سرویس تئاتر هنرآنلاین: حسین سناپور نویسنده شناختهشده معاصر و خالق رمان نیمه غایب که به تازگی به تماشای نمایش "آنک انسان"، جدیدترین اثر محمد رضاییراد نشسته، در یادداشتی با عنوان "اعتراف" درباره این نمایش نوشته:
دیروز تئاتر "آنک انسان" محمد رضاییراد را دیدم. بعد از آن هم با خودش و چندتایی دیگر از دوستان در کافهایی نشستیم و دربارهاش حرف زدیم. نمایشاش بسیار گرم و پر حس بود و خودش هم (که پیش از این آشنایی نزدیک باهاش نداشتم). به خودش هم گفتم که متناش را بسیار دوست داشتم و اجراش را کمتر و گمان میکردم و میکنم که باید شکل دیگری و با تعداد بیشتری بازیگر اجرا میشد. این البته نظر داستاننویسی است که گاهی هم تئاتر میبیند و به آن فکر میکند، و طبعا نه نظر آدمی متخصص. جدای از این حرف کلی، نکتهیی را که به نظرم مهم میآمد در نمایش، و به خودش هم گفتم، میخواهم اینجا بنویسم؛ درباره موتیف اصلی که به نظرم "اعتراف" بود.
اعتراف
این حرف را خیلی وقتها شفاهی با خیلیها زدهایم و شنیدهایم که ما اهل اعتراف نیستم، انگار به دلیل ریشههای فرهنگیمان. و این اعتراف نکردن جمعی، درباره هنرمند و نویسنده، که جنبهایی از کارش میتواند همیشه اعترافکردن باشد، شاید حتا غریب است و لابد نشانه ضعف ما.
بنای نمایش "آنک انسان" و صحنه اصلیاش بر اعتراف زنی است که در اوایل حکومت شوروی سابق با گروه "مهیر هولد" تئاتر کار میکرده و هنرپیشه بوده. او دارد به خاطر میآورد که سی سال پیش از این چگونه دستگاه امنیتی آن رژیم او و مهیر هولد و باقی گروه را دستگیر کرده و شکنجه داده و وادار به اعتراف کرده و سرآخر بعضیشان، از جمله مهیر هولد را تیرباران کرده. او هم اعترافش را به یاد میآورد و هم حسهای آن لحظات اعتراف و هم خاطراتی از کار تئاتریشان و نظریههای مهیر هولد درباره هنر و ربطش به انسان و تواناییهاش. حالا دارد با یادآوری آن اعتراف و اکنون هم اعتراف به آن فکرها و احساساتش، همه آن گذشته را (که به شکل مکتوب درآمده در نوشته یک نمایشنامهنویس) پاره میکند و دور میریزد.
در واقع نشان میدهد که خودش چگونه تکهتکه و ریز شده و به دور ریخته شده، اما او به نوشته نویسنده هم ایراد میگیرد که تمام توجهاش به مهیر هولد است و نه به او به عنوان انسانی شکنجهدیده و تا مرز نابودی رفته. او به نقص و ضعف نگاه مهیر هولد هم به انسان و به هنرمند ایراد میگیرد و آن را به نویسنده و نوشتهاش هم تسری میدهد. نویسنده هم همچون زن هنرپیشه نوشتههاش را پاره میکند و از این طریق نه فقط بر درستی انتقاد او صحه میگذارد، که با او یکی هم میشود. یعنی در واقع اعتراف میکند که او هم اشتباه میکرده و درک درستی انگار نه از انسان داشته و نه از هنر.
اعتراف، اینگونه، مایه اصلی نمایش میشود و در پرتو این نمایش نه فقط هنرپیشه زن میتواند دوباره به خودش نگاهی تازه بیندازد، که نویسنده هم چنین میکند. اعتراف مبنای بازیابی و انتقاد از خود هم میشود و در آخر هم راه آن تکهتکهشدن، نوعی پالایش هم به دست میآید.
در واقع نویسنده نه فقط شخصیت نمایش خود را، که خودش را هم در معرض داوری میگذارد و سخت دربارهی خود قضاوت میکند. اینگونه اعتراف کردن اگر در ادبیات و نمایش ما بینظیر نیست (نمونهاش "سنگی بر گوری" یا "کریستین و کید") اما بسیار کمیاب است و اگر بشماریم چنین آثاری را شاید تعدادشان از انگشتان دودست بیشتر نشود. صرفنظر از کمیابی، به نظرم نگاه دوباره به هنر و به کارکردش و نحوه برخوردش با انسان، خودبهخود نوعی کارِ پژوهشی هم هست؛ پژوهش درباره کارکردهای هنر و رابطه هنر و انسان. و این نمایش "آنک انسان" را برای من جذابتر و عمیقتر هم کرده بود.
انتهای پیام/