سرویس تجسمی هنرآنلاین: چند روز پیش از ماه مبارک رمضان خبرگزاری هنر ایران میزبان میزگرد سومین حراج تهران مجله وزین "‌تجربه" بود؛ میزگردى که در آن یک هنرمند، یک گالرى‌دار و یک مدیر فرهنگى هنرى فارغ از تعارفات معمول به واکاوى فرایند شکل‌گیرى سومین دوره حراج تهران و خلق رکورد اعجاب آور فروش ١٣ میلیارد و ٢٥٧ میلیون تومانى پرداختند.

در این نشست آیدین آغداشلو، لیلى گلستان و مهندس مرتضى کاظمى که هر یک در استقرار نظم نوین جریان پویاى تجسمى ایران نقشى بى بدیل ایفا کرده‌اند ضمن گرامى‌داشت موفقیت‌هاى حراج تهران و مدیرش دکتر علیرضا سمیع‌آذر؛ نقدها و تفسیرهاى خود را از این رویداد ملى که آوازه جهانى یافته ابراز کردند:

اگر موافق باشید؛ اول از هر چیز ارزیابی شما را از حراج تهران و به خصوص سومین حراج که از بسیاری جهات، حراجی قابل توجه بود، شروع کنیم. ا ین حراجی توانست رکورد فروش را بزند، قیمت آثار بسیاری از هنرمندان را ارتقا دهد و در کنار آن، چهره‌های جدیدی را وارد عرصهٔ خرید و فروشِ آثار هنری کرد.

مرتضی کاظمی: بدون مقدمه عرض کنم، می‌توانیم حراج تهران را به عنوانِ "فصلِ شکوفایی اقتصاد هنرهای تجسمی" قلمداد کنیم. البته هنرهای تجسمی، پیش از این نیز دارای ظرفیت اقتصادی بوده است و به طور حتم بعد از این هم خواهد بود. دلیلِ آن هم مشخص است. هنرهای تجسمی تنها هنری است که با متن زندگی مردم، ارتباطی کاملا تنگاتنگ دارد، از لباس تا فضای زندگی و کار و کسب. علاوه بر آن فضاهای شهری و همۀ پدیده‌ها و شئونِ زندگی نیز در برگیرندهٔ نقشی از هنرهای تجسمی هستند؛ اگر چه شاید مردم چندان هزینه‌ای برای آن نکنند‌ و یا نفعش به هنرمندان نرسد؛ اما هنرهای تجسمی، گسترده‌ترین نقش اقتصادی را میان هنر‌ها دارد. در طی چند سالی که حراجِ کریستیز و ساتبیز و حالا حراج تهران برگزار می‌شود، می‌توان گفت شاهد نوعی شکوفایی در اقتصاد هنرهای تجسمی هستیم. امیدوارم این اتفاق با همکاری دولت و همچنین اقبالی که جامعه نشان می‌دهد، هر روز بهتر شود و بتواند سهم بیشتری از اقتصادِ ملی و اقتصادِ فرهنگ و هنر را به خود اختصاص دهد. من به این مساله بسیار خوش‌بین هستم و فکر می‌کنم نشانه‌هایی در این ارتباط وجود دارد که به آن اشاره خواهم کرد؛ اما تاکید می‌کنم دولت صرفاً باید نقش سیاست‌گذاری و تأمین زیرساخت‌ها را برعهده داشته باشد و نه بیشتر.

آیدین آغداشلو: ‌ حراج اگرچه برای ما تازگی دارد؛ اما در دنیا سابقه‌ای طولانی دارد، به طوری‌که عمر برخی از حراج‌های معروف به بیش از ۲۰۰ سال می‌رسد و به همین‌خاطر قالب‌ها و قوانین آن تا حد زیادی مشخص است؛ اما ما از سال ۲۰۰۶ که آثار هنرمندان ایرانی در حراج‌هایی که در حاشیه جنوبی خلیج فارس برگزار شد، شرکت داده شد، جدی‌تر با پدیدهٔ حراج روبه‌رو شدیم و این تازگی سبب شد تا نتوانیم جایگاه حقیقی‌ آن را به شکل کامل درک کنیم. گاهی حراج بسیار مهم‌تر از چیزی شد که بود و در جاهایی هم توقعاتی از آن رفت که توان برآورده کردن آن را نداشت و ندارد. در بین همه‌ صحبت‌هایی که دربارۀ حراج‌ها شد، هر وقت من هم شرکت داشتم، فکر کردم درست‌تر است که در راستای تبیین و توضیح چگونگیِ "ساخت و کار حراج‌ها" حرف بزنم تا اینکه نظرهای شخصی‌ام را بیان کنم. فکر می‌کنم این نکته باید بیشتر جا بیفتد. امروز در انگلستان به طور قطع در طولِ سال بیش از ۲۰۰ حراجِ هنری در شهرهایِ مختلفِ این کشور صورت می‌گیرد که بسیاریشان شناخته شده‌اند و توقع از آن‌ها هم مشخص است و اگر ما حدود این توقع را مشخص کنیم، متوجه خواهیم شد که حراج‌ها مهم‌ترین کاری که انجام می‌دهند، این است که نوعی "سقف‌ قیمتِ جدید" را مطرح می‌کنند؛ همانطور که موسسات اقتصادی مهمی در دنیا وضعیت درجه‌بندی اقتصادی کشور‌ها را تعیین می‌کنند؛ بنابراین حراج مهم‌ترین کاری که می‌تواند انجام بدهد و می‌دهد، همین است. حراج نه جای کشف استعدادهای جدید، و نه جایی است که کیفیت هنری را تعیین و تثبیت کند. حراج یک بازی است، یک بازی دلپذیر و مفید که احتمالا در جاهایی، منافع گسترده‌تری را نشانه می‌گیرد. اگر به این شکل به این حراج‌ها نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد، حراجی‌هایی که از سال ۲۰۰۶ در منطقه برگزار شده‌اند؛ برای ما بسیار مفید بوده‌اند؛ اما در عین حال باید متوجهٔ این مساله هم باشیم که آثاری که به قیمت‌های گزاف در حراج‌ها به فروش می‌روند، الزاما آثار مهم‌تری از حیث فرهنگی و هنری نیستند. یکی از مهم‌ترین کارهای حراج، این است که آثار هنرمندان شناخته شده را تثبیت و سقف جدیدی برای آن‌ها تعیین ‌کند؛ ‌ در نتیجه ممکن است در یک حراج آثار یک هنرمند بسیار کمتر از حراج قبلی به فروش برسد که در این صورت آسمان هم به زمین نمی‌آید و هنرمند فکر نمی‌کند قیمتِ کارش شکسته شده است. همانطور که از اسمِ "حراج" مشخص است، حراج نشان‌دهنده قیمتِ قطعی آثار عرضه شده نیست؛ چون در حراج رقابت وجود دارد و در یک حراجِ خاص ممکن است پنج نفر خریدار برای تصاحبِ یک اثر با همدیگر رقابت کنند و اثر با قیمت حیرت‌انگیزی به فروش برود که دیگر هم قابل تجدید نباشد. این اتفاق برای من هم افتاد، در اولین حراجی که کارم عرضه شد - در سال ۲۰۰۶ میلادی-، اثرم به مبلغ ۱۴۰ هزار دلار فروش رفت که دیگر هیچ‌وقت تکرار نشد و حتی کارهایی که فکر می‌کردم بهتر هم هستند، هیچ وقت به آن قیمت نرسیدند؛ بنابراین باید بپذیریم حراج یک بازی اقتصادی دلپذیر و بازاریابی مهمی است. با تمام این‌ها، باید یادمان باشد حراجِ تهران، حراجِ بسیار مفیدی است و در کنار آن آثار هنرمندان ایرانی باید در حراج‌های دیگری از جمله کریستیز و بونامز و ساتبیز هم حضور داشته باشد. این حراجی‌ها نه تنها هیچ‌کدام مانع یکدیگر نیستند، بلکه زمینه‌ای برای هر چه بیشتر مطرح شدن مسایل فرهنگی و هنری به وجود می‌آورند.

لیلی گلستان: ‌ من در اولین حراجی که در دبی برگزار شد، تنها به عنوانِ یک تماشاگر حضور داشتم که برایم بسیار دلنشین بود و هیجان داشت، به خصوص اینکه در آن حراج آثار ایرانی با قیمت‌های بسیار بالایی فروش رفت. وقتی حراج تمام شد، به آقای سمیع‌آذر گفتم کاش این اتفاق در ایران می‌افتاد. ایشان گفتند: "اگر بشود." این عبارتی بود که ایشان استفاده کردند. خوشبختانه حالا شده است. و آرزوی هردویمان به همت آقای سمیع آذر جامهٔ عمل پوشید و فکر می‌کنم دست‌اندرکارانِ حوزهٔ تجسمی در ایران، باید از این حراج حمایت و اشکالاتش را که کم هم نیست، به مجریان گوشزد کنند تا برطرف و حراج به بهترین شکلِ ممکن برگزار شود. همانطور که آقای آغداشلو گفتند، حراج اصلا معیاری برای قیمتِ کار آن هنرمند نیست و تنها یک اتفاق است. یک اتفاق بسیار دلنشین هم هست. به نظر من فروش در هر نمایشگاهی که در گالری‌ برگزار می‌شود، هم اتفاق است. من بعد از ۲۷ سال گالری‌داری، هنوز نمی‌توانم حدس بزنم که آیا آثار این نمایشگاه فروش می‌رود یا نه؟ همیشه هم حدسم اشتباه از کار در می‌آید. هر وقت فکر می‌کنم آثار این نمایشگاه حتما فروش می‌رود، تنها دو کارِ آن می‌فروشد و زمانی که فکر می‌کنم فروش این نمایشگاه کم است و این مساله را به خود هنرمند هم می‌گویم، اتفاقا آن نمایشگاه فروشِ بسیار خوبی می‌کند. بنابراین، یک اتفاق است. گاهی مجموعه‌دارانی که دعوت شده‌اند به نمایشگاه می‌آیند و آثارِ آن هنرمند را می‌خرند. گاهی اوقات هم وقت نداشته‌اند یا اتفاقا سفر بوده‌اند و نمی‌آیند. به همین سادگی. بنابراین فروش آثار یک هنرمند در نمایشگاه اصلا قابل پیش‌بینی نیست. قیمت‌آثاری هم که در حراج به فروش می‌رسند، اصلا قیمت‌هایی نیستند که بعد‌ها هم تکرار شوند. آقای آغداشلو به این نکته اشاره کردند که: "حراج باعث می‌شود تا هنرمندان تثبیت شده بیشتر اثبات شوند." به نظرم این در حراج اخیر کمتر اتفاق افتاده است. هنرمندانی در این دوره آخر در حراج شرکت داده شدند که تثبیت شده نبودند هیچ، حتی شناخته شده هم نبودند و بنابراین کیفیتِ حراج را پایین آوردند. به نظرم این اتفاق نباید بیفتد، امسال این اتفاق رخ داد و باعث حرف و حدیث‌هایی هم شد.

منظورتان از کیفیت چیست؟

مقصودم کیفیتِ آثاری است که در حراج شرکت داده شده بودند و این مساله برای من که خیلی جدی به هنرنگاه می‌کنم، آزار دهنده است. دوست دارم کارهایی که در حراج هستند، با کیفیت و سطح بالا باشند. حالا ممکن است یک کار با کیفیت سطحِ بالا با قیمتِ چندان بالایی هم به فروش نرود. اصلا مهم نیست؛ چون همانطور که گفتم فروش اتفاق است و ممکن است بار دیگر با قیمتِ بالاتری به فروش رود. ارایهٔ آثار یک سری هنرمند نما در این اتفاق حیف است؛ چون این کار تازه شروع شده است و باید به شکل بسیار جدی به آن نگاه شود. واقعیت این است که من به این حراج تهران خیلی امیدوارم ونمی خواهم مو لای درزش برود. دوست دارم همه چیزش درست باشد.

به نظرتان در ۹۰ کاری که در حراج شرکت داده شده بود، چه تعداد بی‌کیفیت بودند؟

حدود ۲۰ اثر متعلق به کسانی بود که، هنرمندان تثبیت شده‌ای نبودند و برگزارکنندگان حراج می‌توانستند اثار بهتری را در این حراجی شرکت دهند. جوانان هنرمندی داریم که حالا دیگر تثبیت شده‌اند، چون مجموعه دار‌ها مدام سراغ کارهای تازه‌شان را می‌گیرند.

یعنی ۱۸ درصد از کارهای حراج سطح کیفی بالایی نداشت؟

به نظر من این طور است.

مرتضی کاظمی: من ضمن تایید کلیت نظر آقای آغداشلو و همچنین نظر خانم گلستان، تعبیر خودم را از این موضوع دارم. آقای آغداشلو به این نکته اشاره کردند که حراج یک بازی دلپذیر است، من این نکته را از منظر اقتصادی بررسی می‌کنم و می‌گویم اگر جریان داد و ستد اقتصاد هنرهای تجسمی را به یک قطار تشبیه کنیم، حراج تنها یک ایستگاه با امکانات و ویترین شیک و حرفه‌ای است که قطار در آن توقفی کوتاه دارد و دوباره به حرکتِ خودش ادامه می‌دهد. به همین سبب حراج معیار نیست. احتمال دارد که در آن ایستگاه اتفاقاتی بیفتد و برخی معیار‌ها تغییرات مقطعی کنند اما آنچه به‌عنوانِ معیار می‌شود به آن استناد کرد، روندی است که در طول عمر یک هنرمند و در فرایند توسعه اقتصاد هنر کشور شکل می‌گیرد. البته نظر من این نیست که حراج‌ها اصلا تعیین کننده نیستند؛ اتفاقا حراج‌ها مهر تاییدی بر آن معیار‌ها می‌زنند. ممکن است اگر مجموعه‌داران این گفت‌و‌گو را بخوانند، نگران ‌شوند که با این اوصاف، چرا باید وارد این جریان اقتصادی شوند؟ جهت اطمینان خاطر آن‌ها می‌گویم معیار‌ها در یک حراجِ خاص خیلی تغییر نمی‌کنند. برخی مهر تایید می‌خورند و برخی در یک دورهٔ زمانی کوتاه یا میان مدت بالا و پایین می‌شوند؛ اما حراج را باید به عنوان یک ایستگاه بزرگ در روند داد و ستد آثار هنری دید. من نظر خانم گلستان را هم با این قید تأیید می‌کنم که در ادامه راه می‌توانیم امیدوار باشیم که این اشکالات به تدریج برطرف شوند. هر چه عمر برگزاری حراج‌ بیشتر شود و هر چه تنوع موضوعی و تخصصی پیدا کند، ایراداتِ کمتری خواهد داشت. از جمله آنکه در سایر رشته‌های هنری هم باید حراج برگزار شود؛ برای مثال در آثار نگارگران، طبیعت‌گرایان، خوشنویسان هم باید حراج‌های تخصصی برگزار شود.

آیدین آغداشلو: من به خود قصهٔ حراج برمی‌گردم و بعد دربارهٔ این حراج صحبت می‌کنم، چون به نظرم هنوز خیلی چیز‌ها روشن نشده است. همانطور که اشاره شد، حراج‌ها الزاما با بازار همیشگی و جاری هنری ارتباط ندارند و تنها یک دسترسی عملی و عمومی ایجاد می‌کنند تا بسیاری برای خریدِ آثارِ هنری با یکدیگر رقابت بکنند. این یکی از مهم‌ترین‌ کارکردهای حراج است. برای مثال گاهی نامه‌های خصوصی یک نویسنده یا هنرمند در حراج کریستیز یا ساتبیز حراج می‌شود، مثلا مجموعهٔ شخصی اندی وارهول امریکایی را در یکی از حراج‌ها عرضه کردند و اتفاقا به قیمت‌ خیلی بالایی هم - به گمانم بالای پنج میلیون دلار- به فروش رفت و این‌ها اشیایی بودند که چندان ارزش هنری نداشتند و حاصل دلمشغولی و سلیقهٔ گردآورنده بودند. اگر به این صورت به ماجرا نگاه کنیم، شاید کمی فکرمان آسوده‌تر شود و فکر نکنیم حراج‌ها معمولا همواره نمرهٔ نهایی به هنرمند می‌دهند. این دیدگاه واقعیت ندارد. من مطمئن هستم اگر در حالِ حاضر یک حراج دیگر برگزار شود، دمپایی‌ها و رختخوابی که سهراب سپهری از آن استفاده می‌کرد هم به قیمت بسیار عظیمی به فروش می‌رود - که البته خواهرشان این یادگاری‌ها را سال‌ها پیش به موزهٔ کرمان هدیه کردند! می‌خواهم بگویم در حراج‌ها، همیشه یک مسابقهٔ هنری صورت نمی‌گیرد؛ هرچند همچنان وقتی درباره سقف نهایی یا آخرین سقفِ قیمتِ آثار برخی از بزرگ‌ترین هنرمندان دنیا صحبت می‌کنیم، یکی از ارجاعات ما به آخرین قیمتی است که در فلان حراج فروش رفته است. وقتی می‌گوییم کار جکسون پولاک ۱۷۰ میلیون دلار فروش رفته است، معمولا به سقف قیمت فروش رفته در آخرین حراج استناد می‌شود، چون در بسیاری از اوقات به قیمت‌های بالاتری هم به فروش می‌رسد که خریداران اصلا مایل نیستند دربارهٔ آن‌ها صحبت شود و به همین خاطر مسکوت می‌ماند. به این مساله اشاره کردم که: "حراج یک‌ بازی" است، پس طبیعی است که در هر حراجی، تبانی هم وجود داشته باشد. نباید فکر کنیم همین‌که مهر "کریستیز" به یک مجموعهٔ حراج می‌خورد، دیگر بدون خدشه است؛ چون اصلا اینطور نیست. ما در همین حراج‌های کشورهای حاشیهٔ جنوبی خلیجِ فارس دیدیم که مجموعه‌داران گاهی کارهای خودشان را می‌خرند تا قیمتِ کار‌ها بالا برود و هنرمندان مشخصی را هم این کار را کرده‌اند که این کار، یک اشتباه است و باید به این مساله توجه کرد که اگر قیمتِ اثر یک هنرمند، به بالای یک میلیون دلار در یک حراج برسد، الزاما تعیین کنندهٔ قیمت نمونه‌های مشابه آن نیست.

قیمتی که آثارِ مشیری، پرویز تناولی و احصایی در اولین حراج‌ها ۲۰۰۶ به دست آوردند، کمتر تکرار شد. من اولین مثال را از خودم زدم تا به کسی توهینی نشود، بنابراین دل خوش کردن به این نوع قصه‌ها و تبانی کردن برای آن کار پوچی است. یک هنرمندِ غیرِایرانی را می‌شناسم که به اندازه‌ای قیمت کار خود را بالا برده که دیگر نمی‌تواند کاری بفروشد؛ چون قیمتِ ۵۰۰ هزار دلار رقم عمده‌ای است و هر کسی جرات نمی‌کند آن را بخرد، چون می‌داند که به قیمت‌ بالا‌تر از آن نمی‌تواند به آسانی بفروشد. آقای مهندس کاظمی می‌دانند که در این میان، مساله، مسالهٔ اقتصاد و سرمایه ‌گذاری است و کسی که سرمایه می‌گذارد، باید تضمین کافی و حداقلی برای برگشت پولش داشته باشد و چنین قیمت‌هایی تضمین‌ها را کاملا به هم می‌ریزند و بازاری مبهم و غیرقابل پیش‌بینی به وجود می‌آورند. گاهی اظهارنظرهایی دربارهٔ حراج می‌شود که اصلا با واقعیت انطباق ندارد یا پدیده‌های عجیب و غریبی که در این زمان شاهد بودیم، مثلا طلوع آقای "فرهاد مشیری" برای کسانی که هنر معاصر ایران را تعقیب می‌کنند، موضوع بسیار قابل بحثی است. قیمتِ آثارِ او در تهران، به قیمت فروش آثارش در دبی نزدیک نمی‌شود. با همهٔ این‌ها، آنطور که دیگران فکر می‌کنند حراج نه یک "مافیاست" که همه‌چیز در آن از قبل برنامه‌ریزی و تنظیم شده باشد و نه آنقدر بی‌درو پیکر است که هیچ‌ چیز در آن قابل حدس نباشد. تاکید می‌کنم یک بازی است و این بازی را نقاشان، خریداران، مجموعه‌داران و کسانی که واسطهٔ خرید و فروش آثار هنری هستند، اداره می‌کنند. به عنوان مثال کارهای بهمن محصص را ذکر می‌کنم. به گمانِ من او یکی از پنج هنرمند بزرگ هنر معاصر ماست؛ اما شما نگاه کنید که سال‌های پیش آثار او با چه قیمت مضحکی به فروش رفته‌اند. آثارش مشتری چندانی نداشت و این درحالی است که در‌‌ همان زمان، آدم‌هایی که در عین هنرمند بودن تاجرهای خیلی خوبی هم بودند - این مساله را به عنوانِ یک حسن می‌گویم- کار‌هایشان را به ده‌ها برابر قیمتِ آثارِ محصص می‌فروختند. حالا در این حراج دیدم که این جفا تا حدودی جبران شد. این اتفاق دربارهٔ "ناصرِعصار" که نقاش بسیار مهمی است و ابوالقاسم سعیدی که او هم یکی از پنج نقاش بزرگ هنر معاصر ماست، رخ داده است.

لیلی گلستان: اصولا هر پدیده‌ای که تازه وارد ایران می‌شود، باید دربارهٔ آن فرهنگسازی کنیم. در مورد حراج هم همین‌طور است که متاسفانه این اتفاق نیفتاده است. مثلِ موبایل است که فرهنگسازی نشده به دست مردم رسید. وقتی در یک مجلس مهمانی نشسته‌اید، می‌بینید موبایلِ دیگران چقدر زنگ می‌خورد و چقدر هم بلند بلند صحبت می‌کنند، اتفاقی که در هیچ‌جای دنیا رخ نمی‌دهد و حتی محدودیت‌هایی هم برای آن وضع شده است. من در طول روز تلفن و ایمیل‌های بسیاری از همه جای ایران دارم که می‌خواهند توسط من در حراج شرکت کنند. گاهی به آن‌ها توضیح می‌دهم که نباید انتظار داشته باشید بعد از مدت کوتاهی نقاشی کردن، اثرتان در حراج شرکت کند. که ‌گاهی هم با واکنش‌های تند و زشتی هم روبرو می‌شوم. بنابراین باید در نوشته‌ها و صحبت‌هایی به این هنرمندان جوانِ جاهل توضیح داد که معنای حراج چیست؟ برخی‌ها فکر می‌کنند اگر در حراجی شرکت کنند، دیگر پولدار و معروف می‌شوند و همه چیز تمام می‌شود. این تفکری بسیار اشتباه است. فکر می‌کنم، باید دست‌ا ندرکاران حراجی توجیه کنند که آنطور که فکر می‌کنید، نیست. من به نوبهٔ خودم در گالری در این زمینه فعالیت می‌کنم. اما فکر می‌کنم باید اقداماتِ بیشتری انجام شود.

با توجه به این نکته که حراج تهران، حراج جوان و تازه‌ای است و شما می‌گویید ۱۸ درصد از آثار این حراج آثاری بی‌کیفیت هستند، فکر نمی‌کنید اتفاقا کیفیت حراج خیلی بالاست؟ به خصوص اینکه آثارِ هیچ حراجی صد درصد نیست.

لیلی گلستان: من نمی‌گویم حراج‌های دنیا صد درصد آثارشان با کیفیت است. می‌گویم، امسال کیفیت آثارِ حراجِ تهران پایین بود.

آیدین آغداشلو: هر کسی به درصدی اعتقاد دارد و این به سلیقه و تجربه‌اش برمی‌گردد. بد نیست که اینطور نگاه کرد که شرایط ورود یک اثر به حراج چگونه است؟ شاید در این صورت، جلوی ورود آثار بی‌کیفیت، حداقل با این درصدی که عنوان شد، گرفته شود. در کنار برخی از بهترین نمونه‌های آثار هنرمندان بزرگ - معاصر و مدرنیستِ ایران- که همراه‌شان زندگی کرده‌ام و از تماشای حرکتشان لذت برده‌ام، آثاری را دیدم که جای بحث داشت که اصلا محمل ورودشان به این حراج چه بوده است؟ برای مثال کاری دیدم که کاملا از آثار حسین زنده‌رودی تقلید شده بود. علاوه بر آن، کارهایی را دیدم که حتی یک گالری‌ای که تازه کارش را شروع کرده است، هم آن را نمایش نمی‌دهد. البته از اینکه همهٔ این‌ها فروش رفته است، اصلا ناراحت نیستم. اینکه اثری که یک میلیون تومان هم نمی‌ارزد، به چند میلیون تومان به فروش برسد، برای من خوشحال کننده است و چون بر اهمیت و اعتبار هنر تاکید می‌کند و خوشحال‌تر خواهم شد اگر کار سهراب سپهری به ۳ میلیارد تومان هم برسد که حقش است و تاکنون به آن نرسیده است، به خصوص اینکه نقاشان و هنرمندانی که به مراتب جنجالیتر و بازاری‌تر بودند، آثارشان را با قیمت‌های بیشتر فروختند. بنابراین بد نیست اگر این نسبت حفظ شود. هیچ بخل و بددلی‌ای هم ندارم، چون فکر می‌کنم چرا این پولِ قابل توجه به جیب همکاران من نرود؟ اما اینکه این ورودی چطور شکل می‌گیرد، خودش یک مساله اساسی است. می‌فهمم که گردانندگان حراج در معرض بعضی تحمیل‌ها و سلیقه‌های نه چندان قابل توجه و دوستی‌ها و آشنایی‌ها قرار می‌گیرند. در همه جای دنیا هم به همین شکل است و فکر نمی‌کنم تنها مختصِ حراج تهران باشد. درست است که یک حراج جای تعیین ارزشِ هنری و کیفیت یک اثر نیست؛ اما ورودی آن می‌تواند شرایطی داشته باشد که هر اثری به آن راه پیدا نکند. اگر درصد آثار نازل زیاد شود قطعا اعتبار حراج کاهش پیدا می‌کند. در آخرین حراجِ تهران دیدم که یکی از زیبا‌ترین آثار سهراب سپهری را به قیمت خوبی فروش رفت، آثار سعیدی و محصص هم کارهای ارزشمندی بودند، بنابراین حیف است در کنار این کار‌ها، یک کار پیش پا افتاده مجاور آن به دیوار آویخته شود.

مرتضی کاظمی: ‌ نکته‌ای که دربارۀ آقای محصص گفتید، قابل تامل است. فکر می‌کنم یکی از قاعده‌های گریزناپذیر و تعیین-کننده حراج‌ها - چه در داخل و چه در خارج از کشور- این بود که نشان داد تمام هنرمندان، حتی آنانی که در خارج از کشور مقیم هستند، باید از مسیر ایران وارد این عرصه شوند. این گروه از هنرمندان سال‌ها در خارج از کشور فعالیت داشتند و آثارشان عرضه شده بود؛ اما وقتی از مسیر داخل کشور وارد شدند، به آن سطحی که استحقاقش را داشتند، رسیدند. دربارۀ آثار آقای محصص هم این اتفاق افتاد و من فکر مِی‌کنم به طور قطع در آینده موقعیت ایشان ارتقا پیدا خواهد کرد.

این وضعیت نشان می‌دهد جریانی در اقتصاد هنرهای تجسمی شروع شده است و حراج هم یک نقطه از نمودار آن است، شاید نقطۀ عطف آن باشد؛ یا نباشد اما این جریان دارد آرام آرام به سمت تعادل و تثبیت معیار‌ها می‌رود و به جایی خواهد رسید که دوستان کمترین دغدغه کیفیت را داشته باشند. این را هم اضافه کنم که این حراج نقاط ضعف، قوت و دستاوردهایی داشت. شاید تبعات منفی هم داشته باشد؛ اما وزنِ آثار و دستاوردهای مثبتش بسیار بیشتر است. یکی از ویژگی‌هایش این بود که تعدادی خریدار جدید وارد این عرصه شدند. گویی بیش از ۳۰ درصدِ خریداران آثار، جدید بودند، این یکی از عواملی است که اندک اندک کیفیت حراج را بالا می‌برد، به شرطِ آنکه مدیریت شود. ضمن اینکه حضور هنرمندانی که به گفتۀ دوستان نباید حضور می‌داشتند هم یک سکۀ دورو است. شاید این حضور مشکلاتی را ایجاد کند؛ اما در عین حال یک تنوع نسلی را باعث می‌شود که خودش یک نقطۀ قوت است. حضور نسل جوان در کنار دو نسل قبلی، برای یک خریدار این تصور و اطمینان را ایجاد خواهد کرد که این سرمایه‌گذاری آینده دارد.

لیلی گلستان: البته نه هر هنرمندی.

مهندس کاظمی: البته.

ادامه دارد...

گفت‌وگو از سما بابایی