سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: برای خداحافظی با سیمین بهبهانی راهی خانهاش میشوم. هرچند تصور صندلی خالیاش و مهربانی بیدریغاش که هر بار با روی گشاده مهمانانش را میپذیرفت ندارم. حتی در آخرین دیدارمان که به مناسبت جشن تولدش ترتیب داده بودیم، در زمان حضو مهمانها چندین بار به آشپزخانه سرک کشید و سفارش کرد که در پذیرایی مهمانهایش چیزی کم نگذاریم. راننده آژانس بدون آنکه بداند برایم خداحافظی باشکوهی ترتیب میدهد و ابتدا از مقابل خانه شماره یک زرتشت میگذرد و بعد مسیرش را به سمت ونکپارک کج میکند تا ضمن مسیر؛ خاطرات خوشم را با او مرور کنم، روزهایی که ساعتها پای صحبتاش مینشستم و از خاطرات سالهای دهه ۶۰ برایم میگفت و صفهای طول دراز گرفتن کوپن سیگار و بمبهایی که هر لحظه بر سر خانهای خراب میشد. بعد با مهربانی به آشپزخانه میرفت و با چند ظرف بستنی برمی گشت. خودش بستنی دوست داشت و همیشه ما را به صرف بستنی دعوت میکرد. حاضر نبود وقتی مهمان دارد کسی به او کمک کند، با چنان نظمی همه چیز در خانه جای چیده بود که با چشمی که تنها سایهوار میدید، خیلی زود میتوانست همه چیز را بیابد. هرچه مسیر کوتاهتر میشود و ونکپارک نزدیک میشود، اندوهم عمیقتر میشود، اندوهی که آن قدر بزرگ است که به من حتی توان گریستن را نمیدهد. در همین حال و هوا مادر یکی از دوستانم زنگ میزند تا بینند واقعا خبر صحت دارد، میگوید در شبکه خبر، خبر درگذشت سیمین را زیرنویس کردهاند با خودم میگویم افسوس که در زمان حیاتاش در تلویزیون جایگاهی نداشت و به یاد ۲ چند سطری از شعر خودش میافتم که "بودیم و کسی پاس نمیداشت که هستیم / باشد که نباشیم و بدارند که بودیم" رفتن سیمین بهبهانی برای بسیاری از دوستدانش اصلا باورپذیر نبود، هرچند که از زمان بستری شدناش در بیمارستان پارس بارها به شکلهای مختلف خبر درگذشت او از طریق رسانههای اجتماعی اعلام شد، اما هرگز انتظار رفتن او را نداشتم او در یکی از آخرین دیدارمان در زادروزش با چنان اطمینان کامل؛ قولی به من داده بود که اصلا فکر نمی کردم بدون انجام آن؛ عزم سفر کند، هرچند این بار برخلاف همیشه بدقولی کرد. او از معدود شاعران معاصربود که از محبوبیت خاصی در داخل و خارج از مرزهای ایران برخوردار بود و بخشی از این محبوبیت را باید مرهون حضور و همراهی همیشگیاش با مردم دانست. او شاعری بود که در شادترین و غمانگیزترین لحظات؛ همراه مردم بود و خود را جزیی از مردم میدانست و از کنار هر چیزی که بویی از بیعدالتی به انسان داشت، بیاعتنا عبور نمیکرد.
اگر او نبود جواز دفن م آزاد در امامزاده طاهر صادر نمیشد و باید پس از چند ساعت ماندن در زیر سرما و سوز برف، پیکر این شاعر را به گورستان دیگری میبردیم و به خاک میسپردیم. او بود که با نخستین " لا اله الا الله" جمعیت را که از سوز سرما متفرق شده بودند، فرا خواند تا زیر تابوت را بگیرند و به سمت گوری که به سرعت برای "آزاد" آماده شده بود، ببرند. با خودم میگویم حالا در غیاب سیمینبانو چه کسی سخنش از چنان برشی برخوردار خواهد بود که درصورت عدم اجازه خاکسپاری سیمین درامامزاده طاهر، ناممکنی را ممکن کند. بهبهانی به عنوان یک کنشگر اجتماعی همواره اخبار ایران و جهان را دنبال میکرد؛ حتی در آخرین دیدار و گفتوگویی که با او در تیرماه ۱۳۹۳ داشتم او نسبت به وقایع فلسطین سکوت نکرد و از شاعران و هنرمندان خواست که فریاد اعتراضشان را به گوش جهانیان برسانند و سکوت نکنند و اجازه ندهند که مرگخواهی یک دولت موجب نابودی یک ملت شود. او همچنین درباره جنگهایی که این روزها در منطقه خاورمیانه، غزه، لبنان و عراق شدت گرفته است و وظیفه هنرمندان در قبال این وقایع اسفناک، گفت: ما هنرمندان باید این بیعدالتی را فریاد بکشیم تا تمام گوشهای کر جهان شنوا شوند و با فریادمان اعتراضمان را نسبت به این بیعدالتیها بیان کنیم. من وقتی اخباری مبنی بر بیعدالتی نسبت به انسان در هر گوشه جهان میشنوم دلم به درد میآید. جنگ و جنگآوری اصلا خوب نیست و ننگ بر دولت و ملتی که جنگطلب هستند و جنگآوری را در جهان تبلیغ میکنند. بسیاری از دولتها نیز با اینکه گوشهای نشستهاند و در ظاهر شعلههای آتش جنگ دامن آنها را نمیگیرد درصد توجیه این جنگها هستند و حتی درصد اشاعه آن نیز هستند و با تبلیغاتی که میکنند آتش جنگ را شعلهورتر میکنند.
او همچنین درباره اثرات سویی که جنگهای اخیر در منطقه خاورمیانه داشته خاطر نشان کرد: متاسفانه این جنگها هویت یک قوم و ملت را نابود میکنند. اگر به تاریخ نگاهی سرسری بیندازیم بسیاری از ملتها به واسطه همین جنگها از صحنه محو شدهاند. مثلا جنگهایی که در افغانستان شاهد بودیم بخش عمدهای از هویت این ملت را نابود کرد و ارمغانی جز ناامنی در منطقه نداشت. همچنین به دلیل اتفاقات ناخوشایندی که در عراق شاهد هستیم، انتظار میرود که سایر کشورهای منطقه از جمله ترکیه نیز از صدمات این جنگ بینصیب نماند. از او درباره تجربیاتی که ما ایرانیها در جنگ جهانی و پس از آن جنگ تحمیلی داشتیم میپرسم و آیا فکر دوباره شعلههای جنگ به کشور ما میرسد؟
"پاسخ دادن به این سوال بسیار سخت است، اما فکر میکنم نه، چون دولتمردان ایران به نظر از چنان هوشی بهرهمند هستند که اجازه ندهند آتش جنگ به ایران برسد و به نظر نمیرسد که دولتمردان ایرانی مشتاق دامن زدن به جنگی باشند. چون ما ایرانیها در ۱۰۰ سال اخیر به شکلهای مختلف شاهد اثرات منفی جنگ بودیم و به گونهای جنگآزموده شدهایم". او برخلاف بسیاری از شاعران که تنها در مقطعی خاص میمانند و پس از آن شعر نمیگویند، در ۸۷ سالگی همچنان شعر میسرود و به گفته خودش در ۵ ماه اخیر تنها ۴ شعر سروده بود. از او درباره معدود بودن تعداد اشعارش در چند ماه اخیر میپرسم. میگوید: یکی از مهمترین چیزهایی که یک شاعر برای شعر گفتن نیاز دارد، دیدن است و من سالهاست که از این نعمت محروم هستم. در این حالت من چگونه میتوانم شعر بگویم و تنها باید به تصاویری که در ذهنم نقش بسته اکتفا کنم. نمیخواهم شعری بسرایم که تصاویر و لحظات شعرهای پیشنیم در آن تکرار شده باشد. اما خبر از انتشار مجموعه شعری منتشرنشده میدهد و میگوید: اتفاقا شعرهایی که درچند سال اخیر سرودهام به اندازه یک مجموعه شده، اما هنوز این مجموعه را برای چاپ آماده نکردهام و به ناشر نسپردهام، اما ناشر این کتاب هم انتشارات نگاه خواهد بود. سیمین بهبهانی حتی در عاشقانهترین غزلهایش هم رویکردی اجتماعی دارد و این رویکرد از اوایل سالهای ۵۸ در شعرش بیش از پیش میشود و هرگز دچار دشوارنویسی نمیشود.
او این موضوع را ناشی از عشق به وطن و مردم وطنش عنوان میکند و میگوید: من برای مردم مینویسم و نمیخواهم مخاطب شعرم را تنها یک گروه خاص تشکیل بدهند. از این رو بهترین شیوه بیانی را در سادهنویسی یافتم و در شعر و نثر همواره سعی کردم که از زبان پاکیزهای استفاده کنم و سخنام را پیچیده نکنم. من جزیی از همین مردمم و اگر شعرم این قدر وجه اجتماعی به خود نمیگرفت، گویی مردم و تاریخی که بر سرزمین رفته است، نادیده گرفتم. مردم کشورم همواره راهگشای شعرم بودهاند و به من یاد دادهاند. شاید یکی از رازهای موفقیت من در شاعری این بود که هیچ وقت تنها خودم و دغدغههای خودم را در شعرم انعکاس ندادهام. همین رویکرد اجتماعی در اشعارش موجب شده است که سالها کتابهای او در محاق بمانند.
با این همه بهبهانی میگوید: ممیزی شرایطی را فراهم میکند که نتوانم کتابم را منتشر کنم، اما من آدم جستجوگری هستم و اگر نتوانم کتابم را منتشر کنم، راه دیگری مییابم که حرفم را بزنم. مثلا جایی سخنرانی میکنم و حرفام را در قالب یک مصاحبه بیان میکنم. یک شاعر وقتی حرف داشته باشد باید بتواند راه خودش را پیدا کند. با وجود اینکه در سایر کشورها بنیادهای ادبی متعددی به نام شاعرانشان ثبت شده است، اما در ایران با وجود پیشنه غنی شعر فارسی هنوز بنیادی به نام شاعری ثبت نشده است و شعر و محبوبیت شاعرانی چون شاملو، بهبهانی میتواند زمینهای را برای تاسیس بنیانی را به نام آنها اما برای شعر راهاندازی کند.
او درباره ضرورت راهاندازی چنین بنیادی میگوید: من از هر حرکتی برای شعر استقبال میکنم، اما دوست دارم اگر روزی بنیادی راهاندازی شد به نام شعر باشد و صرفا به نام من نباشد و جایزهای برای شاعران جوان اختصاص داده شود تا کتابهای شعرشان را بهتر بتواند منتشر کنند. امیدوارم روزی در کشور ما بنیادهای شعر متعددی باشد که این بنیادها برای برداشتن ممیزی فعالیت کنند و شاعران و نویسندگان بدون دغدغه کتابهایشان را به دست نشر بسپارند. او درباره راز ماندگاری شعرش در میان مردم میگوید: من خودم همواره از زمانی که قلم روی کاغذ گذاشتم مضمون محوری شعرهایم معلم و شاگرد، مسائل اجتماعی و عشق بوده است. مثلا شاملو چه پیش و چه پس از انقلاب همواره در شعرش دغدغه مردم را داشته است و برای همین است که شعرش از سوی مردم پذیرفته میشود، اما پس از انقلاب فضا و شرایطی به وجود آمد که نهادهای متعدد با هزینه کردن برای شاعران انقلابی و کسانی که تازه شاعر شده بودند جریان خاصی از شعر را رقم زدند.
بهبهانی که هم رمان نوشته و هم شعر نو و غزل سروده معتقد است: شعر نیمایی و شعر سپید دو ضرورت تاریخی بودند که باید در ادبیات ما شکل میگرفت و خوشحالم که این دو جریان شعری به خوبی توانستهاند راه خود را ادبیات ما باز کنند و جامعه هم به خوبی توانسته است به این دو جریان ادبی پاسخ مثبت بدهد. زیبایی ادبیات در این است که فرمهای مختلفی برای بیان داشته باشد. با وجود شاعران جوان و صاحب سبکی که این روزها به زبان پارسی شعر میسرایند، من آینده شعر فارسی را بسیار خوب میبینم. شعری که همه صداها را میتوان در آن شنید و تنها مختص به یک جریان شعری خاص نیست. با خودم ضمن مرور بخشهایی از آخرین گفتوگویی که با او داشتم به یاد آخرین آرزویش برای خودش و جهانیان میافتم، آرزویش برای خودش این بود که در آرامش به دیگر سو سفر کند و جایگاه در خور توجهای داشته باشد، باشناختی که روحیات او داشتم شک ندارم که چنین آرزویی محقق نشود، اما با شدت گرفتن آتش جنگ در جهان، فکر نمیکنم روزی جهان روی صلح را به خود ببیند و آرزوی سیمین بهبهانی که یک عمر برای صلح مبارزه کرد روزی تحقق پیدا کند. انتهای پیام/
مریم آموسا