گروه تجسمی هنرآنلاین: نمایشگاه آثار شیما فریدنی با عنوان «فواصل و پیوندها» در گالری سرادی پور شهر ماهشهر برپاست. شیما فریدنی متولد تیر ۱۳۶۱ است. او درباره اینکه از کجا شروع کرده و چه راهی را طی کرده است می‌گوید: «ورودم به دنیای هنر نیمه جبری بوده و سال‌هاست شیفته هنرم. با گذر زمان نگاهم به هنر و خودم در این راه جدی‌تر شده و سعی کرده‌ام مانند مسافری مشتاق در دنیای هنر سفر‌هایی داشته باشم. مشتاق به آموختن و جستجو در دانسته‌ها و ندانسته‌هایم هستم. هر چه بیشتر میکاوم مسیر طولانی‌تر و افق محوتر می‌شود. شاید دلیل تغییراتی که امروز در آثارم شاهد هستید همین باشد. موضوع همان است، اما نگاه فرد به دلیل تغییر خود او متفاوت شده است. این تغییرات همیشه با ما هست و تا آنجا که به انسانیت ما مربوط است دست از سر ما برنمی‌دارد.

نمایشگاه جدیدتان فرصتی شد تا درباره آثارتان با شما هم‌صحبت شوم. به آثار که نگاه می‌کردم تغییرات جالبی در شکل و بیان دیده می‌شود که از مجموعه «دوئت با پارتیتور رنگی» هم شروع شده است. موافقید درباره همین موضوع گفت‌و گو را ادامه بدهیم؟

بله موافقم. فقط با این توضیح که این تغییرات یا این چرخش از سال‌ها پیش شروع شده که اولین اثراتش را در همان مجموعه دوئت با پارتیتور رنگی می‌بینید.

هنرمند با تصویر کردن یک‌ ایده واقعی در اصل مشغول چه کاری است و با تغییر دادن دارد چه می‌کند؟

اگر منظورتان نوعی مسئولیت یا تعهد به جهان باشد خود اینکه چیزی شبیه واقعیت باشد یا نه ربطی به ایجاد یا عدم ایجاد مسئولیت هنرمند ندارد. موضوع هدفی است که او از این کار دارد. هدف هم چیزی بیرون از اثر او نیست یعنی او نمی‌تواند با چسباندن یک هدف اثر را هدفمند کند.

در آثارتان دنبال خلق چه چیزی هستید؟ هر بار یک موضوع را دنبال می‌کنید یا هر اثری موضوع جداگانه خود را دارد.

با اینکه در هر مجموعه‌ به ظاهر یک موضوع متفاوت مطرح شده اما مانند تمام تاریخ هنر و‌ اندیشه، من هم به واسطه انسان بودنم موضوعاتی انسانی دارم که همیشه برایم موجودیت دارد. اینکه ما از کجا آمده‌ایم، که هستیم، جهان چیست؟ ما کجا می‌‎رویم؟ زیبایی و هارمونی چیست؟ کمال چیست؟ این‌ها جدای موضوعات خاص نقاشی مانند انواع تکنیک‌ها و تسلط داشتن یا نداشتن به ابزار کار است. من هم واقعاً از این پیچیدگی جهان و این همه اتفاق و این گرفتاری انسان امروز در روابط و تکنولوژی و این کنده شدنش از خود و ازدحام انواع چیز‌ها که برای خودش ساخته و در آن‌ها گرفتار است در حیرتم. این موضوعات اگر چه در ظاهر انواع و اقسامند اما همه به انسان مربوطند و از این نظر تمام انواع علوم انسانی و انواع هنر در نهایت یک موضوع را دنبال می‌کنند که تجلیات گوناگونی دارد.

شما نقاش هستید؛ چگونه به این سئوال‌ها پاسخ می‌دهید چون شما که نمی‌نویسید تا بتوانید این چیز‌ها را شرح دهید؟

درست است. اتفاقاً شرح دادن مطرح نیست. ساختن فضا شاید بهتر منظور را برساند. من می‌گویم حتی آن‌ها هم که می‌نویسند یا تمام هنرمندان هم پاسخ نمی‌دهند بلکه دغدغه‌های خود را میکاوند و این همان چیزی است که گفتم، سفر یا سیر کردن در جهان. با هر مجموعه و با هر اثر و حتی در هر لحظه از خلق هنری در اصل دغدغه‌ها و سؤالات خود را میکاوم و اگر پاسخی وجود داشت مثل جدول ضرب دیگر تازگی هنر از بین می‌رفت. پس هرگز پاسخی وجود ندارد اما مجموعه هرچه هنرمند انجام می‌دهد به نوعی پاسخ‌های اوست به سؤالات خودش و جهان.

شیما فریدنی

چرا تکنیک آبرنگ را انتخاب کرده‌اید؟ نقطه قوت آبرنگ نسبت به بقیه تکنیک‌ها برای شما چه بوده است؟

من همیشه با آبرنگ کار نمی‌کنم. برای من انتخاب تکنیک در راستای فضای کار‌هایم بوده؛ امکاناتی که تکنیک آبرنگ برای این دوره از کار‌هایم فراهم می‌کند به نوعی در مسیر تکامل دنیای نقاشی‌هایم است. هر تکنیکی فضای خاص خودش را دارد که هنرمند می‌تواند به نفع کار خود از آن استفاده کند. آبرنگ برای من هم به لحاظ امکانات و هم به عنوان یک چالش، تأثیر کاملی در فضای نقاشی‌هایم داشته است. من تجربه تکنیک‌های متنوع و گاه ترکیب آن‌ها را در برنامه کاری‌ام داشته‌ام و هرگاه لازم باشد باز هم خواهم داشت. گاهی تکنیک خودش موضوع برخورد هنرمند است؛ و گاه در کار‌هایش حل شده و صرفاً ابزار است که هیچکدام ارجحیت خاصی ندارند. موضوع فقط نوع ارتباط هنرمند و نگاه اوست به انواع، اشکال و اینکه رابطه او با تکنیک چیست.

اینکه می‌گویید یعنی اهمیت فرم؟

نه صرفاً اهمیت فرم نه صرفاً محتوا. ما که انسان جدیدی نداریم و احساسات آن‌ها همیشگی هستند، اما زمینه‌ها و تعاملات و نگاه‌ها و نوع طرح سؤالات است که متفاوت است. پس موضوعات اصیل پابرجا هستند و انواع روبرویی‌ها وجود دارد. این روبرویی‌ها می‌شود فرم. اما نه فرم جدا، چون فرم همیشه چیزی را در برمی‌گیرد حتی اگر خودش موضوع خودش باشد پس این با فرمالیسم محض فرق دارد.

آیا سبک‌های جدید و چند رسانه‌ای هم در تکنیک‌هایی که گفتید قرار دارند؟

منظور من مجموعه تکنیک‌های نقاشی بود. مثل رنگ روغن یا آبرنگ یا انواع تکنیک‌های ترکیبی که در گذشته هم از آن‌ها استفاده کرده‌ام. اما در مورد آنچه شما مد نظرتان است چند بار تجربه کرده‌ام؛ ممکن است به صورت جدی‌تری به آن‌ها بپردازم که تمام این‌ها باز بسته به سفری است که در پیش گرفته‌ام.

سیر کار‌هایتان از مجموعه دوئت با پارتیتور رنگی متفاوت شده؛ چه اندازه از این تفاوت به سبک کارتان مربوط است؟

تغییرات همانطور که گفتم محصول تغییر در افق فکر ما و به نوعی محصول گسترش آن است. ما دیگر نمی‌توانیم فیلمی را که در کودکی دوست داشته‌ایم با نگاه امروز چیز مهمی جز یک نوستالژی کودکی بدانیم. آیا آن فیلم سطحی‌تر شده یا ما فرق کرده‌ایم. فیلم همان است اما ما دیگر همان که بودیم نیستیم. همین موضوع در مورد ارتباط هر هنرمند و موضوعاتش هم مطرح است. من از دوئت با پارتیتور رنگی به این سو کوشیدم از وجوه دیگری به موضوعات خود بپردازم. توضیحات بیشتر شاید ما را وارد تفسیر کار‌هایم بکند که مایل نیستم اکنون به آن بپردازم اما همینقدر بگویم که خواستم از حالت‌های روزمره اشکال عبور کنم و روابط پیش پا افتاده و اجباری بین عناصر را زیر سؤال ببرم.

چه می‌شود که اصطلاحاً دست به قلم می‌شوید و شروع به کشیدن تابلو می‌کنید؟ منظورم این است که آن نقطه‌ای که خلق آغاز می‌شود کجاست و آیا تأثیری در کار می‌گذارد؟

به نظرم موضوعات به صورت تعاملی با هنرمند ارتباط دارند گویی باید هم آن‌ها به سراغ هنرمند بیایند هم هنرمند از آن‌ها سراغ بگیرد. من با توجه به جهان بینی که دارم در آغاز پیش طرح‌هایی را طراحی می‌کنم و بعد در پروسه خلق اثر در مرحله اجرا تغییراتی نسبت به طرح اصلی خواهم داشت. این فاصله طرح تا اجرا خودش باعث اتفاقات پیش‌بینی نشده‌ای می‌شود که من از آن‌ها در راستای جهانِ کار‌هایم استقبال می‌کنم، زیرا همه چیز در جهت به وجود آمدن یک کل ارگانیک پیش می‌رود. کلی که همانقدر محصول کشف هنرمند است که محصول هجوم و یا به قولی الهامات هم هست؛ این باز نوعی آزادی تعاملی است بین هنرمند و جهان و بین جهان و اثر هنری و بین آینده و گذشته و حال. پس می‌بینید که حتی نقطه آغاز یک‌ایده هم می‌تواند روی کار تأثیر داشته باشد. در ضمن تمام انسان‌ها خالق هستند و از این نظر، فرقی میان آن‌ها نیست.

یعنی همه هنرمندند؟

نه. همه خلق می‌کنند. مثلاً حتی کفشی که می‌پوشیم یا انواع ارتباطات جامعه همه خلق‌هایی در راستای خودشان هستند.

پس وجه تمایز هنرمند کجاست؟

سؤال خوبی است. هنرمند چیزی را خلق می‌کند که دارای معنای عمیق‌تری از مفهوم انسان است. انگار او با نگاهش به جهان نه تنها جهان را بلکه انسان را هم معنا می‌‎کند. چیزی که هنر خلق می‌کند آنقدر مهم می‌شود که ما را به نگهداری از خود وامی‌دارد. از این جهت هنر می‌تواند مقدس باشد.

شیما فریدنی

کمی بیشتر فضایی را که خلق از آنجا آغاز می‌شود برایم توضیح می‌دهید. ‌ایده از کجا می‌آید؟ آیا همه چیز تصادفی است یا از پیش برنامه‌ریزی دارید؟

همانطور که گفتم اگرچه من سراغ آن‌ها می‌روم اما از کجا معلوم که آن‌ها سراغ من نیامده باشند. این همان حضور تعیین‌کننده بخش بزرگی از آگاهی و خودآگاهی ماست که مانند ناخودآگاه، تأثیر عمیقی در هرچه ما انجام می‌دهیم دارد. اگر بخواهم کاملاً عینی بگویم برای من یک پیش طرح اولیه وجود دارد که محصول نگاه من به دنیای پیرامون و مطالعاتم است. منظورم مطالعه در زمینه هنر، فلسفه، ادیبات و... است و اثری که مجموع آن‌ها به روی من دارد. این‌ها همگی دست در دست هم، جهانِ کاری مرا می‌سازند. همه چیز وابسته به هم است، هیچ چیز جدا از هم نیست.

زیرا چه چیزی در این جهان هست که در ارتباط با دیگری نباشد. از طرفی انگار من هم حاصل مجموعه‌ای هستم که در جهان کار‌هایم متبلور می‌شوم. گاه مشکلی در ذهنم یا چیزی که مانند زمزمه‌ای ر‌هایم نمی‌کند مثل تصویری یا خوابی و گاه هم کاملاً حساب شده مثل طرح یک مسأله ریاضی. واقعاً خیلی به فضا، احوالات، فرم و موضوع کارم بستگی دارد.

آثارتان تک اثر و مستقلند یا یک موضوع خاص را به تصویر می‌کشند؟

اغلب به صورت مجموعه کار می‌کنم. زیرا سیر کار‌ها برایم راه‌های تازه ایجاد می‌کند و شاید شروع از یک نقطه مرا در جایی مقیم کند که تصور نمی‌کردم؛ این برای هنرمند می‌تواند وسوسه خلق مدام ایجاد کند و او از حرکت باز نماند. همیشه یک موضوع کلی برایم وجود دارد ولی در پروسه خلق، چیز‌هایی به آن اضافه و کم می‌شود که مانند زندگی نظم خودش را دارد اما نه منطقی به آن صورت است و نه آنارشی. منطق خاص خودش را دارد مانند تمام هنر و تمام جهان، و این منطق دنیای هنر خواهد بود.

یعنی نوع دیگری از منطق؟

بله. یعنی هر اثر هنری اگر موفق شده باشد دنیای خود را برافرازد یعنی منطق خود را پیشنهاد کرده. این منطق و این نظم مخصوص جهانِ اثر هنری است یعنی نه مطلقا غیر منطقی و نه مطلقا منطقی است. بلکه حاصل ارتباط درست میان عناصر و کلیت کار است که لزوماً روایتی منطبق با واقعیت زیستی ما ندارد. گویا در نقطه‌ای بینابینی که معنای اصیل‌تری از چیز‌ها آنجا محفوظ است جریان دارد.

از هنرمند خاصی هم الهام می‌گیرید؟ آیا اصلاً این سؤال درست است؟

نه. می‌توان گفت نادرست است چون بهانه اصلی هر اثر هنری برای خلق شدن در اصل مسأله‌ای است که گویی هنرمند گرفتار آن است. هنر که شغل نیست. یعنی اگرچه هنرمندان امروزه به شغل هنر مشغولند اما خود هنر این نیست. برگردیم به سؤال شما، باید گفت تمام آنچه همه انجام می‌دهند چه در تاریخ هنر و چه حتی تاریخ فکر یا حتی علم تحت تأثیر کار‌های دیگران است، مثل خود زندگی. من از کسی الهام نمی‌گیرم. شاید بتوان گفت نوعی بینامتنی بهتر است، مثل تأثیراتی که از یک قطعه موسیقی یا حتی یک تفکر می‌گیرم. یعنی تأثیرات وجود دارند اما بین متنها بین لایه‌های جهان و نه تأثیرات مستقیم.

مجموعه جدیدی که از شما در گالری سرادی‌پور به نمایش گذاشته شده شامل چند اثر و با چه موضوع‌هایی است؟ گویا با این مجموعه از آنچه با دوئت با پارتیتور رنگی به آن رسیده‌اید هم می‌گذرید.

بله اینگونه هم می‌شود گفت. مجموعه جدید من شامل ۹ اثر است با ابعاد نسبتاً بزرگ. سه اثر مداد رنگی و شش اثر آبرنگ که برای من هر دو تکنیک با چنین ابعادی چالش بر‌انگیز بود. در مجموعه فواصل و پیوند‌ها، من روایت‌هایی را شکل دادم که گویا بر گرفته شده از روایتی عظیم‌تر هستند که ما تنها می‌توانیم بخشی از آن را ببینیم نه کل را. شاید به دلیل محدودیت‌های ما، آن کل پاک شده و ما فقط می‌توانیم با کد‌هایی که در این روایت‌ها می‌بینیم با آن دیالوگ بر قرار کنیم. همه این ۹ اثر بخش‌هایی جزیی از روایت اصلی هستند که در نهایت به ما پاسخ متلقی نمی‌دهند و تنها ما را به خود مشغول می‌کنند و ما در جزیره سؤال‌ها باقی هستیم. شاید برای اینکه نگاهی به ورای آنچه می‌بینیم هم داشته باشیم و شاید برای اینکه معنای خودمان را بسازیم. خود این مجموعه هم برای من حامل سؤالات و پیشنهادات و مشکلاتی است که پاسخ یا پرداختن به آن‌ها دغدغه اکنون من است و من آن‌ها را در نظر دارم.