گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: عبدالعلی دستغیب ۱۶ آبان ۱۳۱۰ در شیراز چشم به جهان گشود. این منتقد ادبی و مترجم ایرانی بیش از ۵۰ عنوان کتاب ترجمه و تالیفی دارد. تحصیلات ابتدایی و دوره اول متوسطه را در فیروزآباد و جهرم خواند. سپس وارد دانشسرای مقدماتی شیراز شد و پس از فراغت از تحصیل، به تدریس در دبستان‌ پرداخت. پس از ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ به‌دلیل فعالیت سیاسی بازداشت شد و یک سال را در زندان شیراز گذراند. دستغیب پس از آزادی از زندان، به‌علت ممنوعیت از مشاغل دولتی، به کار در دفتر اسناد رسمی و روزنامه‌های محلی شیراز پرداخت و مدت سه سال نیز کارمند غیررسمی اداره بهداشت بود.

سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل به تهران رفت و وارد دانشسرای عالی شد. از گذراندن دوره سه ساله دانشسرای عالی در رشته فلسفه و علوم تربیتی، فوق‌لیسانس همین رشته را ادامه داد، اما به‌دلیل موانعی درس را رها کرد. از آن پس تا سال ۱۳۵۹ به تدریس ادبیات، نقد ادبی و جامعه‌شناسی هنر در دبیرستان‌ها، مدارس عالی و دانشسراهای مقدماتی در شیراز و تهران پرداخت. در سال ۱۳۵۹ به درخواست خود بازنشسته شد و از آن پس توانست وقت بیشتری را به مطالعه و نگارش اختصاص دهد.

از سال ۱۳۲۶ در روزنامه‌های شهر شیراز و سپس در مجله‌ها و روزنامه‌های تهران مقاله‌ها و مطالب متعدد در زمینه‌های تاریخ، فلسفه، جامعه‌شناسی و هنر نوشته است. سال ۱۳۷۴ از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به‌عنوان منتقد نمونه برگزیده شد و لوح سپاس خدمات فرهنگی دریافت کرد. همچنین، سال ۱۳۸۲ در مراسمی در صدا و سیما، به‌عنوان چهره ماندگار در رشته نقد ادبی شناخته شد.

از آثار تالیفی او می‌توان به «کالبدشکافی رمان فارسی»، «در آینه نقد»، «فرهنگ و تعهد»، «بنیادها و رویکردهای نقد ادبی»، «از دریچه نقد» دوجلدی، «مدرن و پسامدرن»، «نقد آثار علی اکبر دهخدا»، «نقد ادبی و نوعیت متن» و «به سوی داستان‌نویسی بومی» اشاره کرد. «چهار سوار سرنوشت» اثر ویلیام هابن، «هیدگر و شاعران» اثر فوتی و رونیک ماریون، «کارل مارکس» نوشته دیوید مک‌للان، «شوپنهاور» اثر تامس و «هر طور که بخواهید» اثر ویلیام شکسپیر از جمله کتاب‌هایی است که با ترجمه دست‌غیب نشر یافتند.

فیض شریفی

فیض شریفی شاعر، نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی، به‌مناسبت سالروز تولد عبدالعلی دستغیب یادداشتی نوشته و در اختیار هنرآنلاین قرار داده است.

در این یادداشت می‌خوانیم: «استاد دست‌غیب را بیش از نیم قرن است که می‌شناسم، پیش از کرونا هر هفته به دیدار ایشان می‌رفتیم، پیش از این‌ها هم نیز همراه با رایحه مظفریان، در گفت‌وگوی مفصلی با استاد در عرض و طول چند سال کتاب قطور ۵۵۰ صفحه‌ای «جدار شیشه‌ای» را بر بساط نشر نشاندیم.

استاد دست‌غیب در نصاب سال عمر خود کتاب، چاپ و منتشر کرده است که بهترین آن‌ها کتاب‌های پنج جلدی قطور و وزین «از دریچه نقد» است. نقدهای استادانه منحصر به دوران معاصر نمی‌شود، ایشان بر ادبیات کهن و آن سوی مرز هم اشراف دارند و بر قله‌های قدیم و جدید نقد و تحلیل و ترجمه نوشته‌اند.

از نگاه من، استاد دست‌غیب بعد از نیما، استاد رضا براهنی و محمد حقوقی، بیشترین حق را بر نقد و ادبیات ایران دارند. این ناقدان بی‌تردید در برکشیدن شاعران و نویسندگان بزرگ معاصر نقش بزرگی داشته‌اند.

نقدهای براهنی و دست‌غیب به تبعیت از فاطمه‌ سیاح در اوان کار، لوکاچی و ایدئولوژیک و رئالیسم - سوسیالیستی بودند، براهنی رو سوی تروتسکی، معاون لنین داشت و دست‌غیب رو به سمت اندیشه‌های معاون دیگر لنین، استالین داشت ولی محمد حقوقی، ناقدی ساختارگرا بود.

براهنی و دست‌غیب بعد از فروپاشی شوروی، نقد ساختارگرا و فرمیک و فلسفی‌ را بر نقد مسئولیت‌گرا و متعهدانه علاوه‌ کردند.

براهنی در دهه‌ هفتاد نقدی در کتاب «خطاب به پروانه‌‌ها» نوشت با نام و عنوان «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم» و دست‌غیب نقدی در کتاب از دریچه نقد نوشت که: «تو کی شاعر بوده‌ای که اکنون شاعر غیر نیمایی شده‌ای».

دست‌غیب نگاه پسامدرانه براهنی را به چالش طلبید ولی پس از مدتی در نقد مبسوطی که بر اشعار باباچاهی و پگاه احمدی نوشت، شاعران پسامدرنیستی را تایید کرد.

این هر دوان هیچ وقت از نقد همدیگر دست برنداشتند.

در واقع استاد دست‌غیب هماره خودش را هم به نقد می‌کشد. او زمانی بر نیما، توللی، شاملو، اخوان‌ثالث، نصرت رحمانی، نادر نادرپور و امثالهم مطالبی تند و آتشین نوشت ولی بعد از آن از موضع خود دست برداشت و مطالب خود را هرس کرد.

دست‌غیب بی‌رحمانه، خودش را هم به صلابه می‌کشد. قله‌های ادبیات ایران، مثل مولوی، سعدی و حافظ را هم نقد می‌کند ‌از نگاه او هیچ شاعر و نویسنده‌ای نباید از تیغ نقد رهایی یابد.

او هنوز بر این باور است‌ که در مقابله‌ با شاعران و نویسندگان باید از موضع بالا لب به سخن گشود و نباید اهمال کرد، هماره به این نگارنده می‌گفت: «چنان بر سرش بزن که بلند نشود» و من، بیت حافظ را می‌خواندم که: «چرا به یک نی قندش نمی‌خرند آن کس / که کرد صد شکر افشانی از نی قلمی».

استاد دست‌غیب اما در زندگی شخصی‌اش بسیار رئوف و مهربان و سخی است. یک کتاب باز حرفه‌ای است. تمام ملک و دارایی و هم و غم خود را صرف کتاب کرده است. با کتاب زنده است و با کتاب نفس می‌کشد و در نهایت کتاب می‌شود و بر صحیفه ادب و فرهنگ ایران می‌ماند.

بعضی‌ها استاد دست‌غیب را ناقدی انبوه‌ساز می‌دانند، مقصود این اشخاص تنبل این است که تولید انبوه می‌کند و احتمالا مطالب تکراری می‌نویسد. از نگاه این نگارنده این‌طور نیست، اغلب نقدهای استاد دست‌غیب متنوع و فراگیر است. در هر نقد دست‌غیب نکته‌های بدیع و تازه یافت می‌شود. استاد دست‌غیب را دوست می‌دارم هر چند بعضی از نظریات و کارهای او را دوست ندارم.

میلاد این مرد بزرگ و صادق و صمیمی را به جامعه ادبی ایران صمیمانه شادباش می‌گویم».