گروه تجسمی هنرآنلاین: نیکناز میرقلمی فارغ التحصیل کارشناسی ارشد فلسفه هنر از دانشگاه هنر تهران و کارشناسی ارشد اجرای موسیقی (MMus) از دانشگاه SOAS لندن است. او موسیقی را نزد اساتیدی همچون کیخسرو پورناظری، ارشد طهماسبی، تینوش بهرامی، بابک خضرایی و مجید اسماعیلی آموخته و به عنوان نوازنده در گروه شمس، گروه نازار، ارکستر میراترا و گروه جاده ابریشم لندن فعالیت کرده است. در روز‌های گذشته گالری ریشه ۲۹ میزبان نمایشگاه ویدئوآرت او با عنوان «نقش بر آب» بود. به همین مناسبت گفت و گوی میرقلمی با هنرآنلاین را بخوانید.

درباره شکل‌گیری این مجموعه بگویید و چه شد تصمیم به ساخت این آثار گرفتید؟

این اثر برای شرکت در پروژه‌های هنری HerMap ساخته شد که یک طرح پنج ساله درباره میراث فرهنگی ناملموس ایران است و دومین دوره آن به شعر و موسیقی اختصاص داشت. یک سال پیش من در این فراخوان شرکت کردم و کارم پذیرفته شد. در مجموع ۱۰ پروژه از هنرمندان ایرانی و اروپایی با موضوع شعر و موسیقی ایران با یک رویکرد معاصر انتخاب شد که مورد حمایت قرار گرفت و پاییز گذشته آثار هنرمندان ابتدا در یک پلتفرم مجازی قرار گرفت و بعد به صورت حضوری در پلتفرم هنر معاصر «بوزار بروسل» ارائه شد. این ارائه نیز کاملاً تخصصی بود و کیوریتور‌ها، هنرمندان و فعالان حوزه‌های فرهنگی در آن حضور داشتند.

با توجه به اینکه در حوزه موسیقی کار کرده‌اید چه شد تصمیم گرفتید کار‌های خود را به شکل ویدئوآرت ارائه دهید؟

وقتی این موسیقی را می‌ساختم ذهنم پر از فضای تخیلی و تصویر‌هایی بود که تبدیل به موسیقی می‌شد و تکرار شدن این فضا‌های تخیلی در ذهنم باعث شد تصمیم به ساخت ویدئوآرت بگیرم. استعاره موسیقی یک امر ناشناخته است، به ویژه در موسیقی ایرانی که همیشه روایی است و معمولاً شعر آن بیشتر از موسیقی معنا را منتقل می‌کند. این استعاره در موسیقی یک امر خیلی جدید بود و یک دلیل استفاده از ویدئوآرت همین بود که به مخاطب کمک کنم که بهتر معنا را درک کند. ما نمونه موسیقی توصیفی را در قطعه «ترکمن» علیزاده یا «جان عشاق» مشکاتیان داریم و من وقتی این‌ها را می‌شنیدم همیشه برایم تصاویری تداعی می‌شد. وقتی هم خودم این موسیقی را می‌ساختم در پس ذهنم تصویر وجود داشت و این شد که تصمیم گرفتم هم برای کمک به مخاطب برای درک بهتر معنا و هم برای معرفی استعاره در موسیقی ایرانی، این اثر را طوری به نمایش بگذارم که مخاطب بیشتری داشته باشد. تصمیم گرفتم آن را از حالت کنسرت موسیقی خارج کرده و به یک پرفورمنس تبدیل کنم و بعد آن را به صورت ویدئوآرت بسازم.

نیکناز میرقلمی

از نظر محتوایی در موسیقی و ویدئو به چه مسائلی پرداختید؟

این مجموعه در لایه اول یک روند تاریخی دارد که از آفرینش شروع می‌شود و به مسأله بی‌آبی می‌رسد، اما در لایه دوم انگار تجربه‌های زیستی خود من است که روایت می‌شود. قطعات موسیقی مخصوص این کار ساخته شد و با توجه به چیزی که برای پایان‌نامه خود در SOAS نوشته بودم سابقه این را داشتم که به استعاره در موسیقی بپردازم. ساخت این چهار قطعه موسیقی نیز همزمان شد با مسأله بحران آب در خوزستان و این موضوع نیز روی کارم تأثیر گذاشت. در واقع این مجموعه از بخش چهارم شروع شده و بعد سه داستان دیگر هم تعریف کردم که در رابطه با آب است.

پیشینه موسیقی تنبور چه تأثیری در این کار‌ها داشت و چقدر از مقام‌های باستانی تنبور الهام گرفتید؟

من از چند موضوع برای روایت داستانم استفاده کردم. یکی نسبت فواصل موسیقی و احساسی که در شنونده ایجاد می‌کند، و دیگری ویژگی‌ای که یک مقام در حافظه تاریخی یک قوم دارد و با شنیدن آن یک احساس یا موضوع دوباره برایش زنده و متبلور می‌شود. مثلاً در روایات مرتبط با تنبور آمده است که در زمان خلقت و دمیدن روح در بدن انسان، مقام طرز نواخته شده است. در اپیزود اول که مرتبط با آفرینش است من از این مقام تنبور استفاده کردم که با یک مُدگردی به مقام اصفهان در ردیف موسیقی ایرانی می‌رسد و ادامه آن در اپیزود دوم که ملاقات دو دوست روایت می‌شود، شنیده می‌شود.

در سومین اپیزود از فیگور‌های ریتمیک استفاده کرده و نوع مضرابی را به کار بردم که صدای پای اسب می‌دهد. یک ریتم دوتایی و یک ریتم سه‌تایی تعریف کردم که اسب را در حالت‌ ایستایی و در حالت یورتمه رفتن تداعی می‌کند. در اپیزود چهارم از مقام پاوه موری استفاده کردم که در عزا می‌نوازند و حرکت فرمی که در این اپیزود وجود دارد از رقص یزله که در نهایت شادی یا نهایت اندوه انجام می‌شود الهام گرفته است. چون بحران بی‌آبی در خوزستان همزمان با ساخت این اثر بود چنین تصویری به ذهنم رسید. موسیقی در این بخش سیال است و با وجود اینکه مقام کُردی پاوه موری استفاده شده، اما ریتم کار برگرفته از موسیقی جنوب است. در واقع موسیقی این چهار اپیزود را می‌توان یکسره گوش داد زیرا قطع نمی‌شوند و با مُدگردی به هم متصل می‌شوند.

نیکناز میرقلمی

در آغاز هر اپیزود یک جمله نوشته شده است، درباره نحوه انتخاب این جمله‌ها و اینکه هر کدام چه ارتباطی با موضوع دارد توضیح دهید. آیا این جمله‌ها روایت را برای شما ایجاد کرده است یا روایتی وجود داشته و بعد جمله‌های هماهنگ با آن را پیدا کرده‌اید؟

ابتدا داستان بود و بعد جست و جوی زیادی داشتم تا جمله‌هایی را پیدا کنم که مجرد و انتزاعی باشد و پیام آشکاری نداشته باشد. در واقع ابتدا مفهوم بود، بعد موسیقی ساخته شد و در مرحله آخر جمله‌ها را انتخاب کردم. جمله‌ها نیز یک روند تاریخی دارد و سرلوحه آن «بر همه چیز کتابت بُوَد، مگر بر آب» از ابوالحسن خرقانی است که تنها کلامی بود که قبل از ساخته شدن موسیقی کار انتخاب کرده بودم. در اپیزود اول جمله «عرش خدا بر آب بود» آیه‌ای از قرآن است و جمله اپیزود دوم یعنی «مقصود از وجود عالم ملاقات دو دوست بود» از شمس است. در اپیزود سوم شعری از استاد من با تخلص مشتاق آمده و در اپیزود چهارم دیگر جمله‌ای وجود ندارد و تنها «بی آب ان» نوشته شده است.

درباره المان‌هایی که در هر اپیزود دیده می‌شود توضیح دهید. آن‌ها بر چه اساسی انتخاب شدند؟

همانطور که استعاره موسیقی و بافت موسیقی را طوری انتخاب کردم که معنی را منتقل کند، به همان شکل به استعاره تصویری هم فکر کردم. در اپیزود سوم اسبی را می‌بینیم که می‌تواند اسب امام حسین باشد و اگر به عقب‌تر برویم رد آن را در داستان سوگ سیاوش پیدا می‌کنیم. شاخه‌ای از عَلَم نیز نماد واقعه کربلا و هم سوگ سیاوش است و این سرو که در اپیزود سه دیده می‌شود، در اپیزود چهارم با یک حرکت فرم همراه می‌شود و سروی را نشان می‌دهد که به خاک می‌افتد و دوباره از خاک و خشکی بلند می‌شود، سوگواری می‌کند و دوباره به خاک می‌افتد.

اپیزود اول به آفرینش می‌پردازد و آفرینش با کلام آغاز شده است. به همین خاطر المان کتاب به عنوان استعاره‌ای از کلام انتخاب شده است و یک کوزه دیده می‌شود که از گِل ساخته شده است و روی آن کلمه کُن نوشته می‌شود که برگرفته از جمله « کن فیکون» است به معنای «گفت باش و باشیده شد». در اپیزود دوم به دو دوست پرداخته می‌شود و فکر کردم لازم نیست که حتماً دو موجود آدم باشند بلکه یک انسان و یک ساز در کنار هم قرار گرفتند و آن ساز خود نمادی از یک وجود دیگر است.

نیکناز میرقلمی

چرا همه ویدئو‌ها سیاه و سفید هستند؟

به نظر من تنبور یک ساز مجرد است و نوعی بی‌رنگی و بی‌نقشی را متبادر می‌کند. در آب هم یک پارادوکس وجود دارد چون روی آب نمی‌توان نقشی زد ولی اسم این کار نقش بر آب است. سیاه و سفید بودن کار‌ها نیز به همین دلیل است که بی‌رنگی را نشان دهد.

وجه بصری همیشه توجه بیشتری را به خود جلب می‌کند و حالا ما می‌خواهیم یک موسیقی را استفاده کنیم که مجرد است و به نظر من ذاتاً مینیمال است. نمی‌خواستم تصویر سوار بر موسیقی شود و برداشت‌های طولانی بدون کات نیز تلاشی در این جهت بود.

ویدئوآرت جزو رسانه‌های نوین هنری محسوب می‌شود که امکانات زیادی به هنرمند می‌دهد. اما این نوع موسیقی چقدر می‌تواند با این مدیوم هماهنگ شود و این دو چقدر به هم کمک کردند؟

به نظرم این مسأله را با گذر زمان و بعد از اینکه عده زیادی این کار را دیدند می‌توان بررسی کرد. این بچه‌ای است که من به دنیا آوردم و نهایت تلاشم را کردم که به بهترین نحو ارائه شود، اما فعلا نمی‌توانم نظر قطعی درباره آن بدهم. دوست دارم این کار در جا‌های گوناگون و به ویژه در شهر‌های مختلف ایران نمایش داده شود و افراد متخصص و مخاطب عام آن را ببینند تا بازخورد و نتیجه واقعی آن را ببینم. تا به اینجا فکر می‌کنم این پروژه تا حدی موفق بوده و حتی کمک می‌کند که مخاطبان تنبور را بیشتر بشناسند یا زوایایی از آن را ببینند که قبلاً ندیده بودند، که یکی از آنها همین وجه توصیفی و این مسأله است که موسیقی تنبور می‌تواند حالت توصیفی هم داشته باشد و حس و فضایی را توصیف کند.

و سخن پایانی؟

در این پروژه حدود ۴۰ نفر با من همکاری کردند که باید از همه آن‌ها و به ویژه کارگردان اثر علی یار راستی، مدیر فیلمبرداری داوود ملک حسینی و مدیر تولید‌ امیر عزیزی تشکر کنم.