به گزارش هنرآنلاین، متن پیام وزیر فرهنگ و ارشاد به شرح ذیل است:

ســهراب‌کشــی عادت دیرینة دهــر اسـت شیرینی فرهاد، نوک تیشة زهر است

هرچند که در سوگ تو دل، با گله قهر است پرپر شدن گل، خبر اوّل شهر اسـت

زندگی رمز عجیبی دارد، مرگ اما راز است! رمز را بتوان با معرفت و علم، گشود؛ راز اما نه در این دایره بود؛ راز را باید ادراک نمود! واقف کنهِ کنهِ کنه فرمود : "الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملاً و هوالعزیز الغفور" "آنکس که مرگ و حیات را آفرید برای آنکه شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل می‌کنید. و او شکست‌ناپذیر و بخشنده است". کیست او؟ فرمود : "تبارک‌الذی بیدهِ المُلکُ و هو علی کلِّ شیءٍ قدیر"

پربرکت و زوال‌ناپذیر است کسی که حکومت جهان هستی به دست اوست و او بر هر چیز تواناست.

عمر طول و عرضی دارد؛ طول اگر در معرض عرض عِرضی یابد، ارز و بهائی خواهد یافت والّا هرکه آنرا به تحلیل شکافت خواهد دید که جز خسران نیافت "ولا یحسبنَّ الذین کفروا اَنّما نملی لهم خیر لانفسهم اِنَّما نملی لهم لیزداد وا اِثماً و لهم عذابٌ مهینٌ"

کوتاه و بلند عمر رازیست عجیب پاسخ به هزارتوی علمش به حجیب

نی عمر معمران به جنت تنصیب نزکوتهی عمـر، بهشت اسـت نصیب

هیچ جز "ایکم احسن عملا" در این امتحان اعتباری ندارد.

پیامبر اکرم (ص) فرمود : "اِنَّ مِن سَعادَه المرء اَن یَطُولَ عُمرُهُ وَ یَرزُقَهُ اللهُ الاِنابَه" از لوازم سعادت مرد اینست که عمری طولانی داشته باشد و خداوند توبه را نصیب وی کند. پس سعادت در طول عمر نیست بل در توفیق "احسن عملا" است. و کدام کرده چنان پند شاعرانة تست! "شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند! پشت دریاها شهری است! قایقی باید ساخت!"

حجم سبزی که تو ایجاد نمودی در باغ، هیچ شاعر نتوانست که کاشت! آنهمه میوه که بر شاخه گفتار تو رُست، آنهمه فهم درست، نتوانیم از این شعر معاصر، برداشت!

گاه آدمها البته آدمها، می‌روند و داغ دنیا بر دلشان می‌ماند و گاه آدمیانی رفتنشان، داغ بر دل دنیا می‌نشاند! سهراب داغی نهاد بر دل دنیا ز رفتنش! و چه زود دنبال کفشهایش گشت! و صدایش کردند ؛

چه کسی بود صدا زد : سهراب ؟! آشنا بود صدا مثل هوا بر تن برگ! بوی هجرت می‌آید بالش من پُر آواز پَر چلچله‌هاست صبح خواهد شد باید امشب بروم من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم

و چه گلایة لطیفی از مردم زمانه دارد. گوئیا از اینکه او را نشناخته‌اند برای آیندگان شکوائیه‌ای می‌نگارد و به دست معرفت جامعه می‌سپارد اما تا هست نمی‌خواهد شناخته شود. رسم اولیاء چنین است شاید قدم جای پای آنان می‌گذارد، شکوائیه‌ای می‌نگارد و به دست معرفت جامعه و خرد جمعی می‌سپارد :

من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد هیچکس زاغچه‌ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت من به اندازة یک ابر دلم می‌گیرد !

بی‌اغراق باید گفت اگر برای شناخت عظمت روح و قوت قلم و بلندای اندیشه و صداقت کلام و سلامت مرام شاعر، تنها یک سروده چونان صدای پای آب، در دست داشتیم، کافی بود که باور کنیم ما او را بر تارک شعر معاصر نگذاشتیم بلکه او خود سپهری بود که بر سقف شعر مردمی و اجتماعی چتری از نور گسترانید و اذهان عمومی را به سوی سبک غامض هندی، خوش کشانید.

جهان‌بینی اسلامی سهراب چون به زیور افق‌های تازة کلام آراسته گشت و در گشت و گذارش دلی به بیدلی سپرد، گوی سبقت از همگنان برد! اگر چه بسی طعنت خورد و بسی افسرد، لیکن آنچنان سعادت توفیق قبول عامه برد که با آن روح لطیف و دل تُرد، گمان بر آن است که در ملکوت فکرت و اندیشه به سطوت و دلریشة سروده‌های مترنمش و لب‌های متغنّی به اشعار متخیلش و لذت مستمع از نگاه متعشق و متعمقش، ره به آمرزش برخاسته از دعای پارسایان پارسی‌گوی پارسی‌شنو، خواهد برد.

به سراغ من اگر می‌آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهائی من

انصاف را که خوش سروده است : شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند !

کاش میشد که برای سهراب، شهری از معرفت و نور بنا می‌کردیم، کاش میشد که به قانون ثبت، آن مؤسس را اینبار صدا می‌کردیم، موج‌خیزی است که عشاق از آن می‌گذرند و در این کشتی شعر و ادب و عشق، بهتر آن بود که او را به مثل، ناخدا می‌کردیم!

آنکه می‌گوید : شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند، راهکاری دارد، حرفی از جنس بلور، حرفی از سینة مردی که خدا داده به او، دل سرشار از نور، حرفی از جنس بلور : «آب را گِل نکنیم، در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب یا که در بیشة دور، سیره‌ای پَر می‌شوید، یا در آبادی، کوزه‌ای پُر می‌گردد. آب را گِل نکنیم: شاید این آبِ روان، می‌رود پایِ سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی؛ دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب! » آری آب را گل نکنیم !

از سهراب سپهری گفتن، دُر تکریم عشق را سفتن است

هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل گردم از آن

کاش فرصت آن بود که منویاتم را قلمی می‌کردم و دلم را به رشته تحریر درمی‌آوردم.

از سپهری گفتن، ما را بزرگ می‌کند وگرنه به هر که بگویی دشتهایی چه فراخ پاسخت خواهد داد : کوه‌هایی چه بلند !

من چه سبزم امروز پاسخت خواهد داد : و چه اندازه تنم هشیار است ! و باز خواهد گفت : تا شقایق هست، زندگی باید کرد.

عجیب آنکه سبک مطنطن و مطبّق اصفهانی به آسانی با سروده‌های سپهری بر جان و دل پارسیان نشست و لایه‌های زیرین این اشعار نیز بر دلها رسوب کرد و ذهن‌ها از آن طرفی بست! واژه‌ها را شست، واژه ها خود باد، واژه‌ها خود باران شد از آنرو چترها را بستند و زیر باران رفتند.

گرچه او را هیچکس تفتیش نکرد لیکن گویا می‌خواست رندی حافظ را بیادمان آورد که :

این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت بر در میکده‌ای با دف و نی ترسائی

گـر مسـلمانی از این اســت که حافـــظ دارد آه اگر از پـی امــــروز بود فردائی

«من مسلمانم، قبله‌ام یک گل سرخ، جانمازم چشمه، مهرم نور دشت سجادة من، من وضو با تپش پنجره‌ها می‌گیرم

در نمازم جریان دارد ماه جریان دارد طیف سنگ از پشت نمازم پیداست همه ذرات نمازم متبلور شده است

من نمازم را وقتی می‌خوانــم که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته ســرو من نمازم را پی تکبیـره‌الاحـرام علف می‌خوانم پی قد قامت موج! » آری گر مسلمانی از این است که حافظ دارد !

بگذاریم و بگذریم ؛ "کار ما شاید این است که میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم".

با شما همسخنان، حرفها‌ دارم اما باید به اشارت گویم، تو هم از روی کرم، رمز را فاش مکن، ز بشارت واگو!

آخرین نکته، کلامی است که از خاک مزار ادبا، بر مشام دل عشاق رسید، لب اگر می‌خندید چشم‌ها می‌گریید!

ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آید هزار سال پس از مرگ او اگر بوئی !

و حافظ می‌گوید : بر سر تربت ما چون گذری همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود!

و سهراب هنوز دغدغه دارد : به سراغ من اگر می‌آیید نرم و آهسته بیایید مبادا ترکی بردارد چینی نازک تنهایی من !

مگذاریم که تنها ماند. گرچه مشهد اردهال به برکت وجود مضجع مطهر امامزاده السلطان علی‌بن محمد باقر سلام الله علیهما هرگز خالی از زائران عاشق و عاشقان زائر نبوده و نخواهد بود اما به سراغش برویم !

از آنانکه این محفل را به صفای باطن و جلای دل، تجلی ارادت پارسایان پارسی‌بان به خادمان ادب و هنر و ادیبان مستحضر، نموده‌اند؛ به نهایت سپاسگزارم و به استمرار حضورشان و جلوه ظهورشان در مظاهره بر معرفی معارف علی‌الخصوص شاعر ممتاز و متمایز روزگارمان سهراب سپهری، امیدوارم و دل به محفل ادبی سهراب و معرفی جهانی او می‌سپارم و از صمیم دل آرزوی موفقیت برای دست‌اندرکاران و یاران و شرکت‌کنندگان دارم.

توفیق رفیق طریق عزت و اعتبار یکایک شما عزیزان باد.

کنگره بزرگداشت سهراب سپهری روز گذشته در سالن فارابی دانشگاه هنر برگزار شد.

انتهای پیام/28