سرویس تجسمی هنرآنلاین : ماه‌های گذشته فصلی پررونق برای مجسمه‌سازی ایران بود. برگزاری ششمین سمپوزیوم بین‌المللی تهران و سمپوزیوم بین‌المللی مجسمه‌سازی پدیده در شهریور ماه و کارگاه آموزشی پیشرفته مجسمه‌سازی با سنگ که هم اکنون در حال برگزاری است، رویدادهای عمده‌ای هستند که هنرمندان مجسمه‌ساز را به تکاپویی تازه انداخته و بار دیگر نگاه‌ها را متوجه ظرفیت و استعداد‌ها و البته کاستی‌ها و دشواری‌های پیش روی این هنر کرده است. مجسمه‌های شهری و کم و کیف حضورشان در محیط‌های عمومی هم موضوعی است که این روز‌ها بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته و می‌رود به چالش‌های شهرنشینی ما اضافه شود. همه این‌ها زمینه‌ای را فراهم کرد تا با بهداد لاهوتی هنرمندی که علاوه بر مجسمه‌سازی در جایگاه داوری و مدیریت بعضی از رویدادهای هنری از جمله به عنوان دبیر هنری سمپوزیوم بین المللی مجسمه‌سازی پدیده تجربه اندوخته، حول و حوش موضوعاتی که مطرح شد و البته در خصوص فعالیت‌های این روز‌هایش به گفت‌و‌گو بنشینیم.

در سال‌های اخیر رویدادهایی مثل سمپوزیم‌های مجسمه‌سازی در ایران بیشتر اتفاق می‌افتد. به نظر شما این رویداد‌ها تاثیر محسوسی در ارتقای سطح کیفی مجسمه‌سازی ایران داشته است؟

در اینکه چنین رویدادهایی باید وجود داشته باشد، شکی نیست. در تمام دنیا نیز این مساله فراگیر شده است. اما اینکه در کشور خودمان این سمپوزیم‌ها تاثیر گذار بوده یا خیر، تا حدودی جواب مثبت است. چون سابقه چندانی نداشته و چند سال است این جریان شکل گرفته و باید صبر و تمرین کنیم. در این مدت کوتاه، می‌توان گفت سمپوزیم‌ها تاثیر تکنیکی خوبی داشته و کارهای سنگ رو به پیشرفت است. اما از نظر هنری سخت است که به این زودی نظر دهیم.

به نظر شما باید از یک سمپوزیوم اثر هنری خواست؟

به نظر من باید تعداد سمپوزیم‌ها بیشتر شود. چون با سالی یک بار و در هر استان یک بار، تعداد قابل توجه و تاملی نیست. باید کمی متنوع‌تر باشد، آن وقت خود سمپوزیم رتبه‌بندی می‌شود. یک سمپوزیوم کاملا تکنیکی می‌شود و در آنجا به تکنیک‌های مختلف سنگ، آهن و یا هر چیز دیگر می‌پردازند و سمپوزیوم‌هایی هم باشد که کارهای هنری در آن حاضر شوند که در این سمپوزیوم اخیر چند نمونه کار این چنینی داشتیم. زمانی که تعداد این برنامه‌ها زیاد شود، نفرات دیگری نیز وارد و نگاه‌های مختلف اضافه می‌شوند.

استقبال هنرمندان مجسمه‌ساز از سمپوزیوم‌ها را چطور می‌بینید؟

دوره‌های اول بسیاری از اساتید حضور داشتند؛ اما چون تعداد این سمپوزیوم‌ها کم بوده نمی‌توان ارزیابی چندانی کرد. چون یک دوره دعوت خوبی صورت گرفته و یک دوره در فراخوان خوب شرکت کرده‌اند. ولی الان با چیزی که من می‌بینم بحث دانشجویی‌تر شده و به جرات می‌توان گفت احتمال حضور دانشجویان این دوره در بخش اصلی دوره بعد بسیار بالاست.

نظر شما درخصوص حضور همزمان دانشجویان و هنرمندان حرفه‌ای در یک رویداد هنری چیست؟

ببینید حضور یک عده جوان و تازه نفس در این عرصه خیلی خوب است. چون این سمپوزیوم‌ها را نمی‌توان دیگر محلی برای هنرنمایی بزرگان و اساتید دانست. جای آن‌ها دیگر اینجا نیست. جای این بزرگان در بینال‌ها خالی است. البته امروزه لفظ استاد هم معانی مختلفی به خود گرفته است. عده‌ای هستند فقط استادند و کار هنری انجام نمی‌دهند. پس هنرمند بگوییم بهتر است. هنرمندان بزرگ ما چندان مشتاق نیستند که در این برنامه‌ها شرکت کنند. شاید در دوران رکود هستیم که مانع حضور برخی از هنرمندان می‌شود. چند سال پیش خیلی اوضاع بهتر بود. نمایشگاه‌های بهتری می‌دیدیم و می‌توان گفت روزهای رونق هنر بود. شروع این سمپوزیوم‌ها با استقبال خوبی مواجه شده بود.

دلیل رکود فعالیت‌های هنری چیست؟ چرا امروز نمی‌توانیم موفقیت دوره‌های قبل را تکرار کنیم؟

یک دلیل می‌تواند تغییر دولت‌ها باشند. دوره قبل هنر چندان جدی گرفته نشد. با اینکه در آن دوره بینال برگزار شد برخی سوء تفاهم‌ها به وجود آمد و مردم به دلایل غیر هنری از هنر منع شدند. ما در این دو سه سال اخیر می‌بینیم که خرید و فروش آثار هنری به رکود رسیده در حالی که پیش از این شرایط کمی بهتر بود. همانقدر که دیر اتفاقات برایمان رخ داد، دیر هم به اصلاح می‌رسیم. اما همین‌که در یک حد مانده باشد یعنی هنر خیلی ضعیف پیشرفت کرده است. ببینید این را هم باید بگویم که یک حراجی نمی‌تواند مبنای کار باشد. الان در گالری‌ها چند کار به فروش می‌رسد؟ جوان‌تر‌ها چه می‌کنند؟ بله یک عده نام‌های بزرگ، در هر زمان هر چه بسازند می‌فروشند و مشکل فروش ندارند.

پس عقیده شما بر این است که ماهیت و زیبایی اثر در ایران تاثیر گذار نیست و بیشتر نام هنرمند است که باعث فروش می‌شود؟

صد در صد همین است. ما هنوز درگیر این مباحث هستیم و هنوز از نام‌های بزرگ کار می‌خریم. خیلی سخت است که این دوره را بگذرانیم و به دوره جدید برسیم و زمانی که به دوره جدید می‌رسیم، دیگر در بینال شرکت نکرده و حوصله رقابت نداریم. زمانی که هر چه ساخته شود به فروش برسد، هنرمند انگیزه خود را از دست می‌دهد.

آیا حرف‌تان به این معنی است که دیگر در بینال شرکت نخواهید کرد؟

من درگیر مسائل دیگری هستم. شاید خیلی خوشحال بشوم که در بخش رقابت بینال‌ها شرکت کنم. اما متاسفانه بحث مسئولیت این بینال‌ها به من محول می‌شود. دوره قبلی بینال، آخرین دوره‌ای بود که من می‌توانستم در بخش زیر ۳۵ سال شرکت کنم. نمی‌دانم چه دلیلی داشت که مجبور شدم دبیر اجرایی آن بینال شوم. در شش دوره‌ای که برگزار شده من یک بار شرکت کردم و یک بار هم دبیر اجرایی بودم و این محدود بودن مجسمه‌سازی در ایران را می‌رساند که فرصت‌های کمی برای فعالان این عرصه به وجود می‌آید.

به مجسمه‌های شهری بپردازیم. مجسمه‌های شهری ما در چه وضعیتی هستند؟

اول باید دید ما خودمان را با کجا مقایسه می‌کنیم. اگر با هنر روز دنیا مقایسه کنیم، می‌توان گفت که فاجعه و اگر بخواهیم با خودمان مقایسه کنیم، رو به پیشرفت هستیم. اما سرعت پیشرفتمان خیلی کم است. در بعضی موارد مدیریت متمرکز لازم است و باید آن را ادامه داد. ما در هنر ضعیف نیستیم و می‌توانیم حرفی برای گفتن داشته باشیم. اگر نگاه کنید از کشورهای خاورمیانه و برخی کشورهای دیگر از برتری خاصی برخوردار هستیم و می‌توانیم کارهای زیادی انجام دهیم. ولی نمی‌دانم چرا این اتفاق نمی‌افتد.

مسئولیت این نتوانستن ها بر عهده چه کسی است؟

فکر می‌کنم مدیریت باید جدی‌تر باشد. در اوایل صحبتمان اشاره شد که باید کسی از پیکره هنرمندان عهده‌دار مسئولیت‌ها باشد و این اتفاق باید رخ دهد. شاید وقت آن است که در پست‌های بالا‌تر هم هنرمند‌ها را ببینیم. چطور می‌شود یک ورزشکار در شورای شهر حضور دارد، اما شاهد حضور یک هنرمند مجسمه‌ساز و نقاش در این عرصه‌ها نیستیم.

شاید به این دلیل است که شان و جایگاه هنرمند را در این عرصه نمی‌بینند؟

شان کدام دسته از هنرمندان؟ ما الان هنرمند زیاد داریم. در سال چندین و چند هنرمند از دانشگاه فارغ التحصیل می‌شوند. اما به همه آن‌ها هنرمند گفته می‌شود؟ به نظر من بخشی از این دوستان باید تکنسین هنر بشوند، چون نیاز به این بخش از هنر در کشور احساس می‌شود. شما به فستیوال‌های برگزار شده نگاه کنید. از نام‌هایی که برای مثال در ۶ دوره حضور پیدا کرده‌اند، ۷۰ درصد نام‌ها تکراری است و به نظرم این فاجعه است. برای جلوگیری از این فاجعه هم نباید همه را هنرمند قلمداد کرد. وقتی در‌‌ همان سال اول دانشگاه یک کار شهری انجام می‌دهد و پس از آن دیگر به حرف هیچ کس گوش نمی‌دهد و خود را هنرمند می‌پندارد، آسیب جدی به مجسمه‌سازی و پیکره جامعه مجسمه‌سازان وارد می‌شود. پس باید جلوی این حرکت گرفته شود. یک سری هم باید قبول کنند که می‌توانند تکنسین‌های خوبی باشند و در کارهای گروهی می‌توانند مطرح شوند. ما الان تیم‌های خوبی داریم که کارهای شهری انجام می‌دهند. چند در صد از هنرمندان ما با این تیم‌ها کارشان را انجام می‌دهند؟ خیلی فرد گرا هستیم و اگر این حصار شکسته شود، شاهد دستاوردهای خوبی خواهیم بود. عده‌ای هم می‌توانند به حقوق روی بیاورند و به هنرمندان در مساله حقوقی این عرصه کمک کنند. اگر کسی علاقه به هنر دارد، می‌تواند در هر عرصه‌ای کمک این قشر شود. حتی می‌تواند اگر از شرایط مالی خوبی برخوردار است، یک گالری در اختیار هنرمندان قرار دهد.

در بحث مجسمه‌های شهری، آیا لمس این هنر در سطح شهر، روی زندگی روانی و اجتماعی شهروندان تاثیری دارد؟ آیا این بازخورد را شما دیدید که با مجسمه‌های شهری ارتباط برقرار کنند؟

باز هم می‌گویم باید ببینیم ما خودمان را با کجا مقایسه می‌کنیم. بعضی کار‌هایمان به قدری تاثیرگذار است که فرد از آن خوشش می‌آید و اثر را از جایش کنده و می‌برد. بعضی از کار‌هایمان نیز باعث عصبی شدن شهروندان می‌شود. استقبال کودکان از مجسمه‌های شهری بهتر است. یک سری کار‌ها هم می‌تواند انجام شود، اما کسی حاضر به انجامش نیست. زمانی که بخواهیم از چین میز و نیمکت یا هر مجسمه دیگری را وارد کنیم، آن وقت است که صدای همه به انتقاد در می‌آید.

به نظر شما مجسمه‌سازی ایران در تاریخ معاصر و از ابوالحسن صدیقی به بعد، روندی منطقی را تا به امروز طی کرده است؟ برای مثال گذار از مجسمه‌سازی فیگوراتیو به مدرن و معاصر به درستی طی شده است؟

ما در این روند مجبور شدیم که از فیگوراتیو به مدرن و معاصر برسیم و بحثی در آن نیست. ولی هنر چیزی نیست که بشود گفت باید فیگوراتیو یا مدرن باشد. مسیر طولانی را هم طی نکرده که بشود راجع به آن بحث و اظهار نظر اساسی کرد. مسیری بوده که باید می‌گذرانده تا به این‌جایی که امروز هستیم برسیم. البته در تمام دنیا این مساله هست و همه دانشجویانی که از دانشگاه فارغ التحصیل می‌شوند، هنرمند نیستند. در هنر کشور ما مثل بقیه کشور‌ها این نام‌ها بودند که کشور را نشان داده و نام آن را بر سر زبان‌ها انداختند.

مجسمه‌های شهری به ویژه چه مختصاتی باید داشته باشند تا هم در کالبد شهری به خوبی جای بگیرند و هم در ارتقای ذائقه بصری شهروندان تاثیرگذار باشند؟

کالبد شهری که خودش کلی مشکل دارد. در این شهر اول باید به دنبال محلی برای این مجسمه‌ها بود. به نظر من اگر کارهای شهری را بتوانند در محل‌هایی تعیین کنند و فراخوان بدهند. برای مثال بگویند نوروز امثال در فلان خیابان‌ها کار کنید. فقط مجسمه نیست و باید کارهای دیگری انجام دهند. در خیابان‌های ما کار هنری باید انجام شود. شاید وقت آن رسیده که یک خیابان را به یک هنرمند سپرده و بگویند این خیابان را تلطیفش کند. الان یک جدول کنار پیاده‌رو و خیابان می‌تواند یک اثر هنری باشد. خب چه کاری است که در این خیابان شلوغ و پیاده روی یک متری مجسمه‎ای در وسط این پیاده رو نصب شود که عبور و مرور عابران را سخت کند. باید بودجه‌ای کلان در شهرداری برای ساخت مجسمه‌های شهری تعریف و از هنرمندان صاحب نامی در این زمینه استفاده شود.

از بحث مجسمه‌های شهری کمی فاصله بگیریم. از مسیری که خودتان به شخصه در مجسمه‌سازی دنبال می‌کنید بگویید. طی سال‌های فعالیتتان در این رشته به چه دستاوردهایی رسیده‌اید؟

من مسیر سخت و طولانی را طی کردم. الان شاید سه یا چهار کار شهری دارم و بیشتر برای دیگران کار می‌سازم. من از حدود ۲۰ سالگی کار خود را آغاز کردم. زمانی به خودم آمدم که سه، چهار سال بود کار چوب انجام می‌دادم. کارهای سختی را انجام می‌دادم. تا بینال چهارم که شرکت کردم و کارم رد شد که یکی از بزرگ‌ترین اتفاقات زندگی‌ام بود و جدی‌تر کارم را دنبال کردم. آن روز‌ها خیلی ناراحت بودم، اما امروز به این نتیجه رسیدم که بعضی مواقع یک سری چیز‌ها برای انسان لازم است و همیشه جایزه بردن خوب نیست. پس از آن وارد انجمن شدم و سال‌هاست با این رشته سر و کار دارم. پیشرفت خوبی هم در این عرصه داشتم، اما ناراحتم که این پیشرفت تا یک حدی است و از این حد به بعد انجمن توان این را ندارد ما را رو به جلو ببرد. شاید به دلیل کم بودن بینال‌ها و سخت‌گیری هاست. امیدوارم انجمن دوباره سر پا شود و خوب سر و سامان بگیرد. حدود سال ۸۲ یک نمایشگاهی در گالری قانون داشتم که فقط کار چوب بود. از آن موقع به بعد من کمتر کار چوب کرده و به متریال‌های دیگر پرداختم. بعد دوره معکوس خود را با آقای تناولی گذراندم و با برنز آشنا شدم. می‌توان گفت در آن مدت یک سری کار با یونولیت انجام می‌دادم. بعد چون کارگاهم در شادآباد بود آهن را نیز تجربه کردم و الان با همه متریال‌ها کار می‌کنم و خوشحالم از این قضیه که اگر خودم هم نخواهم کار انجام دهم و سفارشی به کسی بدهم، می‌دانم که چه چیزی را باید بخواهم و این چیزی است که فقط در تجربه به دست می‌آید. سه نمایشگاه چاهنچاه، چنگک و بامیه را در کارنامه کاری خود دارم.

در مورد این دوره از فعالیتتان و سه نمایشگاهی که برگزار شد بگویید.

نمایشگاه چاهنچاه، پر مخاطب و جنجالی بود. من خوشحالم که آن نمایشگاه را برگزار کردم. شاید خیلی سوء تفاهم‌ها بوجود آمد که بعضی از آن‌ها به جا بود. نمایشگاه بامیه نیز نمایشگاه خوب و پرفروشی بود و نمایشگاه چنگک که آخرین نمایشگاه من بود، بعد از چهار سال و یک وقفه طولانی در این بین به برپا شد. یک دوره‌ای بود که من در هیئت مدیره انجمن بودم و درگیر کارهای آنجا و برایم کارکردن و برپایی نمایشگاه سخت شده بود. شاید اگر یک عده از پیشکسوتان و بزرگتر‌ها این امور را به دست می‌گرفتند، من و امثال من راحت‌تر بتوانیم کار انجام دهیم. در نمایشگاه آخر هم خیلی عادی مانند نمایشگاه‌های قبلی شد؛ یک سری کار فروخته شد و استقبال خوبی هم از این نمایشگاه بعمل آمد. برایم جالب بود که خیلی از هنرمندان از کارهای آهنی من تعریف کردند، ولی فقط کار برنز فروختم. از آن زمان تا امروز کمی دچار بحران روحی شدم. گر چه فروشی بود که اگر یک جوان امروز در آن حد فروش داشته باشد، فوق العاده است. این قضیه از من گذشته، اما آن حس خوبی که باید داشته باشم را ندارم. یک سال از این ماجرا گذشته و سمپوزیوم پدیده پیش آمد. به آنجا رفتم و در کنار دوستان انرژی خوبی کسب کردم. در ۲۱ روز ۳۲ کار بزرگ از سه تا شانزده م‌تر، ساخته و به نمایش در آمد. شور و هیجان عجیبی بود که مرا به خودم آورد. الان هم به یک نمایشگاه جدید فکر می‌کنم و حاصل این افت و خیزهای چند سال اخیر، همین نمایشگاهی بشود که امیدوارم تا سال آینده نهایی شود. یک نمایشگاه گروهی سه نفره نیز تا پایان امسال برپا می‌شود. اما نمایشگاه انفرادی کمی طول می‌کشد. امیدوارم نمایشگاه انفرادی را در نیمه اول سال آینده برپا کنم تا از این بحران روحی خارج شوم. به نظرم هنرمند به نام نیست، به روش زندگی کردن است و این افت و خیزهای روحی نیز در آن وجود دارد.

با مجسمه‌هایی که با انگیزه‌های شخصی می‌سازید و مجسمه‌های سفارشی از حیث ساختار و نوع نگاه چطور برخورد می‌کنید؟

به نکته خوبی اشاره کردید که من در این‌باره کمی صحبت کنم. اول اینکه من همیشه کار سفارشی انجام دادم. یعنی زندگی من از همین کارهای سفارشی تامین می‌شود. کار شهری چند سال است شکل گرفته و پیش از این من غرفه نمایشگاهی به روش خودم ساخته‌ام. برای جوان‌هایی که این کار را درشان این هنر نمی‌دانند و کار گروهی نمی‌کنند و در روز اول می‌خواهند یک اثر هنری انجام دهند، به قیمت بالایی هم بفروشند، واقعا متاسفم. وقتی کار سفارشی انجام می‌دهید با روحیات مختلفی آشنا می‌شوید. فرق این کار سفارشی با آن چیزی که خودم می‌سازم این است که من با یک روحیه‌ای کارم را می‌سازم که از نظر خودم بهترین است. وقتی سفارش انجام می‌دهم بخشی از آن مربوط به خودم و بخش دیگر مربوط به روحیه سفارش دهنده است. اینجا تفاوت انسان‌ها را می‌توان به عینه مشاهده کرد. بعضی از کارهایی که به همین منظور ساختم خیلی عالی شدند و بعضی دیگر نمی‌دانم چرا چیزی که می‌خواستم نشد که این دقیقا به روحیه سفارش دهنده مرتبط است و چیزی که از‌‌ همان اول در ذهن خود دارد. خیلی این مساله مهم است؛ وقتی شما کار سفارشی را می‌پذیرید اما رضایت قلبی برای انجام آن ندارید، کار خوبی از آب در نمی‌آید. ولی کاری که به آن عقیده داشته باشید واقعا دلنشین و زیبا می‌شود. این حاصل تجربه‌ای است که سال‌ها در این عرصه به دست آوردم. البته اگر با روحیه‌ای نه چندان خوب برای نمایشگاه خود بخواهیم کاری انجام دهیم، باز هم به دل خود و مخاطبان نمی‌نشیند.

در این سال‌ها می‌بینیم که روند آسیب رساندن به مجسمه‌ها در فضاهای شهری شدت گرفته است. شما این آسیب‌ها را در چه عواملی می‌بینید؟

این بحث در دو محور دزدیده شدن و آسیب رساندن می‌چرخد که دو مقوله جدا از هم به شمار می‌‎رود. دزدیده شدن مجسمه‌های شهری که چند سال پیش اتفاق افتاد، بزرگ‌ترین خدمت را به هنر مجسمه‌سازی کرد. تا پیش از آن هر جا عنوان شغلی‌ام را مجسمه‌ساز می‌گفتم، می‌پرسیدند که مگر مجسمه‌سازی شغل است. ولی پس از آن اتفاق و درگیری مردم با این مساله سبب شد که همه از من در مورد عاقبت مجسمه‌های به سرقت رفته سوال کنند. با دزدیده شدن مجسمه‌ها، هنر مجسمه‌سازی نیز شناخته شد. از طرفی اتفاق تلخی بود و تنها یک تراژدی می‌تواند ذهن مردم را تکان دهد. هیچ چیزی نمی‌توانست ذهن کسانی که در مورد شغل مجسمه‌سازی سوال می‌کنند را تکان دهد. البته من نام این اتفاق را دزدی نمی‌گذارم و بهتر است بگوییم غیب شده‌اند.

درباره آسیب زدن به مجسمه‌های شهری چه نظری دارید؟

ما همه جا از فرهنگ و هنر صحبت می‌کنیم؛ اما در بعضی موارد سر در گم می‌مانیم که چرا این اتفاقات رخ می‌دهد. در این‌باره نمی‌دانم چه بگویم، فقط می‌توانم این پیشنهاد را بدهم که کار فرهنگی باید انجام دهیم. این اتفاق فقط به مجسمه‌ها ختم نمی‌شود و به هر چیز دیگری صدمه می‌زنند. به نظرم کار فرهنگی صد‌ها برابر چیزی که الان وجود دارد باید انجام شود. در دوره‌ای که هستیم ما فقط حرف کار فرهنگی را می‌زنیم و در عمل چیزی برای ارائه نداریم. ما هنوز هنرمندانمان با یکدیگر مشکل دارند، پس چه توقعی از افراد عادی می‌توان داشت. اینکه می‌گویم کار فرهنگی باید صد‌ها برابر شود، باید اول در خودمان این مساله را حل کنیم و بعد مردم را مقصر برخی امور بدانیم.

به سمپوزیوم برگردیم. سمپوزیوم‌ها و دوسالانه‌های تخصصی مجسمه‌سازی در ایران که البته با وقفه‌های‌گاه طولانی همراه است را در چه سطحی می‌بینید و پیشنهاد‌هایتان برای بهبود آن‌ها چیست؟

به نظر من جدای از اینکه تعداد این سمپوزیوم‌ها و دوسالانه‌ها باید بیشتر شود، متریال‌های دیگر را نیز امتحان کنند. ما الان بیشتر به متریال‌های ماندگار می‌پردازیم و این مشکلی بود که چند سال پیش در یک سمپوزیوم داشتیم و نتیجه‌اش به اینجایی رسید که از کار آهن من تعریف می‌کنند، اما کار برنزی که ساخته‌ام به فروش می‌رسد. همین کار را ما در کار شهری انجام می‌دهیم. مجسمه موقت برای ایام نوروز که باید با متریال ماندگار ساخته شود. به نظر من پشت سمپوزیوم، فکر حمایتی و سرمایه‌گذاری وجود داشته و دارد که در سمپوزیوم پدیده این اتفاق افتاد. این مجسمه‌ها از نظر هنری و مادی ارزشمند هستند. هر چقدر در سمپوزیوم هزینه شود، سود بیشتری را همراه دارد که در پدیده این موضوع مشاهده شد. اما هر چقدر که پیش می‌رویم رو به نزول است. پس بیاییم یک سری متریال‌های دیگر را وارد سمپوزیوم کنیم. اصلا با متریال‌هایی کار کنیم که مردم بتوانند خراب کنند. شاید روند آسیب‌رسانی به مجسمه‌های شهری نیز افت پیدا کند. فکر می‌کنم کسانی که در راس این سمپوزیم‌ها و دوسالانه‌های تخصصی هستند، بودجه کمی در اختیار دارند و نمی‌توانند آنطور که باید برنامه ریزی کنند. بهتر است در سال، دو سه برنامه داشته باشیم و سپس به سمپوزیوم سنگ برسیم. آن وقت است که انتظارمان از سمپوزیوم سنگ بالا می‌رود. سمپوزیوم‌های ما خیلی پر خرج است و شرکت کنندگانی که از سایر کشور‌ها در این سمپوزیوم‌ها شرکت می‌کنند، از هزینه‌هایی که می‌کنیم شوکه می‌شوند و اولین کلمه‌ای که یاد می‌گیرند و به ما می‌گویند، خیلی خوب است. همه چیز مفصل است، اما‌ای کاش دقت هنرمندانه نیز در آن دخیل شود.

فعالیت انجمن مجسمه‌سازان را چطور می‌بینید؟ آیا این انجمن به ویژه توانسته مطالبات صنفی مجسمه‌سازان را برآورده کند؟

انجمن مجسمه‌سازان همانند سمپوزیوم‌ها دچار پستی و بلندی است. به همه چیز بستگی دارد و به هیچ چیز بستگی ندارد. باید نگاه‌مان به این قضیه تغییر کند. من سال‌ها در انجمن کار کردم و عضو هیئت مدیره آن بودم. الان هشتمین دوره هیئت مدیره قرار است برگزار شود و این یعنی یک انجمن کاملا جوان. ما به دلیل مشکلات مالی که داریم نمی‌توانیم مدیر غیر مجسمه‌ساز وارد انجمن کنیم. چند وقتی است که انجمن هر هفته جلساتی را برگزار می‌کند و به مشکلات رسیدگی می‌کند. اولین بار است که چنین اتفاقی می‌افتد، چون به بحران رسیده‌ایم. همه ناراضی هستند و کسی کاری از دستش بر نمی‌آید. فکر می‌کنم دوره جدید هیئت مدیره باید کمی اصولیتر، انجمن را اداره کند و این اتفاق نیز قطعا خواهد افتاد. چون در این جلسات اخیر به این بحث می‌پردازند که یک عده واقعا مشغول چه کاری هستند. اینجا این مشکل وجود دارد که فارغ التحصیل پس از پایان تحصیلات آکادمیک، می‌توانست عضو انجمن باشد. سال‌های قبل کمی با این مساله برخورد شد که امیدواریم پیگیری آن ادامه داشته باشد. شاید خودم برای هیئت مدیره جدید کاندید شوم. من معتقدم اگر هنر کشور یک قدم رو به جلو حرکت کند، شاید من ۱۰ قدم بتوانم پیشرفت کنم. باید اعضای انجمن نیز با هم متحد شوند. دوره قبل ما بودیم و خیلی هم کار کردیم. می‌توان گفت ۱۴ نمایشگاه برگزار شد که یکی از آن‌ها اکسپویی با حضور شانزده گالری بود. این اتفاق خیلی بزرگی بود. مبنای آن هم این شد که گالری‌ها هنرمندان خود را شرکت دهند. همین باعث شد گالری نام چهار مجسمه‌ساز در لیست خودقرار دهد. نه درآمد آنچنانی داشت نه اینکه همه کار‌ها قبول شد. یک عده اصلا خوششان نیامد از محلی که به آن‌ها اختصاص داده شده بود. ما الان در انجمن ۴۷۰ عضو داریم که ۲۰۰ نفر شاید مجسمه‌ساز باشند. وضعیت بقیه هنر‌هایمان نیز در چنین شرایطی است.

در پایان از نظر شما چه افقی می‌شود برای مجسمه سازی ایران تصور کرد؟

مجسمه سازی به هر جایی که دلمان بخواهد می‌رسد. هر کس به نحوی می‌تواند این قضیه را حل کند. اگر همه بتوانیم در مقاطعی به توافق برسیم حتما به جاهای بهتری می‌رسیم. پیشرفت ما در این هنر محسوس است و خیلی هم یک طرفه نمی‌شود رفت. همین‌که من فکر می‌کنم افت کردم و باید خودم را بالا بکشم، یعنی اینکه رو به پیشرفت هستیم. امیدوارم بقیه هم نظر من را داشته باشند تا سریع‌تر بتوانیم پیشرفت کنیم. ما خیلی کار داریم و فقط هم در کارگاه من این اتفاق نمی‌افتد و بقیه دوستان نیز باید بزرگ‌تر فکر کنند.

انتهای پیام/

محسن دلیلی