سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: ادبیات مدرن انگار با ارجاع و الهام از ادبیات یونان باستان شکل گرفته و غنی شده. شاید ادبیات یونان باستان و متون به جا مانده از آن دوران تنها مرجع و مبدع ادبیات مدرن نباشد، اما با نگاهی گذرا به تاریخ ادبیات مدرن می‌توان تاثیرادبیات یونان باستان را بر آن دید. با اطلاع اندکی از ادبیات قرن بیستم می‌توان دید که "یولیسس" یکی از مهم‌ترین رمان‌های قرن بیستم (وشاید مهم‌ترین) با تاثیر و ارجاع به "ادیسه" یکی از آثار بجا مانده از ادبیات یونان باستان نوشته شده و درک و دریافت این رمان بدون اطلاع از این ادبیات و تاریخ و سرگذشت اساطیرش غیر ممکن است. در شعر هم این موضوع صحت دارد و شاعران بسیاری ادبیات یونان باستان و سرگذشت اساطیر و خدایانش را منبع الهام آثار خود می‌دانستند و یا مانند هولدرلین شاعر آلمانی شخصیت‌ها و مضامین ادبیات باستان را مستقیما دست مایه خلق آثار خود می‌کردند.

ازمیان آثار دیگری که با ارجاع و استفاده از اساطیر یونان باستان نوشته شده‌اند می‌توان به "ایکور" شعر بلندی از گاوین بنتاک شاعر انگلیسی اشاره کرد که در این اثر خود از اسطوره "ایکاروس" استفاده کرده و شعر با خطاب قرار دادن او آغاز می‌شود.

گاوین بنتاک که در "ایران" کمتر شناخته شده است سال 1939 به دنیا آمده است و از سال 1965 که منظومه بلند هفت هزار سطری خود را منتشر کرد جوایز ادبی کشورش را یکی پس از دیگری از آن خود کرد و در کشورش زود شناخته شد و از سخنانی که شاعران و نویسندگان دیگر درباره شعر او گفته‌اند می توان فهمید که او در کشورش شاعر محبوب و همچنین اثر گذاری است. از آثار او می‌توان به"هیروشیما" ، "قربانگاه" ، "تروست" و "سفرهای بادی" اشاره کرد. اما در این میان یکی از آثار اوبه نام "ایکور" با ترجمه مترجم فقید کشورمان احمد میرعلایی به فارسی منتشر شده و شاید یکی از جذابییت‌های مطالعه این اثر همین ترجمه و نام مترجمش باشد چراکه میرعلایی همواره آثار مهم و دست اولی را به مخاطبان فارسی زبان معرفی کرده.

اکتاویو پاز و بروخس را او برای اولین بار معرفی کرد و این مجموعه نیز اولین ترجمه از گاوین بنتاک در ایران است. اما نام این مجموعه "‌ایکور" به مایعی اثیری که به جای خون در رگ‌های خدایان جریان داشته اشاره دارد و همچنین در آسیب شناسی نیز به ترشح سوزان و آبکی که از زخم ها و جراحات جاری می‌شود ، "ایکور" گفته می‌شود. نام گذاری این شعر بلند با توجه به مضمون این اثر که دارای دو جنبه کاملا متفاوت است با دقت صورت گرفته است. جویس در نگارش "یولیس" نام شخصیت اصلی رمان را "استیون ددالوس" گذاشت که از نام "ددالوس" معمار افسانه‌ای هزارتو جزیره "کرت" گرفته شده است و بنتاک نیز پسر او یعنی ایکاروس را در اثر خود خطاب قرار می‌دهد و اینگونه مضمون مرکزی اثر خود را می‌سازد.

این شعر بلند با توجه به مضمونش زبان و لحنی حماسی دارد و سرشار از تکرار جملات و افعال است، اما بر خلاف نظر ناشر انگلیسی کتاب که آن را پیامبرانه می‌داند از نتیجه مشخص و پیش بینی‌های پیامبرانه در این خبری نیست." امروز بر کف دست راستم کپکی بود" این سطر آغازین شعر است که شاید با تمام شدن شعر به اهمیت نمادین این سطر پی ببریم چراکه شعر که خود فرمی روایی دارد روایت سقوط و نزول انسان در دنیای مدرن است.

آدورنو فیلسوف در کتاب مهم خود به نام "دیالکتیک روشنگری"، "ادیسه" را به عنوان نخستین روایت از مدرنیسم نقد می‌کند. در ایکور هم شاعر با استفاده از اساطیر یونان باستان نقدی به انسان عصر خود می‌نویسد : نفرین می‌کنم : / این دنیای دون را که خون خشکیده است/ و دره‌های بی آب است و شریان‌های خالی است/ و زبان ترک خورده است و اقیانوس تبخیر شده است/ .

در قسمت‌هایی از شعر شاید این اعتراض و نقد با زبانی بسیار رو بیان می‌شود که شعر را به خطابه‌ای پرشور و خشمگین نزدیک می‌کند و از کیفیت شعری آن می‌کاهد. بنتاک در این اثر گاه شاعری سرخورده و خشمگین است که دیگران را متهم می‌کند. گاه خون خدایان را در رگ‌های خود احساس می‌کند و هچون آنها غرش می‌کند. به انسان می‌تازد و گاه او را تا مرتبه خدایان بالا می‌کشد. و در سطرهایی از شعر هم شاعر با طنز گزنده‌ای کشورش را به باد انتقاد گرفته . اما در نامه‌ای که شاعر به مناسبت چهلمین سالگرد انتشار این اثر و هچنین ترجمه فارسی آن به طور اختصاصی برای مخاطبان فارسی زبانش نوشته آمده است: "اگرچه بسیاری از نقدهای انجمن بر این شعر هنوز قابل اطلاق باشند تصور نمی‌کنم امروز دیگر بخواهم چنان شعری بنویسم. "

اما درخشان‌ترین سطرهای این شعر بلند همان سطرهایی هستند که شعر را به پایان می‌‍‌‌‌‌‌‌‌رسانند:

شاید در شلوغی اتاقم که پر از تصویرهاست/ شاید در میدان شهری، شاید در بلگراد/شاید برصخره‌های گرد در آرامش دریابار/ اینجا بر یک کرسی چوبی می‌نشینم / هرجا که اراده کنم آن را بگذارم/ و از اینجا جهان را می‌بینم که حرکت می‌کند/ و اینجا من تماشا می‌کنم/ واز توازن جهان حیرت می‌کنم.

انتهای پیام/

محمد قاسمی