سرویس تجسمی هنرآنلاین: زندگی دوران معاصر، انسان را از بسیاری از داشته‌های زیبایش جدا کرده است. طبیعت یکی از ارزشمندترین داشته‌هایی است که بی‌توجهی به آن باعث شده تا افسردگی و خمودگی زیر پوست زندگی‌مان رخنه کند و درگیر روزمرگی شویم که شایسته آن نیستیم. در این میان هنر محیطی، دیدی جدید از رابطه‌ انسان با طبیعت را در برابرمان قرار می دهد و راهکارهایی نو برای همزیستی با محیط اطراف را در اختیارمان می‌گذارد.

اگر بگوییم هنر محیطی روشی برای بهبود و ارتقای رابطه‌ انسان با طبیعت است، پر بیراه نگفته‌ایم، اما نکته اصلی این است که آیا این هنر، هنری نو است یا کهنه؟ هنر محیطی، آن‌چه این روزها سر وکله‌اش بیشتر از هر زمان دیگری در زندگی‌مان کشیده می‌شود، ریشه در میانه سده بیستم یعنی سال‌های دهه 1950 میلادی دارد. هنر محیطی اصطلاحی برای توصیف آثار سه‌بعدی است که تماشاگر بتواند به فضای آن‌ داخل شود و خود را در محیطی ساخته‌شده حس کند. شاید به همین دلیل است که حس آشنا و همزادپنداری در این هنر که این روزها پایش در پارک لاله به زندگی‌مان باز شده است، به چشم می‌آید.

هنرهای مدرن، زاده رخدادهای اجتماعی‌اند. اتفاقاتی چون ورود به جهان صنعتی که بزرگترین پیامدش تنهایی انسان در جامعه خویش است. آن‌چه سبب شد تا انسان وجود خود را فریاد زند و از دیگر هم‌نوعانش بخواهد تا او را ببینند. در حقیقت هنرهایی چون هنر بدن (Body Art)، هنر مفهومی (Conceptual Art)، هنر حرکت (Kinetic Art)، هنر زمینی (Earth art) و بسیاری از هنرهای عجیب و قریب سده بیستم؛ فریاد انسان معاصر و مطالبه کردن توجه از سوی دیگران است. این هنرها تلاش هنرمندان معاصرند برای بیدار کردن انسان مسخ شده قرن بیستمی و قرار است او را متوجه دنیای پیرامونش کنند.

هنرهایی چون هنر محیطی، برگرفته از نیازهای انسانی‌اند که لای به لای چرخ‌های صنعت و مدرنیته له شده‌است. در هنرهای محیطی یک عنصر غالب وجود دارد و آن طبیعت است. عناصر دیگری که ابزارهای خلق هنری هستند؛ در ارتباط با این عنصر اولیه معنا می‌یابند و غالباً مفهومی هشداردهنده را به ذهن متبادر می‌کنند. البته باید این نکته را یادآور شد که بخش قابل توجهی از هنر در دنیای معاصر به شکلی هشداردهنده خلق شده‌اند. در واقع رسالت هنر در دنیای مدرن هشدار به فراموش شدن و از یاد رفتن ارزش‌هایی است که وجود و یا حضورشان برای بقای روح آدمی، حیاتی است.

در آثار محیطی که غالباً در پیوند با درختان و در ترکیب فرمی با آن‌ها ساخته می‌شوند؛ هنرمند از فرم‌های طبیعی بهره می‌گیرد تا مفهوم تازه‌ای منتقل کند. محتملاً این گونه هنری بر مبنای باورهای هنر برای هنر و شاید تعبیراتی شبیه آن شکل گرفته باشد. چراکه پیش از این، هنر دامنه‌ای بدان گونه که امروز می‌بینیم نداشت. هنرمند بر بوم نقاشی، خیالات و آرزوهای خویش را تصویر می‌کرد و نیازی به بر هم زدن قواعد هنری حس نمی‌کرد.

هنر محیطی به عنوان یکی از بخش‌های لاینفک هنر امروز شناخته می‌شود و تنها از طریق بررسی در روابط اجتماعی می‌توان به رموز آن دست یافت، زیرا رسالت اساسی هنر محیطی درگیر کردن بیننده با اثر هنری است، همین ویژگی ضرورت حضور آن را در فضاهایی که ساکت و خاموش، لابه‌لای زندگی مدرن گم شده‌اند، بیشتر می‌کند.

هنر محیطی، نوعی هنر ترکیبی است که طی آن هنرمند، فضایی سه‌بعدی را که از پیش برنامه‌ریزی‌ شده یا به صورت مکانیکی متحرک شده خلق می‌کند به نحوی که بیننده را در برگیرد و او را در مجموعه متنوعی از انگیزش‌های حسی قرار دهد. مانند انگیزش بصری، شنیداری، جنبشی، بساوایی و گاه بویایی، اما سئوال اساسی این است که آیا هنرمندان توانسته‌اند وظیفه خود را برای ایجاد این حس در شهروندان شهرهای برزگ و به خصوص تهران، انجام دهد؟

زمانی که برای اولین بار آلن کاپرو، خود را به عنوان مبدع هنر محیطی معرفی کرد، آنچه بیش از هر چیز در خلق آثار هنری در نظر گرفت "هپنینگ" یا همان ایجاد شادی در میان افرادی بود که با آن درگیر می شدند.

تهران شهر غم‌انگیزی نیست، اما حضور هنرهای محیطی در بخش کوچکی از این شهر می‌تواند شادی پنهانی را به زیر پوست شهر تزریق کند. اگر هنر را مجموعه‌ای از آثار یا فرآیندهای ساخت انسان بدانیم که برای اثرگذاری بر عواطف، احساسات و هوش انسانی و یا به منظور انتقال یک معنا یا مفهوم خلق می‌شوند، می توان به ضرورت حضور هنرهای محیطی در سطح شهر تهران _ نه تمرکز در یک یا چند نقطه مشخص که کمتر کسی از آن گذر می کند _ پی برد و امیدوار باشیم این موضوع مستمر و متداول شود.

انتهای پیام/

محمود نورایی