سرویس تجسمی هنرآنلاین //
با پایان یافتن ششمین دوره از جشنواره هنرهای تجسمی فجر مثل هر رویداد هنری دیگر آنچه باقی مانده دستاوردها و دادههایی است که در هر سطح و با هر رویکردی که باشد، به صورت ذاتی دستکم تجربهای به تجربههای پیشین افزوده، همچنین افقهای پیش رو در برگزاری این جشنواره را روشنتر و بایدو نبایدها را نیز متمایزتر از گذشته جلوهگر میکند. از سویی نیز هر رویداد و اتفاقی برای رشد و بالندگی نیازمند بررسی، تحلیل و نقد منصفانهای است تا با نتایج حاصل از خردجمعی مراحل تعالی و کارآمدیاش را قدم به قدم به پیش ببرد. جای خوشبختی است که معاون هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، همچنین دبیرکل ششمین جشنواره هنرهای تجسمی فجر در اظهاراتشان بر ضرورت نقدپذیری رویدادهای این چنینی و به ویژه جشنواره هنرهای تجسمی فجر تاکید و به این ترتیب راه را برای نگاه تحلیلی به سازوکارهای فعالیتهای هنری هموارکردهاند. با در نظر گرفتن چنین فضایی و با پایان کار ششمین جشنواره هنرهای تجسمی فجر فرصت نشستی تحلیلی در خصوص جشنواره تجسمی فجر با حضور چند تن از هنرمندان صاحبنظر هنرهای تجسمی که خود از داوران بخشهای مختلف در دورههای پیشین این جشنواره بودهاند مهیاشد. آنچه در ادامه میخوانید حاصل میزگردی در محل خبرگزاری هنر ایران با حضور کامبیز درم بخش، حمید شانس، اصغرکفشچیان مقدم و جاسم غضبانپور با رویکرد بررسی و تحلیل شش دوره برگزاری جشنواره هنرهای تجسمی است.
پیش از هر چیز قصدمان از این نشست بررسی این مسئله است که آیا جشنواره توانسته به آن اهدافی که دنبال میکرده برسد و همین طور نقطه ضعفها و قوتهایش کجا است. از آنجا که این جشنواره تا امروز بیشتر از دو دبیر نداشته، خواستیم از دوستانی که در دورههایی از این جشنواره به عنوان داور حضور داشتهاند و از کم و کیف آن اطلاع دارند به یک جمع بندی از نیازها و خلاءهای جشنواره تجسمی فجر برسیم. به خصوص که حالا بحث بودن یا نبودن جشنوارههای این چنینی هم مطرح است. مسئله این است که چطور باید به این جشنواره نگاه کنیم. اینکه اولویتهایش چه بوده و الان چه وضعیتی دارد.
کامبیزدرمبخش: واقعیت این است که وقتی اسم جشنواره فجر میآید ذهنها به طور اتوماتیک به سمت جشنوارهٔ فیلم میرود. دلیلش هم این است که آن قدر در تمام مدت راجع به سینما و فیلمها و هنرپیشهها و کارگردانها حرف زده میشود که در حقیقت تمام هنرهای دیگر تحت الشعاع آن قرار گرفته و حتی تئاتر هم چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. این نابرابریها باعث شده که در درجه اول ذهنها معطوف به سینما شود. درست است که مردم سینما را خیلی دوست دارند ولی هنرهای دیگری هم هستند و هنرمندان دیگر هم حرفی برای گفتن دارند. این یکی از اشکالات عمده این جشنواره است.
فضاهای فرهنگی، هنری ما توسعه و رشد قابل توجهی پیدا نکرده است
یک کمبود عمده دیگر این است که ما مکانهای مناسب برای برگزاری چنین رویدادهایی به اندازه کافی نداریم. مثلا در همین مورد نقاشی و کاریکاتور تا آنجا که من میدانم همیشه دچار مشکل فضا و تجهیزات نمایشگاهی بودهایم. برای مثال من اخیرا در یکی از همین نمایشگاهها دیدم که برای قاب کردن آثار دچار کمبود بودند. اینها مسائل سادهای است که با این عنوانهای باعظمت تناسب ندارد و حتما باید راجع به این مسائل فکر کرد. در واقع اینها مسائل بسیار سادهای است که با رویدادی به این وسعت همخوانی ندارد و این مسائل حتما باید مورد توجه قرار بگیرد و برای آن فکر شود. برای نمونه همین موزه هنرهای معاصر تهران برای شرایط ۵۰ سال پیش ساخته شده و دیگر جوابگوی هنر امروز نیست. با وجود این تعداد هنرمند که در این سالها پابه عرصه گذاشتهاند در واقع فضاهای فرهنگی و هنری ما توسعه و رشد قابل توجهی پیدا نکرده است که خود این مسئله آسیب عمدهای محسوب میشود.
وقتی که آبروی یک مملکت در میان است باید بهترینها را انتخاب و دعوت کرد
تبلیغات و اطلاع رسانی هم معضل دیگر این اتفاق هنری است. همیشه شاهدیم که به محض اینکه این جشنوارهها تمام میشود در واقع همه چیز تعطیل میشود و با نزدیک شدن به دوره بعد و یکی دو ماه مانده به نمایشگاه باز هم با شتاب و سراسیمگی میخواهیم همه کارها را با سرعت انجام دهیم. این در حالی است که در واقع به این مسائل باید در طول سال فکر و روی آن کار بشود و دبیرخانه دائمی جشنواره در فاصله بین دورهها فعالیت داشته باشد.
آقای غضبانپور نظر شما درباره برگزاری جشنوارهای به این گستردگی چیست؟ کنار هم قرار دادن همه رشتهها در یک جشنواره منطقی است؟
جاسم غضبانپور: مهمترین مسئلهای که در سالهای گذشته هم خیلی دربارهاش بحث شد این بود که واقعا نمیشود همزمان چندین جشنواره برگزار کرد. وقتی اتفاقها همزمان میشوند مسائل مختلفی پیش میآید. مثلا اگر در عرصه ورزش بخواهیم این موضوع رادنبال کنیم میبینیم که وقتی پای فوتبال به میان میآید تمام رشتههای دیگر ورزشی کنار گذاشته میشود. در فعالیتهای هنری هم وقتی اسم سینما میآید کاریکاتور، عکاسی و تئاتر همه کم رنگ میشوند. حتی اگر مسئولی هم بخواهد جشنوارهای را افتتاح کند سراغ جشنواره فیلم میرود تا سراغ جشنواره هنرهای تجسمی. چنین رفتاری را ما در این سالها به عینه دیدهایم. حتی گاهی پیش میآید که دستمزد داوران وجوایزجشنوارههای تجسمی با رشته سینما تفاوت دارد. بنابراین اگر قرار باشد ما صورت مسئله را در اینجا جراحی کنیم این جراحی کردن با همین چند نفر اتفاق نمیافتد و باید تعدادی از مسئولین جشنواره هم حاضر و پاسخگو باشند.
اصولا برگزاری چنین جشنوارههایی از طریق سیستم دولتی اشتباه است. در هیچ کجای دنیا این حجم ازرشتههای هنری را در یک مقطع بسیار کوتاه و با شتابزدگی در یک جشنواره نمیگنجانند. باید زمانبندی و تفکیک رشتهها انجام شود تا هم برگزار کنندگان و هم بازدیدکنندگان فرصت کافی در اختیار داشته باشند. این جشنواره باید از شکل دولتی بیرون بیاید و انجمنها متولی برگزاری آن شوند. دولت باید به صاحبنظران رشتههای مختلف هنری اعتماد بکند و فکر نکند که اگر جشنواره را واگذار کرد چه اتفاقی خواهد افتاد.
آقای شانس نگاه شما به روند برگزاری این جشنواره طی دوره های مختلف اش چگونه است؟
حمید شانس: من فکر میکنم که در سالهای گذشته این جشنواره در یک زمینه اجتماعی متفاوت تری مطرح بود که بخشی از آن تقابل فعالیت رسمی دولتی تاحد زیادی کنترل شده و در مقابل آن جریان خودجوش فعالی را میبینیم که هنرمندان به طور معمول شکل میدهند و از تجربه زیستهشان ناشی میشود و ممکن است لزوما در چارچوبهای از پیش تعیین شده نگنجد. خود این تقابل و اتصالش به جریانات سیاسی -که طبیعتا پایگاه طبقاتی قشر هنری به جریان کمتر رادیکالی متصل است که این را آمار نشان میدهد و معنای خاص دیگری هم ندارد. هم باعث شده بود که این تقابل شکل بگیرد.
جشنواره در تقابل با بیینالها قرار گرفت
در نتیجه بررسیهای سالهای گذشته به نظر من قبل از اینکه بررسی فنی باشد بررسی اجتماعی است و قبل از اینکه مسئله نتایج هنریاش باشد مسئله در حقیقت یک مبارزه اجتماعی و سیاسی است به همین علت من الان دیگر تمایل ندارم دیگر با آن شیوه ارزیابی کنم. طبیعتا شرایطی هست که گمان میکنم جنبههای مثبت قضیه را هم حالا در نظر گرفت. به نظر من چند مسئله مخل آن جریان بود. اولین مسئله عبارت از این بود که به دلایلی که برای من چندان هم واضح نبود جشنواره را در تقابل با بیینالها قرار دادند و به نوعی بیم آن میرفت که بیینالها حذف شوند.
مورد سوم این است که جشنوارهها به هرحال بخشی از بدنه هنر محسوب میشوند. رابطهشان را هم با اهل هنر و با مسیر تحول هنر و نیازهای هنر باید به شکل واضحتر مشخص کنند. این مهندسی اجتماعی که در سطوح مختلف و گاهی خیلی ناشیانه و بدون برنامه ریزی رخ داده درک نمیکند که نیاز به رشد هنر تجسمی و مثلا نیاز به رشد هنر خوشنویسی در زمینه عینی اجتماعیشان چقدر است و این را از بالا تعیین میکنیم که این هنر رشد کند یا نکند. ما با نیازهای واقعی اجتماعی و با نیازهای واقعی هنرمندها و با نیازهای واقعی عواطف عمومی نمیتوانیم ارتباط درست برقرار کنیم در نتیجه آن چیزی که جشنوارهها را کج و معوج کرد و اجازه نداد رابطهشان را به خوبی برقرار کنند یک تناسب واقعی و دقیق بود که برآورده نشد و جای آن را ذهنیتهای از پیش تعیین شده گرفت. من فکر میکنم که شاید مهمترین مباحث همین سه مورد باشند که جشنواره فجر را به یک جشنواره به اندازه کافی موفق تبدیل نکرد یا آن اندازه که مسئولین میخواستند و تلاش کردند جواب نداد. گمان نمیکنم ضرورتی هم برای حذف آن باشد.
به نظر شما ضرورت ها در کدام جنبه ها باید بررسی شود؟
حمید شانس: ضرورت به نظر من برای تعیین درستتر جایگاه، وظایف و شیوههای عمل هست. اسم هم چندان مهم نیست. عنوان فجر در سینما یک چیز است و در تجسمی چیز دیگر. سینما عملا در جشنواره فجر دارد کاری را میکند که مثلا بیینالها میکنند یعنی به گونهای دیگر دارد عمل میکند. بنابراین من فکر میکنم وقتی یک قالب تعریف شده و گذشته و پیشینهای دارد، نیاز نداریم سریعا حذفش کنیم و دوباره قالبی دیگر تعریف کنیم. تا کی ما باید مدام به تغییر قالبها ادامه بدهیم. وقتی ساختاری را فعال کردهایم و شناخته شده است آن وقت باید درست بازبینی بشود.
به نظر من نقد یک وظیفه اصولی است و کسی از نقد هراس دارد که از حداقل صداقت و حداقل شجاعت برخوردار نیست. انتقاد از خود دائم باید رخ بدهد. جشنواره باید نقد شود و درست هم باید نقد شود و بر اساس اطلاعات و آمار نقد شود و جایگاهش هم باید دوباره به درستی تعریف شود. اما این جایگاه مسلما به دست گرفتن سرنوشت هنرهای تجسمی نخواهد بود. هنرهای تجسمی باید به شیوه دیگری سازمان دهی شوند و بایستی این درک شود که هنرمند بازتاب واقعی عواطف و احساسات عمومی جامعه است. این عواطف را باید اجازه داد شکل بگیرند و مشخص شود که جامعه چه وضعیتی دارد. اگرجلوی تظاهرات جامعه سالم یا بیمار را بگیرند که وضعیت جامعه مشخص شود. هنرمند باید فعال و صادق باشد و باید عمل کند حالا اگر نیازمندیای هست که از جریانی حمایت بشود چیزی هست که معمولا دولتهای دیگر هم دارند و معمولا هم هنرمندان دویست سیصد سالی هست با این جریان همراهی نمیکنند و مسیر خودشان را میروند.
آقای کفشچیان مقدم شما کارکرد جشنواره ها، بیینال ها و به طور کلی رویدادهایی که در زمینه هنرهای تجسمی اتفاق می افتند را چطور میبینید؟ آیا ضرورتی برای وجود جشنواره تجسمی فجر بوده است؟
اصغر کفشچیان مقدم: این مسئله که جشنواره تجسمی فجر بنا بوده در تقابل با بیینالها قرار بگیرد ممکن است در دورهای وجود داشته که همان طور که اقای شانس گفتند در بستر اجتماعی متفاوتی شکل گرفته است یعنی به نوعی امروز نمیشود به راحتی درباره آن صحبت کرد و به نظر من شاید زیاد هم منصفانه نیست که در یک جمع چند نفره بنشینیم و از دور بگوییم چه باید کرد.
من فکر میکنم اصل ایده جشنواره تجسمی بسیار خوب بوده چه زمان آن را مناسب بدانیم یا نه، وچه اینکه قرار دادن همه گرایشها در یک پکیج درست باشد یا منفک کردن آنها از هم. ما میتوانیم تعریف جشنواره را از بیینال منفک کنیم و این دو را جدای از هم بررسی کنیم. اما واقعیت این است که هیچ کدام از اینها واقعا پشتوانههای لازم قانونی و زیرساختی در نظام فرهنگی کشور ندارد. در واقع از بالا رقم نخورده که جایگاه جشنواره و بیینال کجا است و مدیریتش چگونه باید باشد، نقشه راه کجا است و چگونه باید حرکت کرد. و یااگر اهداف جشنواره حاصل نشد چه باید کرد؟ آیا مدیران یا میزان اعتبار را باید تغییر داد، یا نه داوران و نگرش حاکم و قوانین نظامند هنر باید تغییر کند یا...؟ متاسفانه هیچیک از این موارد تعریف نشده و اسفناکتر اینکه وقتی جشنواره به پایان میرسد انگار همه چیز متوقف میشود و دوره بعدی، بازهم براساس سلیقه و همت فردی استارت میخورد و مجدد افرادی جدید، فاقد تخصص به سیتم مدیریتی تزریق میشوند، درحالیکه در آرشیوها چیزی وجود ندارد و هیچ پژوهش آسیبشناسانهای صورت نگرفته است. گویی اهداف ارایه شده به نمودهایی تشریفاتی تبدیل شدهاند برای اینکه تنها یک گزارش از جشنواره به دست بیاید تا تنور آرمانگرایان گرم شود و مهمتر اینکه مدیر بتواند گزارش کار خودش را ارائه بدهد.
پایان بخش اول گفتوگو