سرویس تجسمی هنرآنلاین: سونیا بالاسانیان ٧٢ سال پیش در ازنا اراک به دنیا آمد و چنانکه از نامش پیداست ارمنی‌تبار است.

او سال‌هاست در نیویورک و ارمنستان زندگی می‌کند؛ نام او به واسطه حضور یک اثر درخشان در سومین حراج تهران بار دیگر به زبان‌ها افتاد؛ نقاشى انتزاعى او با عنوان "زیر طاق (شماره ٧)" با قیمت ٣٠ تا ۴٠ میلیون تومان در این حراجى عرضه شد ۶٠ میلیون تومان چکش خورد و کنجکاوى‌ها براى دانستن بیشتر از سرنوشتش و آنچه در سال‌هاى دور از خانه انجام داده است در میان جامعه هنرى تسرى یافت.

او در پنسیلوانیا و نیویورک درس خوانده و از جمله فعالیت‌های هنری‌اش می‌توان به راه‌اندازی و مدیریت کانون هنرهای معاصر و تجربی ارمنستان و شرکت در ده‌ها نمایشگاه در نیویورک و تهران اشاره کرد. بالاسانیان ده‌ها جایزه بین‌المللی از موزه‌ها و دانشگاه‌های مختلف نیز در کارنامه دارد.

خودش دوران کاری خود را به سه مقطع تقسیم می‌کند: دوره نقاشی‌های آبستره، دوره فعالیت در حوزه هنر اجتماعی-سیاسی که با تولید چیدمان، ویدیو آرت و چندرسانه‌ای همراه است و دوره بازگشت به نقاشی آبستره بدون‌‌ رها کردن پروژه‌های اجتماعی-سیاسی.

بالاسانیان در گفت‌و‌گو با هنرآنلاین از زندگی شخصی و کاری خود گفته است. این مصاحبه به لطف هماهنگى‌هاى مژده طباطبایى مدیر گالرى مژده و به صورت کتبی انجام شده و بالاسانیان، پاسخ پرسش‌ها را به زبان انگلیسی داده است.

از خودتان بگویید. در چگونه خانواده‌اى متولد شدید‌؟

من در ده ازنا در اراک در یک خانواده سنتی ارمنی به دنیا آمدم. هفت خواهر و دو برادر دارم. ما در مجموع ۲۱ بچه و ۱۵ نوه داریم. پدرم یک پیمان‌کار بود. او یک تاجر معروف و یکی از رهبران جامعه ارمنی اراک بود و مورد احترام جامعه ایرانی که میزبان ما بودند.

چگونه به هنر علاقه‌مند شدید؟

در دوران کودکی و نوجوانی همیشه شیفته نقاشی و ادبیات بودم. مهم‌ترین فعالیت فوق برنامه در خانواده ما مطالعه کتاب بود و باید به پدرمان درباره کتابی که خوانده‌ایم گزارش می‌کردیم. سال ۱۹۶۵ با ادوارد بالاسانیان ازدواج کردم که یک مهندس معمار و شهرساز است و در مقطعی هم به طور حرفه‌ای به عنوان بازیگر در تئا‌تر ایران فعال بود. در دوران کوتاه نامزدی در کلاس‌های خصوصی طراحی اما آبراهامیان شرکت کردم. بعد از ازدواج، من و همسرم ایران را ترک کردیم تا خارج از ایران به تحصیلات خود ادامه بدهیم. یک سال را در لندن گذراندیم و وقتی در زبان انگلیسی مهارت بیشتری پیدا کردیم به فیلادلفیا در آمریکا رفتیم. همسرم در دانشگاه فیلادلفیا در رشته برنامه‌ریزی شهری و منطقه‌ای درس خواند و سال ۱۹۷۵ دکترای خود را از این دانشگاه دریافت کرد. من هم در برنامه مشترک آکادمی هنرهای زیبای پنسیلوانیا و دانشگاه پنسیلوانیا مشغول تحصیل شدم و سال ۱۹۷۰ مدرک لیسانس گرفتم. سپس در فاصله سال‌های ۱۹۷۱ و ۱۹۷۲ در برنامه مطالعه مستقل موزه ویتنی در نیویورک شرکت کردم. بعدا در ۱۹۷۸ از انستیتوی پرات در بروکلین، نیویورک مدرک فوق لیسانس گرفتم.

نخستین تجربیات هنرىتان چگونه شکل گرفت؟

ازدواج نقطه محوری تحول هنری من شد. همسرم جدا از اینکه یک مهندس معمار و شهرساز است، هنرمند و علاقه‌مند هنر است و یک فعال اجتماعی. حلقه دوستان نزدیک او شامل تعدادی از هنرمندان و روشنفکران پیشرو ایرانی است که بیشتر آن‌ها ارمنی‌-ایرانی هستند. ارتباط و تعامل با آن‌ها من را در مسیر تفکر و خلاقیت قرار داد. کار را با نوشتن شعر به ارمنی برای گلچین ادبی "Nor Ej" (به ارمنی: صفحه نو) که هر دو یا سه سال منتشر می‌شد شروع کردم. وقتی به این گروه پیوستم، با خودم پنج نفر بودیم. من از همه کوچک‌تر بودم. "Nor Ej" یک گروه آوانگارد از شاعران و نویسندگان و گروهی پیشرو در میان ارامنه مهاجر بود. این تجربه آغازین و تجربه‌های بعدی به من یاد داد از توصیفات پر از لفاظی و خالی از محتوا و عرضه "سطحی" هنر پرهیز کنم. یاد گرفتم ادبیات و هنر یعنی بیان احساسات درونی. گاهی اوقات ممکن است یک هنرمند شخصی‌ترین احساسات خود را در لفافه و از طریق نماد‌ها بیان کند. و این من را به سوی مهم‌ترین کشف هنری هدایت کرد: اینکه هنر غرقه در نمادهایی است که خردمندی و درک را می‌طلبد. همچنین هنر انتزاعی (آبستره) لایه‌هایی چندگانه دارد که نیاز به ظرفیت دیدن و حس کردن دارد. یاد گرفتم هیچ هنری نیست که تا حدی انتزاعی نباشد و درجه‌هایی از دگرگونی نمادین را نداشته باشد. یاد گرفتم که باید تشخیص بدهیم این نکات انتزاعی و نماد‌ها وجود دارند و توانایی "دیدن" و حس کردن آن‌ها را پیدا کنیم.

در سال‌هاى نخست، فرم و محتواهایى که در نقاشى‌هایتان بازتاب مى‌یافت، چه بود؟

در آکادمی هنرهای زیبای پنسیلوانیا، به جز تحصیلات آکادمیک، سفر در حوزه مدرنیته و دنیای مسحورکننده هنر معاصر را هم شروع کردم. اولین آثار من نقاشی‌های آبستره بودند. در این مقطع، منابع الهام من تصاویری از گستره‌های خشک و بایر یک سرزمین و چشم‌انداز مرموز بود که از دوران کودکی‌ام تاثیر می‌گرفت. بعد‌ها اشکال من به حالت‌های تکراری از نوشتار و خلق یک زبان آبستره بصری و مدرن تغییر شکل داد. آثار این دوره شبیه نسیمی بودند که از میان دشت‌ها می‌گذرند یا رگه‌های باران زیر نور. حرکت‌های مکرر قلم مو آثاری آبستره و موزون خلق کردند. هشت اثر آبستره من در این مقطع، اکنون در موزه هنرهای معاصر تهران است. از سال ۲۰۰۰ سراغ تصاویر آبستره از بافت و بنا‌ها رفتم - آثاری از ساختمان‌های باستانی، اشکال اسلیمی و معماری. اینجا نیز‌‌ همان ایده جزئیات تکراری یک گستره آبستره را شکل می‌دهد. این آثار قرار است ماهیت معنوی داشته باشند و نوعی آرامش و حس بهت و تحسین را منتقل کنند.


اولین نمایشگاه‌تان کجا بود و با چه آثارى حضور یافتید‌؟

به صورت حرفه‌ای اولین نمایشگاه‌های خود را در ایران برپا کردم. سال ۱۹۷۵ در گالری زروان و سال ۱۹۷۶ در گالری سامان نمایشگاه انفرادی برپا کردم. همه کارهای اولم نقاشی‌های آبستره بودند و بیشتر آن‌ها فروخته شدند. سال ۱۹۷۶ یکی از هنرمندان ایران در نمایشگاه بین‌المللی هنر بازل در سوئیس بودم.‌‌ همان سال در نمایشگاه گروهی "هنر زنان" در مرکز بین‌المللی هنر تهران همین‌طور نمایشگاه گروهی "هشتاد سال هنر مدرن ایرانی" در مرکز فرهنگی ایران-آمریکا در تهران شرکت کردم. بعد از پایان تحصیلات در آمریکا، سال ۱۹۷۰ به ایران برگشتیم و برای چند سال در دانشکده هنرهای تزئینی ودانشگاه فارابی تدریس کردم.

تهرانى که شما ترک کردید از منظر هنرى و توسعه هنرهاى تجسمى چگونه بود؟

اوایل سال ۱۹۷۹ ایران را ترک کردم. در اواخر قرن بیستم، هنر ایرانی در سطح بین‌المللی تا حد زیادی شناخته شد و مورد احترام قرار گرفت. اعتقاد دارم هنر ایرانی شهرت و شکوه خود را از دست نداده است. شیوه‌های بیان شاید از دوره‌ای به دوره تغییر کرده باشد، اما روحیه وجلوه اصلی آنجاست و هیچ‌وقت از بین نرفته یا لطمه ندیده است.

چرا ایران را ترک کردید و براى همیشه مقیم آمریکا شدید‌؟

من هیچ‌وقت ایران را "ترک" نکردم. ایران همیشه در قلب و ذهن من است. اواخر دهه ۱۹۷۰ تصمیم گرفتیم به ایالات متحده مهاجرت کنیم، جایی که در دانشگاه درس خوانده بودیم و تنها پسرمان آنجا به دنیا آمده بود. در اوایل دهه ۱۹۹۰ پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مقیم ارمنستان، سرزمین اجداد ارمنی خود شدیم. بنابراین باید هویت پیچیده خود را درک می‌کردیم: ایرانی‌های ارمنی‌تبار، در حال حاضر شهروندان ایران، ارمنستان و ایالات متحده آمریکا. این سرنوشت ما است. ما این موهبت را داریم که هویت‌هایمان متفاوت است. از ملت‌هایی که میزبان ما بودند خیلی چیز‌ها داریم و برای همیشه از این ملت‌ها برای احترام گذاشتن به هویت قومی ما و اینکه ما را مانند خودشان پرورش دادند، سپاسگزاریم.

در آمریکا چه کردید و مسیر هنرى شما چگونه ادامه یافت؟

در دهه ۱۹۸۰ مسیر کاری من کاملا تغییر کرد و از نقاشی آبستره به هنری متمایل شد که با موضوعات اجتماعی و سیاسی مرتبط با فجایع جنگ، زیر پا گذاشتن حقوق بشر، مسائل زنان و غیره سر و کار دارد. چند چیدمان (اینستالیشن) مهم در موزه هنر مدرن نیویورک، فرانکلین فرنیس، اسکالپچر سنتر و دیگر نقاط نیویورک و ایالات متحده دارم. یک کتاب با موضوع خودنگاره‌ها (۱۹۸۱) و دو کتاب شعر ارمنی (۱۹۸۲ و ۱۹۹۱) منتشر کردم. سال ۱۹۹۲ در ارمنستان شروع به کار کردم، ارمنستانی که پس از فروپاشی شوروی در قالب یک جمهوری مستقل ظهور کرده بود. کار را با برپایی یک نمایشگاه گروهی سالانه در ارمنستان شروع کردم، این نمایشگاه خیلی زود به یک مرکز مهم هنر تجربی معاصر تبدیل شد که هر سال میزبان بیش از ۲۰ پروژه هنری بود. این مرکز همچنان یک مکان منحصر به فرد در کل قفقاز جنوبی است. سال ۱۹۹۵ ارمنستان به واسطه این مرکز هنری برای اولین بار در بی‌ینال ونیز شرکت کرد و ۱۶ سال (هشت دوره پیاپی) است که در این رویداد هنری حضور دارد. نام این مرکز کانون هنرهای معاصر و تجربی ارمنستان است. هر سال نمایشگاه‌های گروهی زیر نظر من در این مرکز برپا می‌شود. از طریق این پروژه‌های سالانه، رویدادهای هنری تکنیکهای چیدمان، ویدیو آرت عکاسی وهنر چندرسانه‌ای را بعنوان رشته‌های مستقل هنری معرفی کردم.

اگر بخواهید دوره‌هاى مختلف آثارتان را بر اساس فرم و محتوا برشمرید، چگونه آن را دسته‌بندى مى‌کنید‌؟

دوره هاى کارى‌ام را به سه دسته تقسیم مى کنم:

۱- دوره نقاشی‌های آبستره من پس از نقل مکان از فیلادلفیا به نیویورک و به پایان رساندن تحصیلات در موسسه پرات، بروکلین، نیویورک (۱۹۷۹-۱۹۷۰) شروع شد. این دوره با برپایی نمایشگاه در موسسه پرات شروع شد و در ایران با برپایی نمایشگاه در گالری‌های زروان و سامان و افتتاح موزه هنرهای معاصر تهران ادامه پیدا کرد.

۲- از ۱۹۸۰ تاکنون: هنر اجتماعی-سیاسی. تولید چیدمان، ویدیو آرت و چندرسانه‌ای و پروژه‌هایی که به مسائل انسانی، رنج انسان‌ها به خاطر فجایع جنگ و حقوق زنان بخصوص در ناحیه قفقاز و خاورمیانه، اشاره دارند.

۳- از ۲۰۱۰ تاکنون: بازگشت به نقاشی آبستره بدون‌‌ رها کردن پروژه‌های اجتماعی-سیاسی که در بالا به آن اشاره کردم.

اثری از شما که در سومین حراج تهران ارائه شد، به وضوح کهن‌الگویی و اثیری است. جادویی که در این فضا موج می‌زند از کجا می‌آید؟

بازمی‌گردم به آنچه در پاسخ به سئوال شما درباره نخستین تجربه‌های هنری‌ام، گفتم: درک نماد‌ها و تشخیص سطوح هنر انتزاعی. اینکه یکی از آثار من در حراج تهران این سوال‌ها را به همراه داشته، نشان‌دهنده دو چیز است: این کار با بیننده ارتباط برقرار کرده که این سوال‌ها را مطرح می‌کند و سوال‌کننده در درک نماد‌ها و لایه‌های انتزاعی "پنهان" در کار مهارت و بینش دارد. هیچ‌وقت کارم را "توضیح" نمی‌دهم. این وظیفه یک منتقد هنری است. می‌توانم به شعرم اشاره کنم، اما آن‌ها هم مانند نقاشی‌هایم انتزاعی و پر از نمادگری هستند. ترجمه انگلیسی بعضی از شعر‌ها در وب سایت من هست.

ضرباهنگ دوار اثرتان یادآور اوزان شعر کلاسیک ایرانی یا عربی هم هست. آیا می‌شود گفت جانمایه اصلی اثر همین ریتم‌هایی است که به وجود آورده‌اید؟

شاید این را اضافه کنم که به طور کلی در بناهای آجری نوعی ریتم و یکنواختی هست: عناصر کوچک (آجر‌ها) انگار تا ابد تکرار می‌شوند و ریتم ذاتی شعر فارسی را به یاد ما می‌آورند. آن‌ها همچنین حال و هوای احساسات پیوسته و بی‌پایان سوگواری یا حتی لذت درونی را منتقل می‌کنند. شکل گنبد همچنین نمادی از حفاظت به تمام معنی و همین طور تمرکز بر چیزی است که شاید باری تعالی باشد یا هر چیزی که بیننده بتواند تصور کند.

معماری و فضا در این اثر هم حاضر و هم پنهان به نظر می‌آید. آنچه در آغاز به آن می‌پردازید فضا است یا معماری؟

معماری منبعی است که فضا را خلق می‌کند. فضا‌ها همه جا هستند. بعضی‌ها مصنوعی هستند و بعضی طبیعی. از دید یک هنرمند شاید فرقی بین یک گنبد مصنوعی و گستره بزرگ آسمان نباشد. شعر خیلی از ملت‌ها غرقه در چنین استعاره‌ها و مقایسه‌های نمادین است... من با محیطی که در آن هستم به عنوان لحظه‌ای اگزیستانسیالیستی از زندگی برخورد و آن را از طریق روح و ذهن خودم در نقاشی و شعر منعکس می‌کنم.


لایه‌های کار آنچنان تفکیک‌شده و دارای مرزبندی نیست که بشود تک‌تک شناساییشان کرد. لایه‌های زیرین چه نقشی در کارتان ایفا می‌کنند؟

هر یک از کارهای من به صورت واحد معنی دارد. شاید یک نفر لایه‌های متفاوت انتزاع را در آن حس کند، اما ممکن است نتواند آن‌ها را تفکیک یا تجزیه و تحلیل کند. به عنوان یک هنرمند زمانی حس می‌کنم کاری را به پایان رسانده‌ام که بیننده متوجه شود چیزی معنوی در اثر نهفته است. همان‌طور که اینجا این اتفاق افتاده است. زیبایی انتزاع این واقعیت است که بر مبنای نگاه بیننده، حالت روحی و اطلاعاتی که دارد، قابل درک و تفسیر است. آنچه مهم است برقراری "تماس" است.

منشا سکوتی که بر کلیت اثر حکمفرما است، چیست؟ اصلا سکوت است یا هیاهویی درونی؟

سکوتی که در این اثر خاص حس می‌شود، یک واقعیت است. هیاهوی درونی چیزی ساختگی یا خیالی است که به موقعیت ذهنی یا روانی بیننده بستگی دارد. این حاصل ذهن بیننده‌ای است که تحت تاثیر کار قرار گرفته است.

حکمت شرقی درونمایه محتوایی این اثر است یا اینکه تنها مختصات فضایی-زمانی تفکر شرقی را دنبال کرده‌اید؟

من هویتی چندگانه دارم. هر سه فرهنگی که در آن رشد کرده‌ام در سطوح متفاوت به لحاظ شدت و عمق بخش‌هایی از آن را تشکیل می‌دهند. بنابراین جواب این سئوال، مثبت است، اما اندازه آن قابل تامل است که این خود یکی دیگر از زیبایی‌های این وضعیت است.

چه مولفه‌هایى در آثارتان استمرار دارند؟

در جریان تازه‌ترین فعالیت‌ها در حوزه هنر معاصر در صحنه بین‌المللی هستم. این در کنار موقعیت ذهنی و روحی، نقطه ارجاع آثار من است. بنابراین همه چیز سیال و دائم در حال تغییر و رشد است.

از پالت رنگى‌تان بگویید.

تا همین اواخر پالت رنگی من همیشه تیره و مملو از رنگ سیاه با پسزمینه سفید بود. به تازگی رنگ‌های روشن در کار من نمودار شده‌اند. بر چه دلالت دارد؟ نمی‌دانم. شاید بعدا باید به این پرسش برگردیم.

آیا به برپایى نمایشگاه در تهران فکر مى کنید؟

برپایى نمایشگاه انفرادى در تهران یکی از آرزوهای من است. امیدوارم روزی عملی شود.

هنر ایران را در سال‌هاى اخیر چگونه ارزیابى مى کنید؟

روحیه و حال هنر ایران هیچوقت از بین نخواهد رفت. ممکن است شکل و نحوه ابرازش تغییر کند ولی محتوی برجای خواهد ماند. به نظر من هنر ایران کماکان در شکوفایى است.

گفت‌و‌گو: آزاده جعفریان / مترجم: على افتخارى

انتهای پیام/