گروه فرهنگ و ادب هنرآنلاین؛ ابراهیم مهدی زاده یاداشتی بر روی مجموعه داستان کریسمس مبارک ماریا نوشته پوریا فلاح نوشته که این یادداشت را برای انتشار در اختیارهنرآنلاین گذاشته است.

مجموعه داستان"کریسمس مبارک ماریا" ، داستان‌هایی مدرن ،خوشخوان و با زاویه دید مناسب است که درآن نویسنده-راوی حضوری فعال وگاه پنهان دارد. دغدغه ها ودلمشغولی هایِ خود نویسنده ، که "مثل هیچ کس" نیست. در این داستان ها نویسنده به شدت دنبال تشخص و هویت و استقلال فردی خویش است که از این لحاظ، قابل تقدیر و تحسین است. داستان های "کریسمس مبارک ماریا" ، "حوله ها" ، "بیلیارد"، "آبله ای به شکل پروانه"، "آن گوشه پایین،سمت چپ" و "علی آر پی جی"، "در ساعت پنج عصر" و "یک جای دنج..." و " بدون بلیط ممنوع" از دیگر داستان ها شاخص تر و برجسته تر هستند.

در داستان های "بیلیارد" و "حوله ها"، نقاب از چهره مردان و زنانی که تظاهر به دوستی می کنند ، کنار می زند و می گوید شما این هستید خودتان را تماشا کنید. در مردابی متعفن، گندابی خائنانه و دوستی های دروغین، غرق اید! در داستان "علی آرپی جی" ، از باورها و نشانه ای صادقانه می گوید که برای تصاحبش ، همه را به وسوسه می اندازد، حتی فرمانده ای که ظاهراً هیچ شک و تردیدی در صداقت و آرمان خواهی اش نیست، ولی مرتکب خطائی می شود که در لحظه مرگ، یارانش در دستان او، آن روبان قرمز را می بینند! نشانه ای که فقط برای علی مصونیت ایجاد می کند نه کس دیگری ، و این را فرمانده نمی داند.

نشانه ای اسطوره ای که ریشه در باورِ کهن-الگوهای ایرانی دارد و فرمانده با این کارش هم خود و هم علی را به کشتن می دهد. "مردی با دو مردمک سیاه" ، داستانِ پیش گویی و تقدیر محتومِ مرد جوانی است، که آینده اش در پشت کارتی، توسط مردی در هیئت عجیب و غریب، نوشته می شود و او شهامت خواندنش را ندارد، که تا حدی یادآور شعر "کتیبه" اخوان ثالث است. کنایه از این است که ما توان رویایی با واقعیت ها را نداریم و با ذهنیت هایمان زندگی می کنیم و در لحظه ای که باید تصمیم به تغییر وضعیت های ازلی- ابدی بگیریم، تسلیم شرایط "هرچه پیش آمد" هستیم.

در "کریسمس مبارک ماریا" همه در برلین حضور دارند. سارا، عمه منیر، عمو، پوریا، ماریا و کهنه سربازانِ جنگ، احمد تُرکه، اوس مهدی و خانعلی. چیدمانی به یاد ماندنی با زخم هایی عمیق و کهنه، از دردی فراموش نشدنی. برجان نشسته گانی که از جانشان شعله درد، در بیمارستانی غریب و غرق در سکوت، با شطرنج زمانه، نرد عاطفه می ورزند. آیا "کریسمس مبارک ماریا" داستان پوریا است؟ نه. متن این را نمی گوید.

اگر از روان شناسان بپرسید که علم روانشناسی چیست؟ همه متفق القول خواهند گفت: " ما نمی¬گوییم علم روانشناسی چیست. ما می¬گوییم چه چیزهایی علم روانشناسی نیست." پوریا- راوی رندانه از سارا- ماریا می نویسد تا خودش ساخته شود. پوریا- راوی از معصومیتِ سارایِ تهرانش می نویسد تا " پسر شجاع" از زبان سارا نام دوست پسرش را نشنود! سارا بر همان نیمکتِ قهوه ای می نشیند که جایگاه همیشگی ماریاست، تا پوریا به کمک سارا ، از راز ماریا آگاه شود. آیا قرابتی بین سارایِ معصوم تهران و ماریای مقدس برلین وجود دارد؟ یا پوریا-راوی این طور می خواهد؟ آیا ماریا، رویای سارایِ دیگرگون شده پوریا نیست؟ " کریسمس مبارک ماریا" داستان پوریا هست و هم نیست.

لکه های قهوه ای روی بازوی ماریا با نیمکت قهوه ای چه قرابتی دارد؟ هم سارا و هم ماریا از میان گل بوته های کنار نیمکت قهوه ای عبوری رویایی و ازلی دارند که به زیبایی توصیف می شود. چیدمانی عالی، بصری، هم چون دوربینی بی طرف، اگر چه او بی طرف هم نیست، بلکه هم خالق است و هم مخلوق و هم بازیگر همین نمایش زنده. چه مولف پوریا باشد چه راوی، باید به متن اعتماد کنیم نه نویسنده.