سرویس نمایش هنرآنلاین، نمایش "پلکان" را می‌توان بهترین و کامل ترین اثر هادی مرزبان در یک دهه اخیر دانست. ترکیب نمایشنامه منسجم، موجز و قابل قبول اکبر رادی با کارگردانی وفادارانه مرزبان اینجا نتیجه درست داده است. "پلکان" را بسیاری بهترین نمایشنامه رادی می دانند و به نظر می‌رسد این داوری درست و منصفانه است از آنجا که دغدغه های نویسنده درباره طبقه فرودست، شکاف‌های اجتماعی، اختلاف طبقاتی که پیشتر و در آثار دیگر او هم متبلور شده بود در "پلکان" در قالب قصه‌ای اپیزودیک روایت شده و از تطویل و مستقیم گویی‌های آثار قبلی این نویسنده و کارگردان در این نمایش خبری نیست. "پلکان" تازه و با طراوت به نظر می‌رسد و ارتباطی معنایی و عمیق با شرایط امروز جهان پیدا می‌کند، این ویژگی‌ها است که اثر مرزبان را زنده و پویا کرده است.

بلبل (دانیال حکیمی) شخصیت اصلی نمایش در منحنی رشد از یک مسیر غیرانسانی و اخلاقی گذر می‌کند تا به تحقیری که جامعه علیه او روا می دارد پایان دهد. رادی بلبل را قربانی شرایط می داند، نماینده‌ای از طبقه فرودست که برای رسیدن به آرزوهایش تن به هر شقاوتی می‌دهد. موقعیت هایی که رادی خلق کرده تا در بستر آنها بلبل را بهتر بشناسیم، موقعیت‌هایی آشنا هستند که با هنرمندی طراحی شده‌اند. پشت پا زدن به عشق جوانی و ازدواج با محترم اولین گام برای تغییر طبقه است. رویاهای مرد جوان با زیر پا گذاشتن وجدان انسانی و لگدمال کردن انسان‌هایی که روزی با آنها هم طبقه بوده محقق می‌شوند و در نهایت او به قله افتخار و پیروزی می رسد.

تمهید مرزبان برای تاکید روی انتخاب‌های بلبل در مقاطع مهمی از زندگی‌اش و استفاده از نور قرمز ماهیت این تغییرها را نشان می دهد. می توان این طور استنباط کرد که رنگ قرمز بر خون هایی اشاره دارد که در مسیر پیشرفت افرادی از جنس بلبل ریخته می‌شوند. بخش پایانی نمایش بازهم تصویری تازه از بلبل برای ما می سازد. او آنقدر شیطان صفت طراحی نشده که تماشاگر را منزجر کند، در حالی که دیده‌ایم برای بالا رفتن از پله ترقی چه خون ها ریخته و چه دل‌هایی را شکسته است.

علاقه او به خانواده‌اش و تلاش برای حفظ میراثی که به دست آورده بلبل را در موضعی ترحم برانگیز قرار می‌دهد و او را تبدیل به پادشاه کاخ فرمانیه، قصری پر زرق و برق اما پوشالی می‌کند. همصحبتی او با الماس‌ها کنایه‌ای از تلاش برای حفظ پیوند با زندگی، ثروت و قدرت است و تاکیدی بر تنهایی مردی که برای رسیدن به جایگاه فعلی بسیاری را پشت سر گذاشته است. طغیان خدمتکار پیر و تکیده علیه بلبل نقطه پایانی بر یک تراژدی است. تراژدی که با مرگ بمانی در رودخانه شروع شد و با قربانی شدن سلیمان و دیگران ادامه یافت.

نمی‌توان از موفقیت "پلکان" به عنوان نمایشی قصه گو و وفادار به سنت کلاسیک تئاتر صحبت کرد و نقش دانیال حکیمی در این نمایش را نادیده گرفت. پیشتر او را در سال 84 روی صحنه سالن اصلی تئاتر شهر در نمایش "ملودی شهر بارانی" دیده بودم و به خاطر داشتم که حضوری غیرقابل پیش بینی و دور از انتظار داشت. در "پلکان" با یک دانیال حکیمی تازه روبروییم که با تیپ سازی در اپیزودهای ابتدایی در نقش یک لمپن خرده پا بلبل را به تماشاگر معرفی می‌کند و در تغییری بطئی و درونی سیمایی پدرخوانده وار پیدا می‌کند. حضور او روی صحنه بازیگران دیگر را تحت الشعاع قرار می‌دهد و بازی‌اش به کمک نمایش می آید تا جذاب باشد، بی آنکه خسته کننده به نظر برسد. در صحنه‌هایی که حکیمی حضور ندارد نمایش کاملا افت می‌کند. دیدن این بازیگر با این میزان انرژی روی صحنه این دریغ را به همراه دارد که حکیمی می‌توانسته در تمام این سال‌ها چه کارنامه متنوعی داشته باشد اما این اتفاق در سینما و تلویزیون برایش نیفتاده است.

"پلکان" وفادار به سنت قصه‌گویی و روایت است، نگاه حاکم بر آن شاید با آنچه امروز در فضای تئاتر غالب است و هواخواه دارد تفاوت داشته باشد، اما تماشای آن یادآور پیشنیه تئاتر ایران و دغدغه های یک نسل است. دغدغه‌هایی که در گذر زمان و عبور ایام کمرنگ می‌شوند اما هرگز از یاد نخواهند رفت.

محدثه واعظی پور