سینمای ایران سال هاست لبریز از فیلم های متوسط و به شدت معمولی است که از استانداردهای سینمایی فرسنگ ها فاصله دارند . اکثریت مطلق آثار سینمایی ما را فیلم هایی تشکیل می دهند با ارزش های حداقلی ، بدون نوآوری در ساختار و روایت و بدون تازگی و نوآوری در ایده . فیلم هایی سطحی ، شتاب زده و فاقد تنش های دراماتیک لازم . "پنج ستاره" هم یکی از همین متوسط هاست .

اولین فیلمی که مهشید افشارزاده ساخته ، سعی می کند فضایی زنانه داشته باشد و از این طریق قشر وسیعی از مخاطبین اصلی سینمای ایران - زنان - را با خود همراه سازد . علی اکبر قاضی نظام که در قامت فیلمنامه نویس فیلم ماندگار "نیاز "برای همیشه جایگاه خود را در سینمای ایران تثبیت کرده ، این بار دست به قلم شده تا روایتی موزاییکی از زندگی زنان امروز را ارائه کند . تلاشی ناموفق و نصفه و نیمه که البته بیش از هرچیز از اجرای خام دستانه کارگردان ضربه خورده است .

فیلم لبریز از داستان های نیمه کاره است . شخصیت ها - درواقع تیپ های - متعددی که در داستان معرفی می شوند و به شکلی حداقلی به داستان آن ها پرداخته می شود ، بدون این که فیلمنامه و فیلم فرصتی برای درگیر شدن ، کشف و شهود و همراهی با آنها را به مخاطب بدهد . فیلم در فضایی دانشگاهی و با نمایش فاصله طبقاتی هولناک موجود در جامعه - البته به شعاری ترین شکل ممکن - شروع می شود ، و بلافاصله با فراموش کردن آنچه در یک سوم ابتدایی چیده ، به فضای بسته هتلی پنج ستاره پناه می برد تا با داستانک های متعدد راه خود را پیش گیرد . اتفاق مهلکی که در این میان می افتد ، چیده شدن سکانس ها در پس یکدیگر بدون ایجاد فضایی یکنواخت و مناسب است ، پازلی که انگار قطعاتش نه همسان که تقلبی و غیرواقعی هستند . برای نمونه کافی است به شخصیت گوهر نگاه کنیم که قرار است به شکلی نمادین تصویری از زنان رنجور دردکشیده ایرانی باشد که در بدترین شرایط جسمی هم محکومند به عذاب کشیدن . اما عملا شیوه شخصیت پردازی این زن به گونه ای است که به رغم بازی مناسب بهناز جعفری بازهم پذیرش او به عنوان مظلوم ناممکن است ، و مخاطب عملا دوست دارد بلاهای بیشتری سر او بیاید ! یا تصویری که فیلم از مریم - شخصیت اصلی - ارائه می دهد و سردرگمی و بی هدفی او که هرلحظه تصمیمی تازه می گیرد و عملا او را فاقد ویژگی های یک قهرمان پیش برنده می کند . فیلم پر از آدم هایی است سردرگم که نمی دانند کدام در را باید باز کنند .

موقعیت ملتهبی مانند گم شدن ساعت مچی گران قیمت میهمان معروف هتل - آمیتا باچان !!! - که خود به تنهایی می تواند دستمایه یک فیلمنامه منسجم و قابل قبول باشد ، اینجا چنان در چنبره بازی های لفظی و سکانس های کم عمق گم می شود که کمترین تنشی را به مخاطب منتقل نمی کند . فیلم عملا در ایجاد پیچ های تند داستانی شکست می خورد ، و درنهایت هم ترکیب بازی بسیار بد سحر قریشی با شخصیت پردازی نامناسب موجود در فیلمنامه عملا راه را برای شکست نهایی فیلم هموار می کند . مهشید افشارزاده بازیگر پرکار سال های نه چندن دور که در مصاحبه های مختلف رسول صدرعاملی و خیلی های دیگر را متهم کرده که محبوبیت او در اوایل دهه هفتاد را تاب نیاورده و او را به سوی محوشدن سوق داده اند ، باید بداند در مقام کارگردان هم دشمنان بیشتری دارد و هم فرصت بسیار کمتری . "پنج ستاره" به عنوان یک فیلم اول شاید قابل تحمل باشد - و نه قابل قبول - ، اما نشانه هایی از بینش درست کارگردان در انتخاب زاویه دید و پرهیز از گداگرافی و نالیدن و اشک گرفتن از مخاطب در فیلم دیده می شود که نشانه ای امیدوارکننده از توانایی این بانوی فیلمساز است . گذشته از تعبیر بی معنایی مانند فضای زنانه که منتقدان ایرانی معمولا دوستش دارند و درباره ساخته های فیلمسازان زن به کار می برند ، فیلم موفق می شود در باوراندن رنج های مادر مریم ، در همراه کردن مخاطب با امیر به عنوان مردی ایرانی و دوست داشتنی و در انتقال اندوه پایانی موفق باشد . سختگیرترشدن خانم افشارزاده در فیلم های بعدی ، پرهیز از تغییر مکرر و نابجای فیلمنامه چنان که می گویند در هنگام فیلمبرداری این فیلم اتفاق افتاده ، دوری از حواشی و نیفتادن در دام کسانی که فکر می کنند زن فیلمساز فقط باید با موضوعات زنانه فیلم بسازد ، شاید آینده او را روشن تر کند .

در عصر متوسط ها ، حتی فیلمی مانند "پنج ستاره"با تمام لکنتی که دارد به حکم داستان گویی و پرهیزش از اداهای بیهوده ، فیلمی است قابل احترام . روزگار ما چنین می گذرد ، با دلخوش کردن به کوچک ترین نقاط روشن در دل تاریکی ....