به گزارش سرویس تئاتر هنرآنلاین
١- "سالگشتگى" ارجاعهاى پیدا و پنهانى به نمایش ١٢ سال پیش امیر رضا کوهستانى، "رقص روى لیوانها" دارد، من آن اثر را ندیدم اما با دوستانى به تئاتر رفتم که رقص ... را دیده بودند، آنها گفتند لذت بیشترى بردند؛ ارجاع یک اثر به اثر دیگر ، ویژه اثر دیگرى از همان کارگردان، براى مخاطب آگاه از اثر منبع، لذتبخش است، او نقش داناى کمى تا قسمتى کل را روى صندلى مىیابد که چیزهایى مىداند که تماشاگر بغل دستى نمىداند... اما پرواضح است به همان میزان، اگر اثر دوم بلغزد، دمار از مخاطب در مىآورد، آنها که کتابى مىخوانند و سپس فیلم و تئاتر اقتباس شده از روى آن را تماشا مىنمایند از این اصل خاطرهها دارند.
٢- "سالگشتگى" مىکوشد استقلال خود را از رقص... حفظ نماید، اما حجم ارجاعها و به ویژه فرم بهرمندى از فیلم نمایش رقص... چنان است که این استقلال با خدشه روبرو مىشود اما نه تا آن حد که تماشاگر "سالگشتگى" اصل موضوع را از کف بدهد؛ هر چند مقایسه چندان دقیقى نیست اما به گمانم این مثال مىتواند به دریافت منظورم به شما کمک کند؛ خواننده چنین متنى حتما به تماشاى فیلمهاى مسعود کیمیایى رفته است، هر فیلم روایت خود را دارد اما أن کسى که با زاویه نگاه و بافت فکرى کیمیایى آشناست و او را در این پنج دهه دنبال کرده، فیلمهاى تازه او را هم جورى مىبیند که تماشاگر گذرى از آن نصیب نمىبرد، او مىداند در جهان واژگان کلامى و تصویرى کیمیایى رفیق، ناموس، چاقو ... چه بار معنایى خاصى دارند، لذا در تماشاى هر اثر تازه وى با شناختى قدیمى، همراه کاراکترهاى او مىشود... بر همین مبنا تماشاگر "رقص روى لیوانها" با آگاهى از شناسنامه دو شخصیت اصلى جور دیگرى "سالگشتگى" را مىبیند، او سادهتر همراه نمایش مىشود و بختش براى همذاتپندارى بلندتر است و در این اثر خاص به واسطه وابستگى تام و تمام "سالگشتگى" به رقص... بیننده دومى چیزى کم خواهد داشت.
٣- "سالگشتگى" دیر شروع مى شود ، نریشن در تاریکى ، سپس بازى هوپ (آن هم تا ٨٠) و آنگاه توضیح درباره شیوه بازى ( باز هم تا ٨٠ ) که به نوعى نمایش در نمایش سالگشتگى و رقص ... است و بعدتر... تا حضور صداى خارج صحنه، براى یک نمایش یک ساعته، مقدمه مطولى محسوب مىشود. انرژى آغازین تماشاگر در پس این دقایق لطمه مىبیند و شاید براى همراهى با اثر کم بیاورد.
٤- و اما دو بازیگر رقص ... بعد ده سال بعد، براى دوبله رقص... در یک استودیو کنار هم قرار مىگیرند، مرد گویا از تندىهاى دیروز نشانى ندارد " سن که بالا مىرود آدم ملو مىشود " اما زخمهاى زن هنوز بخیه نخورده و طعم تلخ جدایى را به کام دارد ...کنشهایشان میان متن نمایشى و دنیاى بیرونىشان در آمد و شد است، آن سان که گاه خودشان جزیى از اثر مىشوند... غیر از نوستالژىهاى دوگانه ( براى تماشاچى رقص... و نیز دو شخصیت اثر)، اجحاف و حتى زور گویى به زن که ظاهرا در همه دوران تاریخى تکرار مىشود از دیگر دستمایههاى نمایش است... کوهستانى براى روایت تازهاى از دو شخصیتى که سالیان پیش خلق کرده، ایدههاى خوبى نظیر انتخاب لوکیشن مناسب ( استودیو دوبله ) براى این رویارویى دوباره و نیز فرم روایت و یادآورى خاطرهها (پخش فیلم نمایش ) ارائه داده است اما به زعم من، سالگشتگى از این ایدههاى خوب طرفى نمىبندد ، یعنى این دو شخص، دوباره احضار مىشوند که چه کنند؟ عایدى مخاطب رقص ... از دیدار دوباره این دو چیست؟ تماشاگر "سالگشتگى"، بعد از تحمل بازسازى خاطرههاى این دو ، بیشتر از آن بگو مگوهاى روزمره چه مىفهمد... غیر از این، نوع چیدمان صحنه نمایش به گونه ایست که اغلب تماشاچیان فقط روبروى یکى از بازیگران قرار مىگیرند و بخت اینکه میمیک صورت و واکنشهاى یک طرف قصه را رصد نمایند از کف مىدهند.
٥- نه ، راستش دلم نمىخواهد با این جملات نقدگونه این متن را به پایان ببرم زیرا به رغم این کمبودها، به واسطه فرم روایت، برخى دیالوگها و نیز لحظاتى از بازىها ساعتگشتگى خوبى در "سالگشتگى" داشتم.
انتهای پیام/
امید نمایشى