سرویس تئاتر هنرآنلاین // همزمانی اردیبهشت تئاتر ایران با جشنهای هفته تئاتر بهترین بهانه برای سراغ گرفتن از هنرمندان و تئاتریهایی است که بنا به دلائلی مختلفی مدتی است که کمتر روی سن میروند و هایده حائری، بازیگر، استاد دانشگاه و کارگردان دوست داشتنی و شناخته شده تئاتر، سینما و تلویزیون نیز از جمله این هنرمندان محسوب میشود که در سالهای اخیر هنرنماییهایش بیشتر در قاب تصویر دیده شده تا در صحنه تئاتر.
در یک ظهر بهاری در هنرآنلاین میزبان هایده حائری بودیم و با او درباره مسائل مختلفی از جمله مسائل جاری تئاتر به گفتوگو نشستیم. آنچه در ادامه میخوانید ماحصل گفتگوی ما با این هنرمند ارزنده کشورمان است.
شما از جمله افرادی هستید که طی سالها فعالیت در سه مدیوم تئاتر، سینما و تلویزیون در مقام بازیگر، توانستید از پس نقشهایی که برعهده گرفتید به نحو احسن بربیایید و در واقع در هر سه مدیوم نمره قبولی را گرفتید. با توجه به اینکه فرض محال، محال نیست، چنانچه در یک شرایط خاص سه پیشنهاد از تئاتر، سینما و تلویزیون به طور همزمان داشته باشید که اتفاقا هر سه تای آنها از همه نظر به ویژه از نظر کیفی جزو ایدهآلهای شما باشند اما مجبور باشید که فقط یکی را انتخاب کنید، دوست دارم بدانم انتخاب شما کدام پیشنهاد خواهد بود و چرا؟
حائری: قبل از هر چیز بسیار ممنونم که چنین سوال پُر و پیمانی را جلوی من گذاشتید و واقعیت این است که برای پاسخ به این سوال احتیاج دارم که کمی فکر کنم. راستش شک ندارم که گرایش اصلی من تئاتر است، چراکه این خودخواهی که هر بازیگری دوست دارد نفس به نفس تماشاگر باشد و رو در روی او اجرایش را ارائه بدهد و همچنین عکسالعملها و واکنشها نیز در تئاتر خیلی آنی و ناگهانی هست، به نظرم میآید که اگر فقط به عشق شخصی خودم فکر میکردم شاید مثل برق در پاسخ به شما میگفتم تئاتر و به دوتای دیگر اصلا فکر نمیکردم. اما در شرایط حاضر که واقعا علائق شخصی من به دلائل مختلف اصلا مهم و مطرح نیست، به عنوان یک کار برای انجام دادن در شرایطی که شما گفتید ترجیح میدادم که گزینه سینما را انتخاب کنم و به گزینه تلویزیون هم اصلا فکر نمیکردم.
یکی از نکتههای جالبی که در زندگینامه شما وجود دارد این است که شما یکی از نوادگان زینالعابدین حائری مازندرانی هستید و بر اساس شجرهنامهای که در اینترنت از شما وجود دارد در پنجمین نسل بعد از ایشان نام شما دیده میشود. نکته دیگر اینکه در میان نامهایی که در این شجرهنامه میبینیم نامهای مطرح زیادی که از نظر فرهنگی، مذهبی در جامعه تاثیرگذار بودند به چشم میخورد و این نشان میدهد که شما در یک خانوادهای پرورش یافته و رشد کردید که با مقوله فرهنگ کاملا آشنا بودند تا جائی که حتی شرایط تحصیل شما در خارج از ایران، آن هم در رشته تئاتر را فراهم کردند در حالیکه در آن دوران در ایران خانوادهها به ویژه با حضور دخترانشان در عرصه سینما و تئاتر اصولا موافق نبودند. چگونه شد پا به این عرصه گذاشتید و آیا خانواده با این مسئله مخالفتی نداشتند؟
حائری: همانطور که فرمودید در یک خانواده سطح بالا از نظر فرهنگی و به خصوص ادبی و از نظر تحصیل کرده بودن افراد خانواده به دنیا آمدم و رشد کردم. پدرم وکیل دادگستری و مادر دبیر دبیرستان بودند و در خانواده ما خیلیها به تناسب کارهای مختلف در جامعه از خصلتهای درویش مسلکانه بگیرید تا ثمرات کارهایی که پدربزرگم آشیخ محمدباقر حائری مازندرانی در رابطه با ثبت سند در دادگستری کردند و... شناخته شده بودند. پدربزرگ من در واقع اولین آخوندی بود که در زمانیکه در ان موقع در رابطه با استفاده از کلاه پهلوی خیلی هم سخت میگرفتند اجازه داشت با عمامه در محل کارش که دانشگاه حقوق بود برای تدریس حاضر شود (که اتفاقا جالب است بدانید که من آن اجازهنامه را دارم.) همین طور بعد از پدربزرگم دیگر افراد خانواده در زمینههای مختلف ادبی، نظری، فرهنگی و حتی در پزشکی واقعا از بهترینها بودند. مثلا یکی از عموهایم پرفسور دانا حائری که یکی از بهترین پزشکان شیراز و استاد دانشگاه شیراز و جندی شاپور بودند، بعد از ایشان عمه من طوسی حائری هست که جزو نخستین خانمهایی است که برای تحصیل به خارج از کشور میرود در رشته آموزش و پرورش پس از اخذ مدرک دکترا به ایران برمیگردد. بعد هم با احمد شاملو ازدواج میکنند و بقیه داستان را هم که تقریبا همه می دانند. از سوی دیگر مثلا آقای داوود رشیدی نوه عمه من از طرف پدری هستند که ایشان هم نیاز به معرفی ندارند و همه به خوبی با کارهایشان آشنا هستند و البته لیلی جان که البته تقریبا همنسل من هستند اما کمی کوچکتر هستند. حالا از طرف خانواده مادری جنبههای مذهبی و تا حدودی سیاسی هم به اینها اضافه میشوند. مثلا پدربزرگ من از طرف مادری حاج سیدرضا موسوی زنجانی از طرفداران دکترمصدق بودند و بعد از کودتای 28 مرداد نهضت مقاومت ملی را راه میاندازند و نهایتا اینکه در کل خانواده من همه افراد مذهبی بودند. شک نیست در یک چنین مجموعهای آدمی با انواع و اقسام پارادوکسها دست به گریبان است و اما چرا تئاتر.
من به دبستانی میرفتم به نام دبستان راه زندگی که در آن مدرسه ما معلم جوان و بسیار دلسوزی داشتیم به نام آقای حسین معالج. ایشان در آن زمان به عنوان معلم هنر با ما شعر، ادبیات، تئاتر، حرکات موزون و حتی کُر کار میکردند و جالب است بدانید که مثلا در آن زمان معلم نقاشی ما آقای غلامحسین نامی بودند که در آن موقع ایشان دانشجوی دانشگاه هنرهای زیبا بودند و در کنار تحصیلشان در مدرسه نیز درس میدادند. این مدرسه و این موقعیت و به خصوص با مدیریت خوب خانم دکتر آذر احمدیه که ایشان هم تحصیل کرده فرانسه بودند موقعیت بسیار مناسبی را برای من به وجود آورد که به کار هنری بپردازم و عکسهایی از همان زمانها دارم که در کارهای هنری بودم و دکلاماسیون میکردم، تئاتر بازی میکردیم و... بعد از اینکه من در آن زمان سیکل خودم را گرفتم یعنی میخواستم وارد کلاس دهم بشوم .کم کم مشکلات من شروع شد چون به شدت علاقه داشتم کار تئاتر و سینما را پیگیری کنم اما متاسفانه در آن زمان شرایط در ایران مثل امروز مهیا نبود. بنابراین من سه سال دبیرستان را در رشته طبیعی خواندم و با اینکه پس از گرفتن دیپلم تحصیل در دانشگاه هنرهای دراماتیک را شروع کرده بودم اما از همان موقع در تدارک رفتن به خارج از ایران برای ادامه تحصیل در رشته مورد علاقهام بودم و فکر میکنم در ژانویه سال 1971میلادی بود که رهسپار آمریکا شدم و در کنار یکی از داییهایم که با خانواده آنجا زندگی میکردم و همیشه هم به نیکی از آنها یاد میکنم که چنین شرایطی را در آن زمان برایم مهیا کردم تحصیل خودم را ابتدا در کالج و بعد در دانشگاه در رشته تئاتر آغاز کردم.
با توجه به شرایط خاصی که خانواده شما در ایران داشتند و همچنین نبود شرایط کار مناسب در آن زمان در اینجا، هیچ وقت به این فکر نیفتادید یا تحریک نشدید که به نوعی کارتان را در آمریکا دنبال کنید؟ چون بالاخره نزدیک برادوی و سینمای نیویورک بودن، موقعیتی نیست که هر کسی بتواند به راحتی از آن بگذرد.
حائری: من سال 1355 به ایران برگشتم و اصلا هم قصد بازگشت نداشتم البته به این فکر میکردم که اگر شرایط مهیا شد با توجه به اینکه از دانشگاه نیویورک هم پذیرش داشتم، برگردم و دکترایم را در آنجا بگیرم اما اصلا به اینکه برگردم و آنجا کار کنم فکر هم نمیکردم و اصلا این چیزها مطرح نبود. یعنی راستش را بخواهید تا نسل ما و حتی تا چند سالی بعد از ما هیچکدام از بچهها اصلا به این فکر نمیکردیم که برویم و جای دیگری بمانیم. اصلا چرا باید این کار را میکردیم؟! حتی یادم میآید که داییام که من در آمریکا پیش آنها بودم اصرار میکرد که من گرینکارت بگیرم ولی من لزومی نمیدیدم و میگفتم چرا باید این کار را بکنم. اصلا به ما بر میخورد که میگفتند گرینکارت بگیرید. میگفتیم مگر آمریکا چی دارد که مدام میگویند گرینکارت بگیر و واقعا میگفتم هر وقت دلم خواست بیایم میروم ویزا میگیرم و میآیم. ضمن اینکه واقعا دوست داشتیم بیاییم و ایران کار کنیم چون مملکتمان را دوست داشتیم و عاشق این بودیم که بیاییم اینجا خدمت کنیم. باور کنید بهترین خاطرات من و خیلی از بچههای همنسل من که خارج از ایران درس میخواندیم دوران سه ماه تعطیلی تابستان بود که میآمدیم ایران (و البته اینجا هم امکانات خوبی در اختیار ما میگذاشتند) و تلویزیون ملی ایران برای همان سه ماه تعطیلی تابستان ما را استخدام میکرد و درگیر کارهایی می شدیم که در آنجا انجام میشد و حتی به ما حقوق میدادند تا ما در این مدت در اینجا کار کنیم.
از سال 1355 تا سال 1363 بخاطر انقلاب و ازدواج موقعیت کار هنری برای خیلیها از جمله شما در ایران فراهم نبود، اما به هر صورت سال 63 با بازی در نمایش "با کار و با اندیشه پیروز میشیم همیشه" در تالار کوچک تهران به صورت حرفهای وارد کار تئاتر شدید. در آن زمان دوست داشتید در ایران بین بازیگر، کارگردان و استاد دانشگاه، به چه عنوانی شناخته بشوید و کار کنید؟
حائری: دوست داشتم به عنوان کارگردان شناخته بشوم.
اما اینگونه نشد و امروز به جز کسانی که شما را از نزدیک میشناسند و اهالی تئاتر، بیشتر مردم شما را بعنوان یک بازیگر میشناسند. چرا کسی که همیشه در طول زندگیاش به دنبال کار مورد علاقهاش رفته در مهمترین انتخابش بین کارگردانی و بازیگری، الویت دومش (بازیگری) را انتخاب کرده است؟
حائری: یک مقداری این مقوله را باید به پای سرنوشت گذاشت. چون طوری اتفاق افتاد که شرایط بازی برایم بیشتر پیش آمد. همان طور که میدانید کارگردانی هم نیاز به روابط بیشتری هست و هم باید به ضوابط آگاهی کاملتری داشت و از همه مهمتر احتیاج به مسائل مالی است که فکر میکنم بیشترین چیزی که من را از کارگردانی زده کرده همین مسائل مالی است و ظاهرا مسائل مالی چیزی است که من نمیتوانم هیچوقت برای خودم کاملا حل کنم. راستش را بخواهید نمیدانم چرا شرایط کاریام اینگونه پیش رفت که نتوانستم کارگردانی کنم ولی این باعث نشده که عشقم به کارگردانی کمتر شود بلکه خیلی بیشتر هم شده برای اینکه الان میدانم و احساس میکنم که بعد از این همه مدت تدریس و بازیهای متعدد و کسب تجارب مختلف خیلی بهتر میتوانم کارگردانی کنم.
پس دلائل مالی مهمترین عامل بوده؟
حائری: به هر دلیل که هست این عمر ماست که دارد میگذرد و واقعا این مایه تاسف است که نمیتوانیم کارهایی را که بلد هستم و سالها برای آموختن آنها وقت و انرژی گذاشتم را ارائه بدهم. باور کنید آنقدر کارهای نیمه تمام دارم که وقتی خودم هم به آنها نگاه میکنم باورم نمیشود که این همه ایده به ذهن من آمده اما نیمه تمام ماندهاند.
قبل از اینکه به دهه 80 برسیم، میخواستم سوالی درباره انتخابهای شما در کارهایتان به ویژه کارهای سینمایی و تلویزیونی بپرسم. وقتی به کارنامه کاری شما نگاه میکنیم در بین فیلمهای سینمایی که کار کردید یک نوع سختگیری در انتخاب نقشها وجود دارد اما در کارهای تلویزیونی ظاهرا این سختگیری کمتر از سوی شما اعمال میشود. مثلا کار با علیرضا سمیع آذر و در فیلم "پرواز پنجم ژوئن" یا با داریوش فرهنگ و سیروس الوند در فیلمهای "روانی" و "برخورد" نشان از یک نوع دقت و وسواس در انتخاب دارد اما در کارهای متعدد تلویزیونی این وسواس و دقت کمتر دیده میشود. کمی درباره این روند توضیح دهید؟
حائری: بخش عمدهای از این مسئله به انتخابهایم برمیگردد و راستش شخصیتهایی که من در تلویزیون کار کردم به دلائل مختلف جا افتاد و مردم بسیار به آنها واکنش خوبی نشان دادند. هنوز که هنوز است خیلی از مردم من را با همان تکیه کلام "فدات شم" میشناسند و این احساس خوب را در مردم هنوز حس میکنم و این کاری است که تلویزیون میتواند کند و سینما توانایی آن را ندارد. ببینید مثلا هنوز وقتی یک شب قسمتی از یک سریال که ما در آن بازی کردیم از یک شبکه پخش میشود فردای آن روز وقتی مردم را در کوچه و خیابان میبینیم مردم با نگاهها و لبخندهایشان انگار این را به ما میگویند که دیشب خانه ما بود و این نزدیکی که شما در رسانه تلویزیون با مخاطب دارید هیچ وقت در سینما ندارید. همین ارتباط با مردم باعث شد که من احساس کنم که در تلویزیون دستم برای کار بازتر است و راحتتر میتوانم با مردم ارتباط برقرار کنم تا سینما که باید با دقت بیشتری انتخاب کرد.
اوائل دهه 80 به طور ناگهانی متوجه میشوید که به بیماری سرطان مبتلا شدید و تاثیرات این جریان برای هر آدمی آنقدر زیاد هست که نمیتوان ان را نادیده گرفت. البته شما خوشبختانه از این مسئله با موفقیت گذر کردید و در واقع این بیماری هولناک را شکست دادید که این جای خوشحالی بسیاری دارد اما میخواهم درباره تاثیر آن بر روند کاریتان به عنوان هنرمندی که ناگهان با یک مانع سخت مواجه شده بگویید و اینکه چگونه با آن مواجه شدید؟
حائری: خودمانی بگویم یکدفعه کُپ میکنی. در حالی که داری زندگیات را میکنی و برای فردا و پس فردایت برنامهریزی میکنی ناگهان مثل یک پتک است که بر سرت فرود میآید و نمیدانی که باید چه عکسالعملی داشته باشی ولی اولین سوالی که برای هر کسی پیش میآید این است که چرا من و چرا حالا؟! و من هم درکم از این موضوع تا آن زمان مثل همه بود.البته خیلی شانس آوردم چون علاوه بر حمایتهای زیادی که از سوی خانوادهام، فامیل، دوستان و آشنایانم از من صورت گرفت من خیلی زود متوجه شدم و توانستم با شیمی درمانی از نظر پزشکی بر آن غلبه کنم. اما نکته مهم آن مسئله روحی و روانی موضوع است به ویژه برای من که به عنوان بازیگر در جامعه شناخته میشوم. در اوائلی که متوجه این بیماری شدم زیاد تمایل نداشتم که کسی از این جریان خبر داشته باشد اما ضمن اینکه بابت این سلامتی دوباره خدا بسیار شکر میکنم بالاخره تصمیم گرفتم که آن را برملا کنم و بگویم. چون اگر به هر خانمی حتی ذرهای اطلاع داده شود که فکر کند او نیز ممکن است به این بیماری مبتلا بشود و بیشتر مواظب سلامتی خودش باشد، این کمترین کاری است که انجام دادم.
برمیگردیم به تئاتر، خیلی از قدیمیهای تئاتر این افزایش دانشجو در رشته تئاتر و بازیگری و کارگرانی را نمی پسندند و متعقدند که جوانهای امروزی افراد عمیقی نیستند و آنها را افراد سطحی میدانند. شما به عنوان کسی که در زمینه تدریس هم فعال هستید و با جوانها تئاتری ارتباط زیادی دارید ،آیا شما هم جوانهای امروز را افراد سطحی میدانید؟
حائری: راستش نمیشود با کلمه سطحی یک چنین جریانی را معرفی کرد و به نظر من بخش عمدهای از آن برمیگردد به شرایط و موقعیتی در آن هستیم و اجتنابناپذیر هم هست. خیلی از بچهها میآیند به سراغ رشته تئاتر اما درسهایی را به آنها ارائه میشود که به هیچ وجه علاقه آنها را تحریک نمیکند و به هیچ کاری وادارشان نمیکند. با این شرایط چه توقعی میتوانیم از این جوانها داشته باشیم و چگونه میتوانیم توقع داشته باشیم که عمق ماجرا را درک کنند. به همین خاطر من نمیگویم که جوانها چگونه هستند بلکه میگویم ببینیم چه امکاناتی فراهم کردیم و آن وقت با توجه به آن بیاییم آنها را قضاوت کنیم.
در حال حاضر مشغول چه کاری هستید و آیا امکان دارد که امسال مجددا شما را روی صحنه تئاتر ببینیم؟
- حائری: عاشقاش هستم و از خدایم هست که بتوانم نمایشی را کارگردانی کنم و واقعا امیدوارم مسئولین محترم این شرایط را برای امثال ما فراهم کنند که راحتتر بتوانیم تجربیاتمان را در اختیار جوانتر و مردم بگذاریم. در حال حاضر هم در حوزه تئاتر چند کار نمایشنامهخوانی در دست دارم از جمله نمایشنامه خوانی "رنجنامه و ترنم بانو" که بهاره مشیری آن را کارگردانی میکند. بعد از آن 20 اردیبهشتماه یک نمایشنامه خوانی هست که احمد آسوده ان را کارگردانی میکند و من در هر دوی اینها نقشخوان هستم و بالاخره نمایشنامهخوانی "چهار نمایش کوتاه" با ترجمه و کارگردانی خودم است که آن را هم در فرهنگسرای اندیشه روخوانی میکنیم. ضمن اینکه عواید این نمایشنامهخوانیها به بنیاد خیریه برکت میرسد.
انتهای پیام/32/ حسین سینجلی