گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: در یادداشت این شاعر و منتقد می‌خوانیم: «می‌گویند، چنان در سیر درون غرق بود حافظ که به سیاحت بیرون علاقه‌ نداشت؛ می‌گویند، شعرهایش کشف همان غیب است. می‌گویند حافظ اهل درد و دردمندی است و اعتراضات‌اش به فریادهای اجتماعی تبدیل شده و دیگر شخصی نیست. می‌گویند حافظ اهل معرفت است و برای فهم‌اش، غزلی و حتی بیتی از او کافی است. می‌گویند اگر بخواهیم اندیشه حافظ را بفهمیم، باید کل دیوان او را زیرورو کنیم. می‌گویند هیچ اندیشمند و هنرمندی نداریم که به اندازه حافظ رمزآلود باشد، می‌گویند هر تاویل‌گری نمی‌تواند از سخن حافظ رمزگشایی کند. می‌گویند آدم‌های عجیبی در عصر ما عاشق حافظ بوده‌اند و زندگی خود را برای او می‌خواسته‌اند.

می‌گویند سراسر عمر به حافظ فکر کرده‌اند و همه چیز را از نگاه او ‌دیده‌اند. دوستانشان، دوستان حافظ بوده‌اند و دشمنانشان آنان‌که خود را صرف حافظ نکرده‌اند. می‌گویند برای رسیدن به حقیقت حافظ، باید از معلومات شعر او به سوی مجهولات شعر او رفت، باید با تحقیق به حافظ رسید؛ با خواندن یا شنیدن نمی‌شود. می‌گویند در دیوان حافظ غزل‌های اصیل و مشکوک و مردود هست، می‌گویند کلمه‌های اصیل و مشکوک و مردود هم هست، می‌گویند حتی توالی اصیل و مشکوک و مردود بیت‌ها هم هست. می‌گویند غزل‌های حافظ، معدل تجربه زیستی- تاریخی انسان ایرانی است. می‌گویند، می‌گویند و حافظ را همچنان ناگفته باقی می‌گذارند.

می‌گوییم حافظ بازی زبان و بازی شعر را عالی بازی می‌کند. می‌داند مرزهای بیرون و درون در زبان برداشته می‌شود، محو می‌شود، تنها ردی از آن باقی می‌ماند که به هیچ مبدا مشخص و مقصد معینی نمی‌رسد. حافظ می‌داند؟ شعرش به ما می‌گوید، اصلا رفتار شعرش به ما نشان می‌دهد.

می‌گوییم کار شعر رک‌گویی نیست، هیچ‌وقت نبوده است. حتی در عصری که نقش رسانه را بازی می‌کرده است. به همین علت بحث نظم و شعر پیش کشیده می‌شود و سده‌ها باز می‌ماند. پس کشف غیب خود غیب است در زبان که محل غیاب است. به کشفی اگر در خوانش حافظ می‌رسیم، به خوانش خود می‌رسیم. حافظ رد حرکت کلام را قبلا پاک کرده است و آن‌چه می‌بینیم و می‌خوانیم خودمان برای ادامه دادن به بازی خوانش در شعر حافظ قرار داده‌ایم و البته لذت می‌بریم از بازکردن رمزی که هر بار تغییر می‌کند. آن‌چه در شعر حافظ غیب شده است هر بار با خواندن در ذهن هر کدام از ما با ظاهری متفاوت، ظاهر می‌شود.

می‌گوییم شخصی بودن یا اجتماعی شدن کلام حافظ بستگی به خوانش ما و موقعیت خوانش ما دارد. آزادی و آزاداندیشی خصلتی انسانی است همان‌طور که شعر عملی کاملا انسانی است. برای درک شعر حافظ نیازی به دردمندی نیست، باید دارای حداقلی از دانش شعری بود. حتی ابهام شعر حافظ، همان ردهایی که در کلام پاک کرده است، به مخاطب عام اجازه می‌دهد با رضایت از شعر او لذت ببرد.

می‌گوییم خوانش مصرع یا بیتی از حافظ با خوانش غزلی از او متفاوت است، همان‌طور که خوانش کل غزل‌های او با خوانش غزلی تنها متفاوت است. هر خوانشی استراتژی خاص خودش را دارد. اصلا با این همه اختلاف نسخ در دیوان حافظ چه‌طور می‌توان به اصالت غزلی از او اطمینان کرد؟ اگر این اصالتی که حافظ‌پژوهان طی دهه‌های اخیر برای غزل‌های او ساخته‌اند، هم‌چنان باز هم نقض شود یا قابل نقض شدن باشد، مثلا با جابه‌جایی کلماتی یا تغییر در ابیاتی یا حتی توالی و همنشینی آن‌ها، به هنر حافظ یا اندیشه او خدشه‌ای وارد می‌شود مگر؟ اگر پاسخ مثبت است، تاویل و به اول رسیدنی در کار نیست، نه برای غزل‌های حافظ و نه آن‌ اندیشه‌ای که قرن‌هاست دارند از شعر او جدا می‌کنند و جدا شدنی نیست و بیرون از شعر او دیگر متعلق به حافظ نیست اصلا. اگر پاسخ منفی باشد مساله جالب‌تر است چرا که هر بحثی درباره شعر حافظ و آن‌چه می‌خواهد بگوید، بحث درباره فرض‌ها و حدس‌های بحث‌کنندگان است.

می‌گوییم امکانات شکلی شعر حافظ را می‌توان امروز به عنوان مولد شکل‌های جدید نوشتن به کار گرفت. می‌توان هر عنصر شکلی شعر او را رادیکالیزه کرد و در ترکیبی یکسر جدید با رویکردهای زبانی متفاوت، موقعیتی دیگر برای آن تعریف کرد. آرایه‌های زبانی شعر حافظ را می‌توان به شکل شعرهای جدید تبدیل کرد. برای مثال ایهام یا چندگانه‌گویی را به کل یک شعر تعمیم دهید یا به عبارتی، بازی نوشتن را رادیکالیزه کنید، نتیجه ممکن است تجربه شعری جالب توجه باشد. مثال دیگری می‌زنم: «تعادل» ویژگی بارز تکنیکی غزل‌های حافظ است؛ حافظ همه آرایه‌های زبانی را در نسبتی متعادل در شعر خود به کار گرفته است، می‌توان همین ویژگی را در شعری آن‌چنان گسترده کرد که با حفظ قواعد بازی نوشتن، نتیجه کار تعادلی به شدت رادیکالیزه باشد، طوری که با خود مفهوم تعادل، تضاد بسازد. به بیان دیگر، در امر تعادل آن‌چنان افراط می‌کنیم که به ضد خودش تبدیل می‌شود در حالی که هم‌چنان نام و نشان خودش را هم دارد. امری که در خودش و با خودش تفاوت دارد.

برای نگاه داشتن و حفظ حافظ در جریان شعر، در هر دوره‌ای باید به شعر او نگاهی شکل‌شناختی داشت. تا به حال، آنان که خود را پیرو حافظ می‌دانسته‌اند و شعر هم می‌نوشته‌اند، به تقلید از شعر او اکتفا کرده‌اند و البته به هنر او راه نبرده‌اند. حالا زمان آن است که از زاویه‌های مختلف به شعر او‌ شکل‌شناختی نگاه کنیم و هر ویژگی شعر حافظ یا مجموعه‌ آن را به عنوان ایده مولد ساختن شعر در نظر بگیریم. راه ارتباط با سنت شعری، نوشتن شعر سنتی نیست، قرار دادن سنت در موقعیت امروز است، حتی نو کردن امر گذشته نیست، ترکیب مداوم آن با زمان حال است، به‌نحوی که قابل جدایی نباشد. کاری که تفال به شعر حافظ در سطحی عوامانه هر روز آن را انجام می‌دهد باید با استراتژی‌های شکل‌شناختی مولد شعر باشد. خوانش، احضار و فراخواندن به زمان حال است، پس پیشنهاد من خوانش شکل‌شناختی و احضار شکل‌ شعر حافظ به موقعیت‌ امروز شعر است».