سرویس تجسمی هنرآنلاین: پرویز تناولی در گفتگو با "میدل ایست مانیتور" از نمایشگاه تازهاش و دغدغههای اخیرش سخن گفته است. این پایگاه اینترنتی، نهاد خبری مستقلی است که از ورای پوشش خبری هرآنچه به خاورمیانه مربوط میشود، سعی دارد تا با روندی تحلیلی به عمق وقایع نفوذ کند و طبعا آغاز نمایشگاه آثار پرویز تناولی در "موزه دیویس" کالج ولزلی ماساچوست هم یکی از آن وقایع است. اینکه کالج هنر ولزلی خود قدمتی حدودا 150 ساله داشته و "موزه دیویس" زیرمجموعه این مرکز محسوب میشود، خود به اهمیت نمایشگاه تناولی افزوده و باعث شده نمایشگاه و برگزاری آن، رشته پیوند پرسشهای خبرنگار "میدل ایست مانیتور" باشد.
قفلساز محلهمان شده بودم
بهگفته تناولی آنچه برای این نمایشگاه به آمریکا آمده 175 قطعه از آثار ریز و درشت نتیجه سالها فعالیت اوست: "بهگمانم دیدنشان این فرصت را به مردم آمریکا میدهد تا فرهنگ ایران را از یک زاویه تازه ببینند. چیزی ورای آنچه هر روز از اخبار و رسانهها میگیرند. شاید اصلا این نمایشگاه قرار است یکی از کلیدهای باز کردن درهای رابطه باشد."
تناولی در ادامه این حرف نقبی به گذشته زده، از خاطرات کهنهای میگوید که در آنها خیابانهای تهران هنوز خاکیاند و تنها اسباب بازی تناولی نوجوان یک قفل ساده و ابتدایی است: "... با این قفلها اینقدر بازی کرده بودم، که دستم آمده بود چطوری باز و بسته میشوند. یواش یواش برای این قفلها کلید میساختم و شده بودم قفلساز محلهمان چون همه قفلها کلیدهاشان یکی بود. آن موقع هنوز قفلهای ماشینی نیامده بودند و اگر هم پیدا میشد، خیلی گران بودند."
سقاخانه و استعارههای فرهنگی
سالها بعد از این خاطرات تناولی به ایتالیا میرود اما قفلها رهایش نمیکنند و در بازگشت از سفرش برای اولین بار به نقش قفل و معنای استعاریاش در فرهنگ شیعه پی میبرد. قفلهای پنجرههای فلزی، سقاخانهها، ضریحها چشم تناولی را گرفتند و او شیفته آن شد: "... در ایران مردمی که آرزو و حاجتی دارند، به شبکه فلزی پیش روی اماکن مذهبی یا جاهایی که برایشان مقدس است، رشتهای گره میزنند یا قفلی میبندند که قرار است با برآورده شدن آن آرزو باز شود. نشانه و استعاره قرار محکمی بین آن نیروی برتر و صاحب حاجت. این برای من هم مهم شد و سالها رویش فکر میکردم."
و اینگونه از اوایل دهه 60 قفلهای تناولی به یکی از نشانههای هنر سقاخانه بدل شدند و بعد از آن هرکه به این مکتب تعلق خاطری داشت، قفلی از تناولی وام میگرفت و در کارش میآورد که نشانه همان عهد و تعلق باشد.
"هیچ" از خیام و مولوی و حافظ تا پرویز تناولی
اما همه هنر تناولی در قفلها خلاصه نمیشود و کارشناسان جهانی هنر خاورمیانه و ایران او را به یک چیز دیگر هم میشناسند: "هیچ"!
او میگوید: "پیشتر هم گفتهام که در آن روزگار که حدودا دهه 40 شمسی خودمان باشد، یک حرکتهایی راه افتاده بود در هنر ایران که خوشنویسی را بیرویه در هر نقاشی استفاده میکردند. هرجا میرفتید از این کارها میدیدید و اینطوری شد که من تصمیم گرفته بودم خوشنویسی را کنار بگذارم. این وسط یکباره این "هیچ" پیدایش شد و بعد از آن بود که فقط همین یک واژه را نوشتهام. همینطور که زمان گذشت، بیشتر میفهمیدم چه اتفاقی افتاده و چه کردهام. آن را در شعر ایران، در خیام و حافظ و مولوی پیدا میکردم و میدیدم که هیچ، فقط مال من نیست و من اختراعش نکردهام. فهمیدم این واژه برخلاف معنای ظاهریاش هیچ نیست، چیزی است! همین بزرگان که گفتم، روی این مسئله وقت گذاشتهاند که بالاخره؛ وجود، هیچ است؟ یا هیچ نبودن، وجود است؟".
او در ادامه طرح این مسئله، بهسرعت از بحث معنایی فاصله گرفته و در تازهای را باز میکند. از دید او علتهای محبوبیت "هیچ"ها شاید این باشد که: "هیچها شکل خیلی سادهای دارند، انتزاعیاند و بار مفهومی بالایی دارند. در عین حال شاکله اصلی و استخوانبندی کلیشان فاصله زیادی با شکلهای آشنای مجسمههای دیگر دارد. با این حال فکر میکنم دلایل دیگری هم در این محبوبیت دخیل باشد."
گوانتانامو "هیچ" را به قفس برد
تناولی در سال 2008 با فروش 2.84 میلیون دلاری یکی از آثارش در حراج کریستی، گرانقیمتترین هنرمند خاورمیانه شد ولی خودش تا جای ممکن سعی کرد تا از این هیاهو به دور بماند چون فکر میکرد: "اگر حواسم به این ماجرا میرفت، راه خودم را گم میکردم. مدتها بود از فضای آن کاری که رکورد شکسته، دور شده بودم و اگر برمیگشتم، دیگر گم میشدم! هیچ وقت به بازار و خواستههایش توجه نکردهام. همان طور که سیاست هم برایم جذابیتی ندارد." و البته که اینگونه نیست و تجربه گذشته و کارهای اخیر تناولی نشان دادهاند او از کنار وقایع دردناک انسانی هم به آسانی نمیگذرد: "هیچ در قفس" که یک هیچ سربرآورده از قفسی نقرهای است، بهگفته خود او اعتراضی هنرمندانه به زندان گوانتانامو و وضعیت ناگوار زندانیان آنجا بوده چون: "همه ما مردم جهان از شنیدن اخبار شکنجههای آدمهای بیپناه و اسیران بدون حق محاکمه، یکه خوردیم. این امکان که بین آنها چند نفر بیگناه وجود داشته باشد، ابدا محال نیست و من هم با شنیدن اخبار مربوط به شکنجهها و شرایط نگهداری این آدمها، تصمیم گرفتم این هیچ را برای همانها بسازم. البته ماکتش را ساختم و فکر میکردم افغانها که بیشترین زندانی را در گوانتانامو دارند، آن را بخواهند. که نخواستند و همینطوری ماند."
دوران تازه در ایران شروع شده است
تناولی از سال 1989 با خانوادهاش به کانادا نقل مکان کرد، اما کماکان خانه و کارگاهش در تهران را حفظ کرده و بخشی از وقت خود را در هر سال در تهران سپری میکند. او درباره نمایشگاه تازهاش در "موزه دیویس" جدای ابراز خرسندی از خود این اتفاق، ارتباطهای هنری و فرهنگی از این دست را بسیار در بهسازی تصویر ایران در ذهنیت مردم آمریکا موثر میداند چون: "اینطوری مردم آمریکا یک ایران دیگر را هم میبینند. آن ایرانی که توی خبرهای فوری CNN اسمش نیست و چهره فرهنگی آن است. طبیعی است که خیلی چیزها راه این ارتباط را بسته، اما دوران تازهای در ایران شروع شده و الان وقت خوبی است که با هنر راه این ارتباط را باز کنیم. مردم آمریکا میتوانند با دیدن این کارها شمهای از هنر و قریحه هنری ایران و آن گوشه جهان را درک کنند."
نمایشگاه آثار پرویز تناولی از 21 بهمن ماه جاری آغاز شده و تا 17 خردادماه سال آینده ادامه خواهد داشت.