سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: سولماز خواجه‌وند نویسنده و پژوهشگر، با این توضیح که این روزها منتظر چاپ کتاب تصویری «ترسناک‌ترین کاری که تا حالا انجام دادی چی بوده؟» است، به هنرآنلاین گفت: این کتاب برای چاپ به انتشارت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سپرده شده و مناسب بچه‌های بالای ۹ سال است.

او با بیان این که در طول کتاب شاهد سه نگاه، سه روایت هم‌زمان و توامان از یک رویداد هستیم، افزود: نگاه و روایت اول زاویه دید راوی است. راوی قهرمان داستان است، که کودکی نابیناست و درک و دریافتش از فضای پیرامون خودش را بی‌این‌که هرگز تجربه دیدن داشته باشد در قالب روایت کلامی به مخاطب ارائه می‌دهد. راوی نابینا داستان را با اتکا به تصورش از محیط پیرامون اطلاعات درست و غلطی را از این‌که کجا ایستاده و کجا خواهد رفت و... برای مخاطب بازگو می‌کند. نگاه و روایت دوم به‌واقع تاریکی است که قهرمان داستان از تماشای جهان نصیبش شده. تلاش کردیم شبیه‌سازی کنیم آنچه را که یک انسان نابینا امکان دارد به نوعی ببیننده آن باشد یا حس کند که می‌بیند.

خواجه‌وند با این توضیح که وقتی برای کتاب تحقیق می‌کردم با افرادی که از بینایی بی‌بهره بودند گفت‌وگو داشتم چیز عجیبی پیدا کردم، ادامه داد: واقعیت این است که من تا پیش از مواجهه با این موضوع و این گفت‌وگوها، فکر می‌کردم عزیزان نابینا چیزی نمی‌بینند! و با این پرسش روبه‌رو بودم که ندیدن و هرگز ندیدن و هیچ‌وقت تجربه‌ای از دیدن نداشتن، چه شکلی هست؟ به‌طور مثال کسی که هرگز یک آسمان را ندیده، آسمان را چطور درک می‌کند؟ بعدتر با گفت‌وگوها متوجه شدم که هر عزیز نابینایی می‌تواند تجربه خاص خودش را داشته باشد، مثلا با جوانی آشنا شدم که می‌گفت من ستاره‌هایی را می‌بینم که از جلوی چشمم بی‌وقفه عبور می‌کنند! گویی تمام عمرش شاهد ستاره‌ها بود. یا دیگری می‌گفت، هر شب خواب می‌بیند و چهره مادرش را در خواب دیده بود! البته او تجربه دیدن در نوزادی را داشت و البته کم‌بینا بود که دچار نابینایی شده بود. گفت‌وگو با هر یک از این دوستان در نوع خودش شگفت‌انگیز بود. دنیای ویژه خودشان را داشتند که از تجربه من بسیار دور بود. ولی چیزی که شایع‌تر بود هرگز ندیدن بود و فرو رفتن در تاریکی ناتمام. تاریکی تکرار شونده و ممتد. که سعی کردیم در صفحات راست تمام دو صفحه روبه‌روها این دنیای تاریک را به‌نوعی به تصویر بکشیم تا شاید فاصله مخاطب بینا با عزیزان نابینا کمتر شود و یک همدلی، پذیرش دیگری و درک متقابل را در مخاطب زنده کند.

او با بیان این که روایت سوم که در  کتاب «ترسناک‌ترین کاری که تا حالا انجام دادی چی بوده؟» شاهد آن هستیم نگاه دانای کل است، تصریح‌کرد: تصاویر از زاویه دید دانای کل به تصویر کشیده می‌شوند که البته بنا به‌ضرورت داستانی گاهی تبدیل به نگاه از زاویه مادر و پزشک و در نهایت از زاویه قهرمان داستان است که بالاخره سلامتی چشمانش را بعد از پیوند قرنیه بدست می‌آورد.

خواجه‌وند در مورد محتوای کتاب، اظهارداشت: موضوع و مضمون کتاب شاید در نگاه اول این‌طور به‌نظر بیاید که خواسته‌ام با موضوع سلامت جسمانی یا بینایی داستانی بنویسم، شاید این هم یکی از موضوعات یا مضامین نهفته در کتاب باشد که از اتفاق زودتر از بقیه مضامین خودنمایی کند و به چشم بیاید؛ ولی نه، ماجرا از این قرار است که هدف من از نگارش این داستان به چالش کشیدن ترس‌های آدمی است. ترس‌ها نگرانی‌ها چیزهایی که دل آشوب‌مان می‌کند. چیزهایی که در طول زندگی سر راهمان می‌ایستد خیره می‌شود به چشم‌هایمان و نمی‌گذارد قدم از قدم برداریم. چیزهایی که وقتی یادشان می‌افتید دست و پایمان می‌لرزد، راه نفس‌مان را می‌بندند. تمام ترس‌هایی که نمی‌گذارد آنقدر که لازم است خطر کنیم پر پروازمان را می‌بندد.

او که در این داستان می‌خواهد مخاطب به خودش فکر کند کجاها خطر کرده، ترسیده و چرا؟، گفت: همان‌طور که عنوان کتاب اشاره به این موضوع دارد «ترسناک‌ترین کاری که تا حالا انجام دادی چی بوده؟» و قهرمان داستان در جای جای داستان این پرسش را از مخاطب می‌پرسد. دلم می‌خواست آنقدر این موضوع در کتاب دیده، خوانده و شنیده شود که با هر بار خواندن آن، مخاطب از خودش بپرسد «ترسناک‌ترین کاری که تا حالا انجام داده‌ام چی بوده؟ و چرا آن کار ویژه برای من آنقدر ترسناکه ولی انجامش داده‌ام؟ و چرا می‌ایستم در مقابل این ترس؟ و چطور می‌ایستم در مقابلش؟ وقتی می‌ترسم چی کار می‌کنم برای حفظ خودم در مقابل نیروی عظیمی که پیش رویم قد کشیده؟ چه چیزی نجاتم می‌دهد از آن حس خردکننده و ویران‌کننده­ ترس؟ و چطور با ترس کنار می‌آیم و چرا؟ همیشه از شجاعت گفته‌ایم ولی فکر می‌کنم شجاعت را از این زاویه هرگز نگاه نکرده باشیم. برای شجاع بودن فکر می‌کنم حتما باید دلیلی بزرگ‌تر از ترس داشته باشیم. من در این کتاب دقیقا همین لحظه را می‌خواستم به نمایش بگذارم لحظه‌ای که شجاعت بزرگ‌تر از ترس می‌شود.