سرویس تئاتر هنرآنلاین، دریا دریایی،کارگردانی جوان و به همان اندازه جدی و جویاست.وی که فارغ‌التحصیل رشته نمایش از دانشگاه تنکابن است،این روزها دومین تجربه کارگردانی خود را در "خانه کوچک نمایش" دانشکده هنر و معماری روی صحنه برده.نمایش "کُلفَت‌ها" نوشته ژان ژنه اثری است که با کارگردانی دریایی به شدت مورد استقبال واقع شده و البته بی‌شک بخشی از این موفقیت،مدیون بازی‌های خوب بازیگران آن است. با کارگردان «کُلفَت‌ها» درباره حاصل کارش گپ‌وگفتی داشته‌ایم. *** پیش از "کُلفَت‌ها"،چه نمایش دیگری را کارگردانی کرده بودید؟

بیش‌تر کارهای قبلی‌ام در حد کارهای دانش‌جویی بوده اما قبل از "کُلفَت‌ها"،نمایشی داشتم به نام "خلوت‌گاه" نوشته ابراهیم مکّی که آن را هم اوایل پاییز امسال به مدت دو هفته در "خانه کوچک نمایش" اجرا رفتیم.

چه شد برای کار دوم نمایش‌نامه بحث‌برانگیز "کُلفَت‌ها" را برای اجرا انتخاب کردید؟آیا این متن دست‌کم از نظر فضای نمایشی به کار قبلی شما ربطی دارد؟

نه،ربطی به هم ندارند.البته به لحاظ فضای نمایشی ربط‌هایی به هم دارند.اولین‌بار که نمایش‌نامه "خلوت‌گاه" را می‌خوانید،حس می‌کنید خیلی ساده است،یعنی متنی که شاید زیاد چیزی برای نشان‌دادن نداشته باشد،ولی وقتی چند بار می‌خوانید،می‌بینید خیلی جای کار دارد.حتی جا داشت کار را از فضای رئال خارج کنیم و من این را خیلی دوست داشتم.در "کُلفَت‌ها" هم ما این کار را کردیم.فضای «خلوت‌گاه» کمی سوررئال شده بود. "کُلفَت‌ها" را هم وقتی اولین‌بار خواندم،حس کردم یک متن خیلی سخت است با انبوهی از دیالوگ،دقیقاً برعکس "خلوت‌گاه". با بازیگران که درباره آن صحبت کردیم و از روی متن خواندند،دورخوانی متن بالای 80 دقیقه شد. برای اجرا فاجعه بود.سعی کردیم از آن کوتاه کنیم،چون تماشاگر الان نمی‌تواند کاری را با این زمان طولانی نگاه کند.اجرای نمایش ما بیش از دو ساعت می‌شد.سعی کردیم تا جایی که امکان دارد و به متن لطمه نمی‌خورد،زمان نمایش را کم کنیم.آن دورخوانی 80 دقیقه‌ای را به 35 دقیقه رساندیم.می‌دانید که "ژان ژنه"، داستان "کُلفَت‌ها" را بر اساس یک ماجرای واقعی نوشته است.دو خواهرِ کُلفت به نام "پاپِن" که خانوم خانه را کشتند تا خودشان جای او را بگیرند.ژنه این ماجرا را با تفاوت‌های زیاد از روی داستان اصلی برداشته،چون این نمایش‌نامه واقعاً در گذشته اتفاق افتاده بود،حس کردم بهتر است شکل آیینی به خودش بگیرد.از آنجا که دوست دارم حرکات فرم را در کارهایم بگنجانم و در "خلوت‌گاه" هم داشتم،می‌خواستم این کار را دوباره انجام بدهم و یک‌سری حرکات را به کارم اضافه کنم،چون هم به کار ربط دارد و هم می‌تواند نمایش را برای تماشاگر جذاب‌تر کند.از آنجا که مرگ در فضای کل کار حاکم است،سعی کردیم این حرکات آیین مرگ را نشان بدهد،یعنی ربطی به مرگ داشته باشد.نمی‌دانم تا چه حدی موفق بوده‌ایم و آیا تماشاگر متوجه منظور ما می‌شود یا نه.

این حرکات آیینی به‌نظرم فاصله‌گذاری‌های خوبی در نمایش شماست.ما چنین نمونه‌هایی را در نمایش‌های ایرانی هم داریم. برای اجرای آنها از کارگردان‌های قدیمی و حرفه‌ای تئاتر ایران الهام نگرفتید؟

نه،راستش شنیده بودم نمایش‌هایی هستند که حرکات فرم دارند،ولی خودم ندیده بودم.البته کارهایی که فقط فرم باشد دیده‌ام اما کارهایی که ترکیب فرم و دیالوگ باشد،ندیده بودم. بنابراین از کسی الهام نگرفتم.

می‌دانید که پیش از شما،کارگردان‌های دیگری هم این متن را اجرا کرده‌اند.آیا اجراهای آنها را دیده بودید یا برای اجرای خودتان،عکس و مطالبی درباره کار آنها دیدید و خواندید؟

فقط در مورد اجرای دکتر رفیعی یک‌سری تحقیق کردم که خب آنها هم،نظر منتقدان بود.همه گفته بودند اجرای خوبی نبوده و فقط سعی کرده بودند کار خیلی زیبا باشد.حتی سعی کردم فیلم کار را پیدا کنم اما نشد. به مرکز هنرهای نمایشی هم رفتم،گفتند فیلم کار موجود نیست.

با توجه به این‌که می‌گویید قصد داشتید حرکات فرم و آیینی در نمایش‌تان اجرا کنید،در نخستین مواجهه تماشاگر با کار،حس می‌شود کاملاً به متن "ژنه" وفادار بوده‌اید و سعی شده شکل کلاسیک متن را حفظ کنید.آیا در متنِ "ژنه" هم بر این نگاه کلاسیک تاکید و اشاره شده؟در کل کدام شیوه‌های اجرایی نمایش ملهم از نمایش‌نامه و کدام بخش‌ها به کارگردانی شما مربوط می‌شود؟

منظورتان حرکات بازیگران است؟

نه،منظورم شکل اجرایی نمایش است،مثل دکور رئال،شیوه بازی بازیگران،ریتم کار و غیره.همه چیز خیلی کلاسیک است.

نه، ببینید در مدل دیالوگ‌گفتن بازیگران حرف‌تان را قبول دارم،چون اصلاً یک جاهایی خودِ ژنه گفته است این دیالوگ باید با حالت تراژیک گفته شود،ولی مثلاً صحنه و سایر چیزهایی را که ژنه در متن به آنها اشاره داشته،ما انجام نداده‌ایم.

صحنه‌ای که ژنه در نمایش‌نامه مد نظر داشته چه بوده؟

گفته بود صحنه و لوازم خانه خانوم، به سبک دوره لویی پانزدهم است،ولی ما این‌گونه نگاه نکردیم.

نکته مثبت نمایش شما،در مورد بازی بازیگران و بخصوص دو بازیگری است که نقش کُلفَت‌ها را بازی می‌کنند.ما اینجا مفهوم درست و دقیق بازیگر و بدنش را می‌بینیم.حتی جاهایی که حرکات فرم ندارید،حسابی از بازیگران کار کشیده‌اید.شما برای هر جمله و کلمه‌ای،حرکت طراحی کرده‌اید. ضرورت این همه حرکات فرم، بدن و میمیک صورت چیست؟

من به این جمله خیلی اعتقاد دارم که تماشاگر می‌آید تئاتر را ببیند،نه این‌که بشنود. به همین دلیل،سعی کردم از بازی‌هایی استفاده کنم که تماشاگر همه چیز را در حرکات شخصیت‌ها ببیند.

در مورد صحنه‌های نمایش هم،همان‌قدر که از متن کوتاه کرده‌اید،فکر می‌کنم چند صحنه در نمایش شما،اضافی یا توضیح واضحات است.می‌شد به سادگی آنها را کنار گذاشت.مثل صحنه آماده‌کردن زیسپون خانوم.موافقید؟

بله،اتفاقاً ابتدا فکر کردم این صحنه نشان داده نشود،ولی وقتی وارد تمرین‌ها شدیم،تصمیم گرفتم نشان داده بشود. بود و نبودش چندان فرقی نمی‌کرد. بازیگران چطور انتخاب شدند؟سابقه بازی حرفه‌ای داشتند؟

درنا سادات رهنمایی و زهرا مولایی‌نکو، از دانشجویان رشته نمایش گرایش بازیگری در دانشگاه تنکابن بودند.آنها را می‌شناختم و می‌دانستم توانایی‌شان در چه حدی است.این متن را با هم انتخاب کردیم،یعنی با هم تصمیم گرفتیم متن را کار کنیم.شخصیت‌های "کِلِر" و "سولانژ" تفاوت‌هایی با هم دارند که دقیقاً در این دو بازیگر وجود دارد.البته فکر می‌کنم خیلی قابل‌لمس باشد.در "کُلفَت‌ها"ی ژنه،"کِلِر" کوچک‌تر از "سولانژ" است، ولی اینجا بازیگران ما هم‌سن هستند که به‌نظرم نشان داده نمی‌شود.تفاوت‌شان در نمایش‌نامه دو یا سه سال است اما خیلی مهم نیست."کِلِر" یک‌سری خصوصیت دارد که «سولانژ» ندارد."کِلِر" حالت زنانه‌گی بیش‌تری دارد و خشن‌تر است. بازیگران هم بر اساس همین قابلیت‌ها انتخاب شدند.از انتخاب نقش‌ها خیلی راضی هستم.

در نمایش‌تان به اقتضای فضای داستان،از تکنیک بازی در بازی استفاده‌های بسیاری کرده‌اید.نمونه خوب چنین تکنیکی در نمایش،"مرگ یزدگرد" استاد بیضایی است. برای شکل‌گرفتن این وجه نمایش به آثاری از این دست مراجعه یا از نمونه‌های موجود استفاده نکردید؟

نه، بیش‌تر از خودِ متن کمک گرفتم و به کارگردانی خودم متکی بودم و همین‌طور تغییر صداهایی که بازیگران انجام دادند.مثلاً وقتی "کِلِر" خودش است،کمی لوس حرف می‌زند و هنگامی که خانوم خانه است، با اقتدار بیش‌تر صحبت می‌کند.در مقابل "سولانژ" هم وقتی خودش است،خشن حرف می‌زند و زمانی که رفتار "کِلِر" را تقلید می‌کند،خودش را کمی لوس می‌کند.

چقدر تمرین کردید برای شکل دادن این اجرا؟در تمرین‌ها چقدر کارگردانی شما و چقدر خلاقیت بازیگران سهم دارد؟

تقریباً سه ماه تمرین کردیم.شاید کمی بیش‌تر.تمرین‌های اول،فقط بدن و بیان بود. بعد دورخوانی‌ها را شروع کردیم که خیلی طولانی بود و به‌تدریج آن را کم کردیم، بخصوص نقش مادام را خیلی کم کردیم.اکثر میزانسن‌ها متعلق به خودم بود اما تا حدودی هم اتود بازیگران بود.

اجرای جشنواره‌ای نداشتید؟

راستش از خیلی وقت پیش،مدام "کُلفَت‌ها" را می‌فرستادیم برای جشنواره‌های مختلف و حتی برای پایان‌نامه‌های برگزیده،ولی همه جا به خاطر حساسیت متن رد می‌شد.یک‌بار هم در فرهنگ‌سرای "قبا" با همین بازیگران نمایش‌نامه‌خوانی کردیم.

خودتان چقدر این دیدگاه ژنه را به طبقه فرودست و فرادست جامعه فرانسه و حتی دنیا قبول دارید؟ اگر بخواهیم آن را با ذهنیت و نیاز تماشاگر ایرانی مقایسه کنیم،چقدر آن را دغدغه مخاطب ایرانی می‌دانید؟

تا حد زیادی با ژان ژنه موافقم،البته نه به آن سیاهی که ژنه می‌بیند، بخصوص در حال حاضر.فاصله میان طبقه مرفه و فقیر خیلی زیاد شده.تماشاگر ایرانی می‌تواند با متن و نمایش ارتباط برقرار کند. برای تماشاگر جدی و حرفه‌ای تئاتر نه،ولی حس می‌کنم تماشاگر عام،شاید ممکن است جاهایی را متوجه نشود.

در "کُلفَت‌ها"،دو شخصیت منفی و مثبت یا به تعبیری امیدوار و ناامید داریم.فکر می‌کنید چرا "سولانژ" مدام سعی می‌کند حتی به صورت نمایشی و در بازی،خواهرش را بکشد؟

بله،من به این نکته فکر کرده بودم که سولانژ حالا که پس از مرگ کلر تنهاست،چه می‌کند؟خودکشی می‌کند یا روانی می‌شود؟برای این‌که این‌ها آنقدر سعی کردند جای خانوم را بگیرند، بیش‌تر زندگی‌شان دیگر واقعی نیست. مدام در خیالند.هر روز یکی از آنها نقش خانوم را بازی می‌کند. بیش‌تر در رویا هستند و آن رویا، برای‌شان واقعی‌تر از واقعیت شده.هر بار می‌خواهد خانوم را بکشد،ولی یک اتفاقی می‌افتد و نمی‌شود؛خانومی که خواهرش است. صحنه دادگاه پایانی هم در واقع یک‌جور فلاش فوروارد از بازتاب جنایت سولانژ است.درسته؟

خودِ سولانژ فکر می‌کند که اتفاق می‌افتد و خوش‌حال است.دوست دارد اتفاق بیفتد.فکر می‌کند الان دیگر قاتل و معروف می‌شود.دیگر کُلفَت نیست و برای خودش وجهه اجتماعی پیدا کرده.

چه شد که نقش "خانوم" را خودتان بازی کردید؟

اول قرار نبود خودم بازی کنم،چون کارگردانی خیلی سخت است، بخصوص که خودتان هم بخواهید بازی کنید. با چند تا بازیگر صحبت کردیم و دیدیم نمی‌شود.در نهایت خودم بازی کردم.آن بازیگران به نقش نمی‌خوردند یا بعضی‌ها که از نظر ظاهری به نقش می‌خوردند،چیزی را که دلم می‌خواست نمی‌توانستند اجرا کنند.البته به خاطر این‌که مدام دنبال بازیگر دیگری بودیم،تمرین‌های خودم از تمرین دو بازیگر دیگر خیلی کم‌تر بود،چون علاقه‌ام به بازیگری خیلی بیش‌تر است،ولی کارگردانی را هم دوست دارم. چقدر از اجرای "کُلفَت‌ها" راضی هستید؟فکر می‌کنید دلیل استقبال تماشاگران و موفقیت کار چیست؟

خب خیلی کارها دوست داشتم انجام بدهم که با توجه به امکانات نشد.تقریباً 80 درصد از کارهایی را که می‌خواستم،انجام دادم.فکر می‌کنم اگر اجرای نمایشی خوب از کار درمی‌آید،یعنی حاصل کار تماشاگر را راضی می‌کند،علت آن اعضای گروه هستند.این‌که همه به هم اعتماد می‌کنند و از جان و دل برای کار مایه می‌گذارند.

احمدرضا حجارزاده عکاس: نادر رضاییان

انتهای پیام/54/53