سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: شاعران و داستاننویسان و در کل پدیدآورندگان متون خلاقه، هر یک آدابی برای نوشتن دارند، اما از همان ابتدا، مهمترین تفاوت، در انتخاب شیوه شروع به نوشتن بوده است؛ اینکه سرانجام باید چه کرد؟ باید صندلی را عقب کشید، کاغذ یا لپتاب را فراروی نهاد و کاملا ارادی شروع به نوشتن کرد یا منتظر محرک یا نوایی درونی ماند؟ باورهای مختلفی در این رابطه مطرح است. هرچند مدتهاست ترجیح روش نخست بر دومی، بی برو برگرد مقبول است و احوالپرسی با "فرشته الهام" امری ازمدافتاده و ارتجاعی محسوب میشود.
سراغ آرای مختلفی درباره اعتماد به این فرشته کلاسیک رفتهایم و خواستهایم بدانیم، پدیدآورندگان ادبیات، در این رابطه چه فکر میکنند؟ آیا ماهیت این فرشته فراموششده هنوز قابل بررسی است یا نه؟
اندر آداب نگهداری از فرشته الهام
از کجا میآید؟ سراغ چه کسانی را میگیرد؟ چه شکلی است؟ با او چه باید کرد؟ او را همهمان میشناسیم حتی اگر نشناسیم. اگر ادبیاتیهای قدیمتر به آن فرشته الهام میگفتند، به خوبی میدانستند که همان است که مردم به آن ضمیر ناخودآگاه میگویند. تفاوت در نام نبود، در شکل و شمایل فرشته بود؛ برای برخی زیبا، متناسبالاندام و خوشرفتار بود و برای عدهای دیگر دیوی بدخو که یادآور درونیات پلید و پلشت مینمود. سراغ شاعران، زیبا میرفت و آنها مشتاقانه استقبال میکردند و مردم شاید از ظهور او ناخرسند میشدند چون اموری را یادآوری میکرد که نباید.
شاید نخستین بار اهالی آتن به این نام صدایش کردند. آنها فرشتگان و خدایان بسیار داشتند که این یکی هم میتوانست به عنوان ربالنوع شعر برایشان مطرح باشد. یک الهه اثیری در یونان باستان که وظیفهاش رساندن ودیعهای به دست خالقان ادبیات است. امروز شاید فقط بشود خندید به این داستان. به تصویری که آنها ساختهاند: "به جامهای از سرخس ملبس است و ارغنونی در دست دارد و پیشانی عرق کرده نویسنده مورد نظر را نوازش میکند. فرشته الهام وحشتزدهترین همه آن دوشیزگان پاکدامنی است که با کمترین صدایی به خود میلرزد، اگر سوال کنید رنگاش میپرد و اگر دستتان به گوشه لباسش بخورد برمیگردد و ناپدید میشود".
ری برادبری داستاننویس هم از آنهاست که به شمایل این فرشته به عنوان کسی معجزهآسا در اتاق کسی که مینویسد فرود میآید میخندد، اما معتقد است نمیتوان وجود او را نفی کرد. او معتقد است باید به حضور او در درونمان باور داشته باشیم و همانطور که میخوریم و رشد میکنیم و از خوراک او هم نباید غافل بمانیم.
قسمتی از حرفهای او در این باب انگار خطاب به آنهاست که یا میخواهند تازه شروع کنند یا راه را اشتباه رفتهاند: "اگر قرار باشد برای ضمیر ناخودآگاه (یا فرشته الهام)مان رژیم غذایی خاصی را تدارک ببینیم، چه صورت غذایی باید تهیه کنیم؟ شاید بشود اینجوری شروع کرد: هر روز خدا از عمرتان را شعر بخوانید. شعر عضلاتی را به کار میاندازد که آدم معمولا به کار نمیگیرد. شعر حسها را گسترش میدهد و در اوج شادابی و بیداری نگاه میدارد. شعر انسان را نسبت به بویایی، شنوایی، چشایی و لامسه، بیدارتر، حساستر و آگاهتر میکند".
برادبری معتقد است شما از خواندن مقاله حتی درباره نحوه نگاهداری زنبور عسل و بشکهسازی و چرخوحلقهغلتاندن هم نباید غافل شوید همانقدر که نباید تماشای تلویزیون، گوشسپردن به رادیو، ولگردی و خواندن داستانهای هرچند سخیف، علمی و تخیلی نازل را فراموش کنید. فقط تب و تاب و شور و عشق داشته باشید و خوب زندگی کنید تا خوراک به او برسد: "در این صورت مکانی پاکیزه و نورگیر خواهید ساخت تا در آن از فرشته الهام خود نگهداری کنید. به فرشته الهام جا دادهاید برای چرخیدن و بالیدن؛ با تمرینهای بدون زور و فشار خود را چنان تعلیم دادهاید که وقتی فرشته الهام وارد اتاقتان میشود جا نخورید و بهش زل نزنید. به این ترتیب یاد گرفتهاید که آناً بروید سراغ قلم و کاغذ و با ضبط لحظه الهام آن را تا ابد حفظ کنید".
برادبری را باید جزو آن دسته بررسی کرد که به معجزه فرشته اعتقادی ندارند و میگویند خود شاعر و داستاننویس باید او را بپرورد و حفظش کند. اینها در مقالهای میگوید به نام "اندر آداب نگهداری از فرشته الهام".
در معرض شعر
میگویند مدتهاست قضیه فرشته الهام، قضیه آنهاست که در ادبیات تفنن میکنند. این عده معتقدند، شاعر حرفهای ـ نه در معنای ارتزاق و کسب پیشه ـ نباید منتظر او و الطافش باشد. میگویند این انتظار از سر تنبلی است و نگاه تفننی به ادبیات، که حالا هر وقت آمد مینویسیم و هر وقت نیامد منتظرش میمانیم. با کمی تسامح اما همگان قبول دارند که زیست در معرض شعر ضروری شاعر بودن و ماندن است. اینکه خودت را در تیررس ورودیهای مختلف برای آغاز نوشتن قرار دهی. نگاه موافق
1. شعور نبوت
مهدی اخوان ثالث کم شعر ننوشته و همین شاید باعث شود تصور کنیم او هم از آن دسته است که ارادی سراغ شعر میروند و شروع به نوشتن میکنند. اما خودش میگوید که سخت در اشتباهیم: "شعر محصول بیتابی آدم است در لحظاتی که شعور نبوت بر او پرتو انداخته. حاصل بیتابی در لحظاتی که آدم در هالهای از شعور نبوت قرار گرفته است. شاعر بیهیچ شک و شبههای طبعا و بالفطره باید به نوعی دیوانه باشد و زندگی غیرمعمول داشته باشد و این زندگیهای عادی احمقانهای که غالبا داریم، زندگی شعری نیست. باید همه عمر، هستی، هوش، همت، همه خانومان و خلاصه تمامت بود و نبود وجود را داد".
2. مصرع اول ارزانی خودشان!
"یه خرده باورنکردنیه حتی برای خودم. که من بسیاری از شعرهام رو بعدها به معنی و ساختارش پی بردم؛ یعنی وقتی نوشتهشده کاملا در غیاب من نوشته شده. نمیدونم کجا صورت میبنده این شعر. ولی به هر حال من پاکنویس شدهش رو مینویسم. شعر معمولا خودش میآد و هیچ کوششی از طرف من دارای ثمری نخواهد بود". اینها را احمد شاملو در یکی از مستندهایی که دربارهاش ساختهاند میگوید. همسرش هم تایید میکند که هیچوقت ندیده است شاملو به قصد نوشتن شعر بنشیند و سپس شاملو تعریف میکند که چگونه در یک جلسه مهمانی دو بار میهمانان را ترک کرده، به اتاقی رفته و دو شعر نوشته هیچ ربط محتوایی به هم نداشتهاند. از این گفتهها پیداست که شاملو معتقد به ودیعههای ربالنوع شعر دستکم در رابطه با نوشتن سطر اول شعر است، اما در جای دیگری میگوید اگر مصرع اول شعر، هدیه خدایان است، ارزانی خودشان!
نگاه مخالف
1. فرشته ولگرد تنبلها
جواد مجابی، شاعر و داستاننویس از آنهاست که مکانیزم نوشتن را امری کاملا عادی و روزانه میپندارد: "معمولا از خواب بیدار میشوم، صبحانه میخورم، ورزش و پیادهروی هم نمیکنم! تقریبا به صورت عادی پشت میز میروم و کامپیوتر را روشن میکنم و مینویسم.. هر روز از صبح تا بعدازظهر از ۱۴ تا ۲۰ صفحه مینویسم. این نظم به من اجازه داد که به صورت مداوم و با کمیت مشخص روزانه کار کنم و این خرافهای را که من بهعنوان شاعر باید در انتظار شعر بمانم، کنار گذاشتم. البته برای خیلیها این مساله وجود دارد اما خاصیت من این است که منتظر الهام شعر نمانم. الهام، فرشته ولگردی است که غالبا سراغ تنبلها میرود. وقتی میتوان نشست، بقیه رمان دیروز را نوشت، میتوان ایستاد و دنباله فیلم دیروز را گرفت چرا نتوانیم فضاهای شعر دیروز و پریروز را همچنان زنده نگه داریم. ذهن ماشینی است پیچیده، میگذاریم هر وقت دلش خواست به ما غذا بدهد. میتوانیم از او بخواهیم همچون خدمتکاری کارامد آنچه لازم داریم به ما بدهد".
2. سقف خراب شود میفهمم
علی باباچاهی میانه چندانی با فرشته مورد نظر ندارد، هر چند معتقد است بالکل هم نمیتوان ارادی عمل کرد. باور او مبتنی بر تقسیمبندی "آنها که منتظر الهامند به عنوان غرقشدهها" و "آنها که ارادی مینویسند به عنوان مشرفها"ست. این شاعر و منتقد شعر فارسی در این باره به "هنرآنلاین" میگوید: "فرآیند پیوند دانستگی و ندانستگی به تولید امر خلاقه میانجامد. نمیشود گفت باید منتظر ماند یا نماند. اگر ندانستگی (استغراق) یا دانستگی (اشراف) را از هم جدا در نظر آوریم، دچار نوعی قطببندی شدهایم و نگاهی که من در این رابطه دارم مبتنی بر کثرتگرایی است. به شخصه در لحظه نوشتن در ملکوت سیر نمیکنم. وقتی "غرقی" به مفهوم کلاسیک باشیم شاید اگر سقف هم روی سرمان خراب شود نفهمیم، من اما پیغمبر که نیستم، میفهمم! معتقدم امتزاج اشراف و استغراق سببساز نوشتن خلاقه میشود. ورودیها مختلف است، ممکن است تیتری در صفحه حوادث یا حرفی که الان از شما میشنوم ورودی نوشتن باشد. هنگام ورود به تخیل و ناخودآگاه از خودآگاه استفاده میکنیم. همگام با منِ محوریِ متن، من دموکراتی هم هست که برای ساحت ناخودآگاه همانقدر اهمیت قائل است که به ساحت خودآگاه. به همین دلیل وقتی راه ورود به نوشتن را حس کنیم، در ادامه هیچگونه کذبی در کار نیست. دروغی در کار نیست چون تخیل دروغ نمیگوید. هیچ تخیلی جدای از واقعیتها نیست چون تخیل در زمان و مکان اتفاق میافتد و بستر مادی دارد. هم به مولفیت ذهن اعتقاد دارم هم به مولفیت عین. اینها در کنار همند که سنتزی به اسم متن میسازند."
3. در لحظه نوشتن شما چند نفرید؟
از معدود شاعرانی است که نوشتن شعر را به عنوان پروژههایی تماتیک دنبال کرده. یعنی پروندهای با تم دریا را باز میکند و مدتها آن را همراه پروندههایی دیگر پیش میبرد. این شاید نشاندهنده آن باشد که یدالله رویایی برای رسیدن به شعر بیشتر کوشش دارد تا اینکه به اصطلاح شعر در او واقع شود. اما میگوید: "در شخص من دو شخص است: یکی مفرد که امضا میکند، دیگری جمع که میخواند. و در لحظه خوانش، ما سه شخصیم". در عین حال، از اغلب توضیحات او برمیآید که فرشته را به هیچ میگیرد. شاعر شعر حجم چندان نمیتواند منتظر و پایبند او باشد.
انتهای پیام/
صابر محمدی