سرویس تجسمی هنرآنلاین : در مجموعهٔ "اسمبلاژها، تهران، بهار ِ۱۳۹۳" ابژههای مجسمهگون، در کنار کولاژهای کاغذی قرار میگیرند. چوب، زغال، سیم، نخ، رنگهای معدنی، ابزارهایی چون کاردک و گوشت کوب، آهنهای دور ریخته شده، سنگ، کاغذ و گلهای پلاستیکی متریالهای مورد استفادهٔ هنرمندند.
شقایق عربی با رفتاری بازیگوشانه به عناصر یافتهاش از گوشه و کنار شهر تغییر شکلی آرام میدهد و آنها را به استعارههایی از حضور تعیّنطلب انسان بدل میکند. ابزارها یادآور تلاشهای نخستین بشرند برای تسهیل زندگی روزمره و هنرمند گفتمان مجددی را نسبت به این کنش پی میگیرد. هر عنصر مثلا یک کاردک در عین اینکه جنسیت خود و یا فرم قطعی انتزاعیاش را به رخ میکشد ارجاعی ناگزیر به کاربردش دارد و یادآوری مسیری که ابزارها در پروسهٔ تولید و توزیع طی کردهاند تا رسیدن به دست هنرمند و سپس ظاهر شدنشان درچیدمان نمایشگاه استعارههای ممکن را تکثیر میکند و مخاطب را که احتمالا در تلاش برای درک وجوه زیباییشناسانه اسمبلاژ هاست به مناسبات و سازو کار زیربنایی زندگی اجتماعی ارجاع میدهد.
هنرمند در کولاژهای کاغذی رفتاری مشابه را پی میگیرد. او با صراحتی بیپیرایه کنش ساختن کولاژها را با نشان دادن چسبها و سطوح اتصال دهنده آشکار میکند. طراحیها و نخها بیانگری آزادمنشانهای دارند و از این جهت مشابه بافتها و رنگهای پوشانندهٔ حجمها به نظر میرسند. در اینجا همپوشانی سطوح شعرهای تجسمی ظریفی میسازد.
در تلاش برای فهم رفتار خاص اشیایی که خود اغلب دلالت بر عمل ساختن دارند هنرمند چینش عناصرش را با ماهیت اصلی اشیاء همگون میکند. همچون پوشاندن کاردک و چوب و طناب با گچ سفید و یا ساختن دسته گلی از فلز و گل مصنوعی. شقایق عربی بنا به گفتهٔ خودش از بطن محیطی که آثار در آنها به بار خواهند نشست برای ساخت آثار و حتی ارائهٔ نهاییشان بهره میگیرد.
اگرچه کولاژهای کاغذی به لحاظ فرم و دینامیک تصویری یکدست ترند اما حجمها را نمیتوان در دستههای مشخصی گنجاند. هر اثر اندازه، رنگ، فرم و چینش خاص خود را داراست، هر اسمبلاژ حجمی شقایق عربی شعری است متعق به زمان و مکانی خاص که باید مستقلا با دقت و از نو نگریسته شود. راز هر اثرتنها در خودش آشکار میشود.
بدینسان هنرمند مانیفست شخصیاش را نه در دست یافتن به نتیجهٔ زیباییشناسانهٔ واحد بلکه در مختصات رفتاری که با اشیاء روزمره یا عناصر طبیعی پی میگیرد صادر میکند.
مجموعهٔ اسمبلاژها در واقع دربارهٔ کنش هنرمند نسبت به جنسیتها، اشیاء و رابطهشان با هم است. نوعی ناتمامی، نوعی آشفتگی ماهوی در ابژهها دیده میشود، گویی ما میان تجربهٔ هنرمند سرک کشیدهایم تا اکسپرسیو بیانی و رفتاری او را در مواجهه با جهان پیرامونش به نظاره بنشینیم.
ملاحت محبخواه