سرویس سینمایی هنرآنلاین: آخرین بار پنجشنبه در بیمارستان تهران کلینیک به ملاقاتش رفتم. همانطور آرام و متین روی تخت دراز کشیده بود و دوستی پشتش را می‌مالید. می‌دانستم دیگر امیدی نیست دستگاه گوارش او غیرفعال شده بود و دکتر‌ها حرف آخر را زده بودند.

وارد اتاق که شدم به دلیل کاهش سطح هوشیاری ابتدا مرا نشناخت تا عباس آقا پشت سرم آمد. گل از گلش شکفت و گفت: به به! برادران عبدالعلی‌زاده؛ مثل همیشه با‌‌ همان عبارت دوست داشتنی.

حال و احوال و از این حرف‌ها، ما هم خودمان را زدیم به آن راه و از این تعارف‌ها که پرتو کی سرپا می‌شوی کتاب جدید را ترجمه کنی. خاطرات گل انداخت و هفته نامه سینما و کتاب ردپای سینما در ۳۵ کشورجهان و... گفت این کتاب را دوست دارد و از معدود کتابهایی است که از فارسی به انگلیسی برگردانده.

خبر آخر را صبح سه شنبه در خانه سینما شنیدم با خودم گفتم اگر به عیادت‌اش نمی‌رفتم گوشه دلم می‌ماند. این روز‌ها خیلی زود دیر می‌شود. برای همین باید در لحظه تصمیم گرفت به دیدار دوست و عزیز و یا عیادت بیمار رفت. اگر به عیادت پرتو نمی‌رفتم گوشه دلم می‌ماند.

پرتو مهتدی را با مجله سینما شناختم وقتی نوجوان بودم و از این کیوسک به آن کیوسک به دنبال سینمای شماره جدید می‌رفتم. می‌خریدم و پنجره سینمای جهان به رویم بازمی شد. آن روز‌ها تنها منبع به روزسینمای جهان همین بود. اصلا انگار تازه مجوز‌های پرداخت به هالیوود صادر شده بود. متن‌ها را می‌خواندم اما با لذت خوردن.

بعد‌ها وقتی به عنوان مسئول آرشیو و خبرنگار برای همکاری وارد مجله سینما شدم پرتو مهتدی با چهره‌ای پرتجربه و مهربان با همه همکار‌ها رابطه‌ای صمیمانه داشت و به دلیل حضور هرروزه و نیاز دائمی به عکس‌های آرشیو وقت زیادی برای همنشینی با او پیدا می‌کردم. بزرگوار و بدور از حاشیه و شئون کاذب این روزهای آدم مهم‌ها، دانش خود را بی‌دریغ منتقل می‌کرد اغلب منبع معتبر اسامی و سوابق سینمایی بود و گاهی هم بدون آنکه از او سئوالی کرده باشیم در گفت‌و‌گو‌هایش با دلسوزی تجربه‌اش را در میان می‌گذاشت نه تنها در مورد ترجمه و مطبوعات و سینما که گاهی درباب فیلمبرداری، عکاسی، تولید فیلم و مهم‌تر از همه زندگی کردن.

رفته رفته همکاریمان بالا گرفت حتی وقتی به اعتراض مجله سینما را ترک کردم ارتباط با او را‌‌ رها نکردم. در بازگشتم به مجله سینما به عنوان سردبیر، بزرگوارانه پذیرفت در گروه باقی بماند و مسئولیت بخش سینمای جهان را همچنان برعهده بگیرد. تکیه گاهی که مشورت با او پربرکت بود.

آدم‌های بزرگ زیادی را می‌شناسیم که وقتی در حوزه کاری یا روابط شخصی به آن‌ها نزدیک می‌شویم بواسطه خصلت‌های معمول همچون حسادت، طمع، تنگ نظری و غیره که دارند دائم در نظر آدمی کوچک می‌شوند و کمتر افرادی مثل پرتو مهتدی هستند که در طول زمان به خاطر ارزش‌های انسانی بزرگ‌تر و محترم از‌تر از قبل می‌شوند. پرتو جاه‌طلبی و حرص نداشت برای همین برخی شاگردان کم لطفش گاهی به جوانیشان جری می‌شدند و او را می‌رنجاندند ولی پرتو خم به ابرو نمی‌آورد. درد دل‌اش را می‌گفت ولی می‌گذشت. گذشت زمان را به داوری می‌گرفت. همین رفتار او باعث شد بدانم انصافا زمان، داور خوبی است.

برای من پرتو مهتدی بزرگوار بود و بزرگوار‌تر می‌شد برای همین هیچ فرصتی را برای همکاری و همنشینی با او از دست نمی‌دادم با اینکه می‌دانستم اصلا اهل ارتباطات معمول نیست - تا جایی که هرگز تلفن همراه نداشت- اما گاهی تلفنی و گاهی حضوری هرطور دست می‌داد از او خبری می‌گرفتم. راستش بعد از سال‌ها که به هیج جشن و افتتاحیه و اختتامیه‌ای نمی‌رفتم تنها به عشق بزرگداشت پرتو مهتدی به جشن انجمن منتقدان رفتم و غیبت او خبراز احوال بد و پیشرفت سرطان داد.

پرتو مهتدی یک عنوان حرفه‌ای بود، یک برند در ترجمه و یک ویژگی در اخلاق حرفه‌ای. اگر کاری را قبول می‌کرد تاپایان با کیفیت و دقت نظر انجامش می‌داد. بدون حاشیه و مطالبه خدمات ویژه‌شان استادی‌اش.

وقتی برای ترجمه کتاب ردپای سینما در ۳۵ کشور جهان از او دعوت کردم با اینکه یک ماه از عمل (سرطانی که در ‌‌نهایت او را ازماگرفت) را سپری کرده بود و شرایط ترجمه از نظر زمانی پرفشار بود با بزرگواری پذیرفت و زود‌تر از زمان موعود انجام داد.

دیدن پرتو یادم می‌آورد که آنچه ماندنی است خدمت است. آنچنان در زندگی پیروز می‌نمود که روحیه‌ام را در برخورد با تنگ نظری‌ها و سهل انگاری‌های روزگار تقویت می‌کرد.

مرد دوست داشتنی مطبوعات سینما گرچه بسیار آزار دید ولی کسی را آزرده نکرد. حفظ این رفتار در این روزگار کارسختی است. برای همین است که می‌گویم بدرود پرتو سینمای ایران.