سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش ساختاری دایره‌وار دارد. درست همانند ادبیات داستانی سیال ذهن که در مداری بسته یک وضعیت را نمایان می‌کند. راوی پسری به نام مجتباست که دچار عقوبت گناه نابخشودنی است. او مجتباست و چون در شب مرگ مادر بی‌صبرانه درخواست ارث کرده است با افتادن از پلکان دچار قطع نخاع شده است. خانواده‌ای که در آن چندین برادر و خواهر ناتنی دور هم گرد آمده‌اند تا لحظات پایانی یک مادر محتضر را پشت سر بگذارند. در این میان مجتبا (سروش طاهری) بی‌قرارتر است و حتا برای جلب رای دیگران خواهرش سمیرا را هم با خود همراه می‌کند. کریم (علی برجی) مخالف این درخواست مجتبا است چون بد می‌داند زمان مرگ مادر درباره مادیات جاروجنجال بشود! او با آنکه سهم‌خواه نیست اما برادران و خواهرانش را ترغیب می‌کند تا پس از خاکسپاری هم باید سکوت اختیار کنند وگرنه روح مادرشان معذب خواهد بود. مجتبا فرزند این مادر و کریم فرزند ناتنی‌اش است. بقیه بچه‌ها هم فرزند همین مادر از پدر کریم هستند. خانه ویلایی چند میلیاردی متعلق به مادر است بنابراین فرزندان تنی مادر میراث‌خوارش خواهند بود. مادر این خانه را وقف امام حسین(ع) کرده اما مجتبا معتقد است به دلیل قرض و قوله داشتن باید این خانه فروخته و حق و سهمش پرداخته شود.

مجتبا برای اینکه سد بزرگی مانند کریم را از پیش پایش بردارد می‌خواهد او را بی ارج و قرب کند نزد خانواده‌اش. مجتبا راز ازدواج کریم با شبنم همسر برادرش مجید را که به دلیل شیمیایی بودن شهید شده است، افشا می‌کند. لحظاتی همه براق و عصبانی می‌شوند که چرا کریم این ازدواج را پنهان کرده است؟ اما کریم هم پاسخ می‌دهد که او در زمان جنگ مردی‌اش را از دست داده اما هنوز مردانگیش را دارد. کریم به دلیل مزاحمت‌های مجتبا مجبور شده که شبنم را به نام خود کند و در این ازدواج صوری فرصتی برای آرامش یادگار برادرشان ایجاد کند. در ضمن این هم به خواسته خود مجید بوده که از شبنم خواسته است چنین پیوندی اتفاق بیفتد. دوباره اعتمادسازی می‌شود و همه قبول می‌کنند که تابع وضعیتی آرامش‌بخش باشند اما مجتبا همچنان درخواست ارث می‌کند که درگیری و هیاهوی مجتبا و سر خوردن پایش در پلکان یک عمر او را اسیر ویلچر و بی‌تحرکی کرده است.


مسیر تلخ و اندوهبار طی طریق می‌شود. شاید مصائب برای یک درام یک ساعته و شاید دقایقی بیشتر، زیاد باشد. شاید فقط پرداختن به مصیبت مجتبا یک ساعت و نیم به درازا بکشد تا بهتر او و شرایط و موقعیتش را درک کنیم. در این درام مجید مجهول است و شبنم رازآمیز. مادر حضورش بی‌رنگ و شاید این لازم باشد اما باز هم می‌شود بهتر او را احساس کرد چراکه باید بدانیم با این همه بچه چرا باید خانه را وقف کرده باشد؟! به قول ضرب‌المثل چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. وقف هم امری درست به ضرورت مال بیش از حد است! به هر حال این‌گونه وقف کردن چندان هم منطقی نیست و اگر زیادتر از اینها مادر دارد که این هم مشخص نشده است. کریم خود یک تراژدی است که او هم آسیب دیده‌ای از زمان جنگ تحمیلی است و می‌شود او را هم با داده‌پردازی‌های معلوم‌تری به وادی نمایش کشانید. حتا خود مجتبا هم می‌توانست با داده‌ها و فرصت‌های بیشتری پرداخته شود که اگر بی‌گناه یا گناه‌کار است، به نحو بهتری در نگاه مخاطب واقع شود.

به هر حال در متن "بذار یه امشب بگذره" آدم‌ها بسیارند و دردها بسیارتر. انگار وضعیتی کپسوله شده و اصطلاحن مینی‌مال را پیش روی مخاطب قرار داده‌اند که هنوز می‌شد با تفکیک این آدم‌ها و مصائب‌شان متن‌های بسیاری را از این وضعیت بیرون آورد. نویسنده انگار خواسته چندین مساله را در یک درام پردازش کند در حالی که فقط یک مورد از آن کافی بود. انباشت موضوع مانع از تفکری موثر خواهد شد. به حال طبق تعاریف کلاسیک از متن نمایشی، هدف می‌تواند ارائه یک مفهوم تک سطری باشد و این چند سطری شدن مفاهیم ذهن را بلاتکلیف قرار خواهد داد. هر چند این وضعیت هم برای مخاطب جذابیت اولیه‌ای دارد. بالاخره مادر برای هر فردی مساله‌ای حساس و قابل پی‌گیری است.

علی برحی و مریم فتحی در اجرا توانسته‌اند با ارائه تکنیک‌ها قابل اعتنا درنگ و تاملی را ایجاد کنند. هدایت بازیگران هم به میزان قابل درک نقش‌ها سمت و سوی درستی گرفته است. طراحی صحنه و نور هم امکان تمرکز در موقعیت را فراهم می‌کند. اینکه در این خانه زیبا چه اتفاقات ناشایست و زشتی به وقوع می‌پیوندد خود زنندگی رفتار انسان‌ها را عیان می‌سازد.

انتهای پیام/

گزارش تصویری مرتبط.