و المانهای مختلفی به میان میآید.
سیما تیرانداز: ببینید وقتی که من کاراکترهای نمایشم را از قشر مختلف جامعه انتخاب میکنم یعنی یک بحثی فراتر از این اتفاق را دارم راه میاندازم البته در این نمایش یک تلنگری هم به مسئله اقتصادی میزنم آنچنان که میبینیم بسیاری از ازدواجها به دلیل مسائل مالی است کما اینکه بخشی از دلیل ازدواج فواد و لادن به مسائل مالی برمی گردد و حتی ازدواج مهراس و آوا هم تا حدودی به مسائل مالی بر میگردد. من فکر میکنم گاهی مواقع نباید به صورت کلان به برخی مسائل نگاه کنیم. اگر تنهایی مسئله اجتماع امروز ما است من نیازی ندارم این مسئله را به صورت یک سورنگ به ذهن تماشاگر تزریق کنم. من معتقدم که این مسائل به حدی برای تماشاگر ما ملموس است که احتیاجی نیست به همه این مسائل پرداخته شود. قصد من اساسا این نبوده است که روی مسئله خاصی تاکید کنم. البته شاید بخش روانشناختی آن پررنگتر است اما قرار نیست در اینجا یک معبر پیدا کنم که همه مسائل را با هم مطرح کنیم.
خانم مشیری برداشت شخصی شما به عنوان بازیگر از این نمایش چیست؟
بهاره مشیری (بازیگر نقش قصیده): من همواره به این فکر میکنم که چرا علیرغم اینکه تمام سعی بشر بر این است که ارتباطها نزدیکتر شود و علیرغم اینکه ابزارهای ارتباطی روز به روز در حال گسترش است گویا انسانها بیشتر از هم دور میشوند. پرسش دیگری که در ذهنم وجود دارد این است که آیا پدران و مادران ما زندگی را تحمل کردند تا به یک زندگی با پروسه سی چهل ساله رسیدهاند و یا اینکه حقیقتا عاشق یکدیگر بودهاند؟ اما بنابر آنچه که در اطراف خود میبینم فکر میکنم انسانها همیشه تنها بودهاند. به عقیده من رویکردهای روانی و عاطفی انسانها در عملکرد اجتماعیشان تاثیر دارد.
هومن کیایی (بازیگر نقشهامان): به عقیده من تنهایی چیزی است که ما از آن به رابطه میرسیم و بسیاری از ما از رابطه باز به تنهایی میرسیم. من احساس میکنم تنهایی یک روز یک پیشنهاد است از جانب زندگی و یک روز یک تحمیل است و این تحمیل به این دلیل اتفاق میافتد که در زمانی که زندگی تنهایی را به ما پیشنهاد میکند ما به درستی از آن استفاده نمیکنیم و به دلیل فرار از تنهایی وارد یک رابطه میشویم. چون در آن تنهایی اتفاقی باید رخ میداده است که اساسا خلقت ما به دلیل آن است و ما آن را انجام ندادهایم. ما در جامعهای زندگی میکنیم که همه ادعا میکنند میتوانند یکدیگر را خوب بشناسند. وقتی که ما بزرگترین شانس زندگی یعنی خودمان را برای شناختن مهمترین فرد زندگیمان با تمام ابزارهای رایگان زندگی از دست میدهیم با چه رزومهای میخواهیم وارد شناخت دیگران شویم. چون این اولین تجربه ما برای شناختن یک انسان است. آنچه در "تقدیر بازان" اتفاق میافتد خیلی فراتر از این است که ما بستر جامعهشناسی را با آن المانهای مختلف بررسی کنیم. ما هزاران سال است که میگوییم بشر زاییده شرایط محیطی خود است اما همین بشر است که این شرایط محیطی را به وجود آورده است و من وقتی آن اصل فلسفه خود را رعایت نمیکنم نباید انتظار داشته باشم که مدینه فاضلهام را درست کنم. به نظر من پایانی که برای نمایش "تقدیربازان" در نظر گرفته شده است- که بر اساس آن هر یک در پایان در لاک تنهایی خود فرو میروند- در جامعه ما یک فانتزی است و چنین اتفاقی عملا خیلی کم اتفاق میافتد و تقریبا یک امر بعید به نظر میرسد که افراد به لاک تنهایی خود فرو روند و مشکلات خود را حل کنند و از این تنهایی بیرون بیایند.
نکته دیگری که در خصوص پرسوناژهای این نمایش وجود دارد این است که هیچ یک از زنهای نمایش به لحاظ اقتصادی ضعیف نبودند و گویا یک برابری اقتصادی با مردها داشتند و بر اساس همین استقلال مالی میتوانستند به راحتی تصمیم بگیرند، میخواهم بدانم آیا عمدی در این مسئله وجود داشته که به لحاظ اقتصادی زنها و مردها را در شرایط یکسان قرار دهید؟
سیما تیرانداز: فکر میکنم این مسئله هم در واقع از جامعه گرفته شده است چون ما در زمانهای زندگی میکنیم که دیگر جامعه از آن حالت سنتی خارج شده و یا دست کم آن شیوه سنتی کم رنگتر شده است. بنابراین ما دیگر جامعه را به این شکل نمیبینیم که مرد حتما بیرون از خانه کار کند و زن در خانه و وابسته به مرد باشد به همین دلیل مسئلهای که به آن اشاره کردید زاییده این اتفاق است.
خانم تیرانداز به نظر میرسد که میان کلیت این نمایش و آنچه که ما در نام نمایش میبینیم تناقضی وجود دارد. چون در این نمایش نه تنها نشانی از سرسپردگی کاراکترها نمیبینیم بلکه برعکس میبینیم درجایی که شخصیتها احساس میکنند که دیگر نمیتوانند یک رابطه را ادامه دهند از آن رابطه بیرون میآیند و سعی میکنند زندگی جدیدی را شروع کنند.
سیما تیرانداز: اتفاقا "تقدیربازان" عنوانی است که کاملا با این نمایش متناسب است. کاراکترهای این نمایش در حال بازی با تقدیر هستند. ما میگوییم تقدیربازانیم اما در این نمایش یک جمله داریم و آن این است که انتخابهای غلط خود را به پای تقدیر نگذاریم.
هومن کیایی: اگر اعتقاد ما به تقدیر حاکم است و بر آن غلبه دارد باید زمانی که متوجه میشویم رابطه از نظر منطقی و حتی احساسی برآیند مثبتی ندارد به صورت منطقی فکر کنیم و تصمیم بگیریم که از آن رابطه خارج شویم اما چرا ما در "تقدیربازان" اینقدر شاهد تنشهای متعدد هستیم؟ چون آنها منطق را کنار میگذارند و بر این باورند؛ رابطه چیزی است که آنها باید تا انتها آن را ادامه دهند و دست کم تا زمانی که هنوز کورسو امیدی برای بهبود یک رابطه وجود دارد باید در آن ماند و مقاومت کرد. و در اینجا هم کاراکترهای نمایش تنها زمانی که چیزی برای ماندن ندارند تصمیم میگیرند از یک رابطه خارج شوند. کاراکترها به صورت آگاهانه یا ناخودآگاه در این نمایش با سرنوشت خود بازی میکنند. به عنوان مثال این جمله هامان که میگوید: "بعضی وقتها اتفاقاتی میافتد که تو متوجه میشوی مثل کوران بر سرت آوار شده است" نشان میدهد که او هنوز هم حاضر نیست به اشتباه خود اعتراف کند. او هنوز همه اشتباهات را به گردن دیگری میاندازد و هنوز به فکر این است که من مقصر نیستم بلکه تقصیر اتفاقاتی است که برای من پیش میآید و اسم آن تقدیر است.
دوست داریم در رابطه با حضور دختربچه در لحظات پایانی نمایش هم توضیح دهید. چون به نظر میرسد حضور این کودک خردسال برای یکی از شخصیتهای این نمایش نقش تعیین کنندهای دارد.
سیما تیرانداز: من به عنوان یک کارگردان معتقدم حضور این کودک برای شخصیت قصیده دقیقا یک تلنگر است. نکته دیگر این است که بچه اساسا نماد و المان امید و آرزو است. همان گونه که اشاره کردم قصیده جز کاراکترهایی است که برخلاف کاراکترهای دیگر که هر یک به نوعی یک هم صحبت دارند، ما او را در تنهایی میبینیم. به عقیده من شخصیت قصیده تنها کسی است که نجات یافتنش-هرچند ممکن است نجات یافتنش با اما و اگرهایی همراه باشد- نسبت به شخصیتهای دیگر قطعیتر است. من اعتقاد دارم قصیده انتخاب کرده است و به این نتیجه رسیده است که راه نجاتش این است که تنها باشد اما مثلا آوا زمانی که مهراس را ترک میکند میگوید شاید یک روز برگشتم، و از دیگر سو در بخشی از نمایش که فواد و لادن برای جدایی در آستانه رفتن به محضر هستند از زبان لادن میشنویم که میگوید: "حالا کسی که میگفت من طلاق نمیدم داره میره طلاق بده". اما بر عکس میبینیم لادن یعنی همان کسی که از ابتدا به دنبال طلاق بوده است حالا تردید دارد.
بنابراین در انتهای نمایش میبینیم شخصیتها زمانی که میخواهند به خواسته خود برسند گویا با مجموعهای از اما و اگرها و تردیدها مواجه میشوند.
سیما تیرانداز: بله این اما و اگرها دقیقا همان موانعی هستند که باعث میشوند ما به روابط اشتباه خود ادامه دهیم.
با توجه به اینکه خانم تیرانداز معتقد هستند کارگردان حسی هستند و خیلی اهل تن دادن به سیستمها و تکنیکهای خاص کارگردانی و بازیگری نیستند دوست دارم به نوبت نظر شما را در رابطه با کارگردانی ایشان بدانم.
بهاره مشیری: خواستهای که خانم تیرانداز بر اساس شیوه کاریشان از ما داشتند این بود که ما روی صحنه زندگی کنیم و به هیچ عنوان دروغ نگوییم. همه ما تمام تلاش خود را به کار بردیم تا هر آنچه از احساسات و عواطف انسانی و واکنشهایی که افرداد در شرایط مختلف دارند را به گونهای خالص و ناب به تماشاگر منتقل کنیم. فکر میکنم اگر از کار بیرون بیاییم و تماشاگر نمایش باشیم دیدن نمایشی اینچنین که شخصیتها واقعا در آن زندگی میکنند و تمام مدت روی صحنه هستند، بسیار لذت بخش باشد. چون حتی در لحظات تاریکی هم میبینیم شخصیتها درحال زندگی کردن هستند و در حقیقت زندگی جریان دارد و هیچ وقت از نقش و کاراکتر خود خارج نمیشوند و انجام این کار هم بسیار سخت بود و هم تجربه خیلی خوبی بود.
هومن کیایی: سیما تیرانداز یک بازیگر- کارگردان است که خود به این ماهیت دو بعدی خود در کار واقف است ولی مثل خیلی از کارگردانها ممکن است به بازیگر میزانس بدهد و مواردی را که یک کارگرادان معمولا به بازیگران گوشزد میکند را از بازیگر بخواهد اما یک خصوصیت هم دارد که بر آن اساس در درجه اول میگوید که من نمیدانم چه میخواهم و این ممکن است برای یک بازیگر کابوس و برای بازیگر دیگر خیلی جذاب باشد. این ویژگی اما برای من جذاب است چون "نمیدانم چه میخواهم" به معنی کشفیات بسیاری است که در طول تمرین برای این نمایش ممکن است با آن مواجه شوم و این کار را برای من خیلی جذاب میکند.
انتهای پیام/
حسین سینجلی- سهیلا سالاروند