به گزارش سرویس تئاتر هنرآنلاین// نمایشنامه این نمایش شامل مونولوگی است که در مدت چهل و پنج دقیقه از زبان تنها بازیگر نمایش که نویسنده نمایشنامه هم هست بیان می شود. بدیهی است رویارویی با یک مونولوگ هم برای کارگردان و هم برای بازیگر کار سخت و ظریفی است که باید با چشم باز به سراغ آن رفت. با توجه به این موضوعات تماشاگر نباید انتظار تماشای کنش و واکنش دراماتیک از سوی بازیگران را داشته باشد، اما کارگردان نمایش با وارد کردن تماشاگر به صحنه به عنوان یکی از عناصر درام و استفاده از این پتانسیل، به خوبی این مشکل را برطرف کرده و تا جایی پیش می رود که حتی در برخی موارد از تماشاگر به عنوان بازیگر نقش مکمل بهره می برد. این امر در کنار طراحی میزانسن هایی که در نگاه نخست یکنواخت می نماید اما در ادامه ارتباط لازم را در ذهن تماشاگر ایجاد می کند، به نمایش کمک کرده تا در دام خسته کننده شدن گرفتار نیاید. گونه نمایش محیطی با عمری کوتاه ،از پدیده های امروزی به شمار می آید و کارگردان توانسته با بهره گیری از ویژگی های یک نمایش مدرن، یک زندگی مدرن را پیش روی تماشاگر قرار دهد و باعث شود تا تماشاگر با وجود دلسوزی برای این شخصیت نمایشی، سوء استفاده های او را نیز از همین دلسوزی از نظر دور ندارد. به گونه ای که به نظر می رسد ژاک که خود را دوست کافکا معرفی کرده (و البته شاید هم همین گونه است اما او چونان برخی مردم امروزی در این زمینه اغراق می کند) از دیدگاه روانشناسی در مثلث قربانی گرفتار آمده و گاهی در کنج قربانی این مثلث جای گرفته، به دنبال ناجی می گردد. این موضوعی است که همه ما در زندگی روزمره کم و بیش با آن آشنا هستیم و نه تنها در مواقعی خود ما این مثلث را تجربه کرده ایم، بلکه در اطرافیان نیز شاهد آن بوده ایم. همین امر انگیزه هم ذات پنداری را در تماشاگر ایجاد کرده و موجبات حفظ ارتباط او با نمایش را فراهم می آورد. ارتباطی که تا آخرین لحظه نمایش به چشم می آید. جودکی در مقام کارگردان نمایش به خوبی توانسته از پس این نمایشنامه برآمده و تماشاگرش را تا اندازه زیادی راضی روانه خانه اش کند. اما از سویی دیگر به نظر می آید که کمی دقت بیشتر در زمینه طراحی میزانسن و استفاده از حرکات نمایشی بیشتر و بهره گیری از قابلیت های بازیگری همچون افشاریان می توانست موفقیت او را دو چندان کند. هرچند او در مواجهه با نمایشنامه ای این چنینی به میزان زیادی به این موفقیت نایل آمده است. اما سجاد افشاریان در ابتدای ورود به صحنه کمی بدون تمرکز به نظر می رسد و در دقایق نخست بازی یکنواختی را ارایه می دهد. مشکلی که در همان ابتدا باقی می ماند و از آن پس گویی که بازیگر تازه گرم شده باشد، به خوبی از پس ریزه کاری های بازی برآمده و ارتباط دراماتیک لازم را با تماشاگر برقرار می کند. او در طول نمایش به خوبی می داند که چه می خواهد و چرا می خواهد و توانسته رابطه اش را با میزانسن حفظ کند. به نمایش گذاشتن شخصیتی پخته در هر لحظه از نمایش (به جز در چند دقیقه نخست) گویای آن است که گروه اجرایی توانسته با تحلیل جزء به جزء نمایشنامه و انتقال آن به نمایش، تلاش خود را در این زمینه به رخ تماشاگر بکشد. در پایان دست مریزادی برای حسن جودکی به عنوان کارگردان و سجاد افشاریان به عنوان نویسنده و بازیگر و همه گروه نمایش "دوست کافکا" باقی می ماند.