اسفند ماه سال گذشته آلبوم موسیقی "بادآباد" با ترانه سرایی بهمنی و آهنگسازی میدیا فرج نژاد منتشر شده است. این اثر بیش از یک سال و نیم در وزارت خانه ارشاد ماند و اما در دولت جدید توانست مجوز بگیرد.

با محمدعلی بهمنی گفت و گویی انجام داده‌ایم که از نظرتان می‌گذرد:

به نظر شما تلفیق صحیح شعر و موسیقی چیست؟

به نظر من تلفیق صحیح شعر و موسیقی درک درون همدیگر است. همان طور که یک آهنگساز یک شعر را از نمای بیرونی نگاه می‌کند و از آن خوشش می‌آید اولین قدم برداشته می‌شود ولی برای خلق و بازآفرینی باید موسیقی درون کلمات را بشناسد و یک شاعری وقتی روی یک ملودی شعر می‌سازد باید راز پنهان موسیقی را کشف کند. متاسفانه آهنگسازان می‌گویند یک "مر" روی شعر گذاشتیم در صورتی که "مهر" است. چرا چون آهنگسازان قبلا یک کلامی را روی آهنگی می‌گذاشتند و چون نمی‌توانستند ضبط کنند و بعدا گوش کنند یک "مهری" هم وزن آنچه که می‌خواستند می‌گذاشته‌اند. زیرا مهر ملودی به جان شاعر بیفتد ولی متاسفانه امروزه می‌گویند "مر" گذاشتیم و این اشتباه است. اگر بگویند "مهر" گذاشتیم شاعر از همان ابتدا جدی می‌گیرد. متاسفانه یک کلماتی است که تحمیل شده است مانند قالب غزل که آن را در دانشگاه‌ها هم تدریس می‌کنیم در صورتی که کلمه قالب اشتباه است و غزل به تنهایی درست است. به نظر من این توهین به غزل و هنر است که برای او قالب تراشی کنیم. به شاعری می‌گوییم در قالب غزل شعری بسراید یعنی اینکه از حدود مشخصی عبور نکند. چه در گذشته و چه الان نباید حد و مرزی برای هنر قائل شویم. مولانا از این حدود عبور کرده است. وقتی می‌گوییم در قالب غزل شعر بسرایند یعنی اینکه پیش اندیشی کند ولی این موضوع از اصل اشتباه است. به جز یک شعری که در سن هشت سالگی برای مادرم سرودم بقیه شعرهایم را به خودم فرصتی ندادم تا شعر بسازم زیرا با ماهیت شعر بیشتر آشنا شده بودم. یعنی اینکه نمی‌توانم فکر کنم و بنویسم باید خودش من را صدا کند. مثلا اگر به شاعری گفته شود درباره "پدر" یک عزیزی که فوت شده است شعر بسراید چون قواعدی را بلد است می تواند بسراید و به دل طرف هم می‌نشیند چون پدرش فوت شده است. ولی متاسفانه خود شاعر در آن شعر حضور ندارد و هر وقت آن را می‌خواند از خودش خجالت می‌کشد چون شعر اصلا برای او نیست و خلق شعر جوششی با کوششی در همین جا است یعنی یک شاعری کوشش می‌کند تا شعری را بسراید ولی یک شاعر دیگر به صورت جوششی شعر می‌گوید.

به نظر شما آیا مثلا شخصی مانند حسین علیزاده یا محمدرضا شجریان توانایی تشخیص انتخاب شعر درست را ندارند؟ پس چرا باید روی اشعار این اساتید نیز کنترل داشته باشید و نیاز به مجوز شعر یا حتی موسیقی داشته باشند؟

چون حسین علیزاده را می‌شناسم صد در صد دارد و نیازی به مجوز ندارد. به طور کلی الان تصویب هم شد اشعار بزرگان (مگر زمانی‌که انتخاب صحیح نشده باشد) نیازی به امضا ندارد. همچنین در بعضی از اشعار معاصر هم ممکن است در آینده نیاز به نظر کارشناس نداشته باشند.

چرا بسیاری از آهنگ‌ها که بر روی ترانه‌ها و اشعار سپید ساخته می‌شود، چنگی به دل نمی‌زند؟

این موضوع به پسند بدون پژوهش مخاطبین بر می‌گردد. هر چیزی را که می‌خواهم بپذیریم باید با آن زندگی کنیم. آهنگسازانی که دانش کافی دارند اگر با شعر گذشته که زندگی کرده‌اند با شعر نیما هم زندگی کنند حتما آثاری خلق می‌کنند که ماندگار خواهد شد. کارهای خوبی ارائه شده است. ما الان تشنه شنیدن زمستان اخوان ثالث هستیم که این کارها تجربه اولیه بوده ولی هنوز هم با ما است. برای کسانی که تجربه‌اش نکردند و با آن زندگی نکردن قابل فهم نیست. مثلا کسی که ذوق شعر دارد به من می‌گوید من چه چیزی بخوانم و من اگر همان لحظه بگویم شاملو را بخوان در حق آن ظلم کرده‌ام زیرا می‌خواند و چیزی متوجه نمی‌شود در نتیجه فریدون مشیری، کتاب‌های اولیه فروغ فرخزاد را پیشنهاد می‌کنم که هر کدام تاثیرشان از کسانی که نمی‌توانیم بگوییم بیشتر است زیرا این‌ها نردبان‌هایی هستند که طاقت آوردند تا منی که با شعر آشنا نیستم پاهایم را روی شانه‌های آن‌ها بگذارم و به آن کسی که می‌خواهم برسم. بعد از خواندن آن‌ها می‌توانیم گمشده خود را پیدا کنیم. یک آهنگساز هم همین طور است و شنونده هم همین طور است. نمی‌توانیم از همان ابتدا بگوییم شعر شاملو را بخواند چون برایش سخت است و اگر صدای زیبای شاملو را هم برایش بگذاریم تاثیر چندانی ندارد زیرا باید شعر را بشناسد.

اگر زمانی اثری موسیقایی بر روی اشعارتان بشنوید که حق مطلب را ادا نکرده باشد، اعتراض می‌کنید و خواهان تصحیح قطعی آن می‌شوید؟

این طبیعی است. این موضوع به ضعف خودم بر می‌گردد. به عقیده من یک شاعر وقتی انتخاب کرده یک ظرفیت‌هایی به کلامش اضافه شود باید باید زحمت بکشد و حضور داشته باشد. من شعرهایی دارم که اصلا راضی نیستم ولی ضعفش به خاطر این است که خودم حضور نداشتم که نظارت کنم و یک زمانی متوجه شدم که پخش می‌شود و اشباه است که ایراد بگیرم. این اشکال هنوز هم وجود دارد و در بسیاری از کارها آهنگساز و خواننده، شاعر را دعوت نمی‌کند زیرا اگر شاعر بر سر ضبط حضور داشته باشد بودنش می‌تواند بر روی کار تاثیر گذارد. البته در این اثر این موضوع رعایت شده است. روزگار این طور شده است و هیچ شاعری بالای سر شعر خود نیست. مثلا شعری را در مجله‌ای پیدا می‌کنند و آن را می‌خوانند که در نهایت پخش می‌شود و تازه شاعر می‌شنود در نتیجه مشکلات بیشتر می‌شود. در شورای صدا و سیما من بارها گفتم شعری که تصویب می‌شود آهنگساز باید موظف باشد از همان ابتدا با شاعر در ارتباط باشد یا حداقل تلفنی صدای خواننده را بشنود زیرا اگر شاعری حضور داشته باشد شعر متفاوت‌تر می‌شود. زیرا بعضی مواقع خواننده نمی‌تواند به درستی کلمات را بیان کند در نتیجه حضور شاعر به همه کمک می‌کند و با همفکری می‌توانند موفق تر باشند.

• کدام یک از ترانه سراهای معاصر را دوست دارید و کارهایش را دنبال می‌کنید؟

آن‌هایی که بعدا می‌آیند و به آن‌ها افتخار خواهیم کرد. ما خانواده‌ای هستیم که با هم زندگی می‌کنیم. خیلی عزیزان را چون در حال کار کردن هستند نباید مورد سنجش قرار دهیم و کارشان می‌گوید که کجا ایستاده‌اند. ما همیشه باید به دنبال آمدن‌ها باشیم. من از آمدن‌ها که صحبت می‌کنم کسانی هستند که معاصراندیش تر هستند. مثلا ما با یکی از دوستان شاعرمان در خیابان هستیم و به یکی دیگر از دوستانمان می‌رسیم و زمانی‌که معرفی می‌کنیم می‌گوییم شاعر معاصر است که این اشتباه است و می‌توانیم بگوییم معاصراندیش است و کسی است که گذشته را به شکل معاصر می‌بیند و فردا را هم به شکل معاصر می‌بیند و پیش اندیشی معاصر فرداها را دارد. هر خواننده و هر هنرمندی اگر بخواهد از هنر کلامی بهره مند شود بهتر است که معاصر اندیش باشد.

گفت و گو از غزاله سعادتی

پایان پیام/46