سرویس تئاتر هنرآنلاین، بی‌شک محمد چرم‌شیر از تاثیرگذارترین نمایشنامه‌نویسان سال‌های بعد از انقلاب و تجربه‌های او در شکل‌ها و ژانرهای مختلف مثالزدنی است. به قول عزیزی، او دست به تجربه‌هایی زده که کمتر کسی شجاعت وارد شدن به آن‌ عرصه‌ها را داشته است. آثار چرم‌شیر در حوزه ادبیات جنگ جزو ماندگارترین نمایشنامه‌های دفاع مقدس است و یکی از آنها «خواب بی‌وقت حوریه»؛ نمایشنامه‌ای سه‌پرده‌ای که داستان سه شخصیت را در زمان موشکبارانِ تهران بازگو می‌کند.

«حوریه»، «شمسی» و «سرهنگ» در یک خانه جنوب شهری مستاجرند و دغدغه‌های خود را دارند. ظاهرا زندگی دراین خانه جریان دارد اما موشک‌ها در حال باریدنند! چرم‌شیر این نمایشنامه را سال 1372 نوشت و درست یک سال بعد «خواب بی‌وقت حوریه» در جشنواره دفاع مقدس اجرا شد و جایزه ویژه هیات داوران و همچنین بهترین بازیگر نقش دوم زن را ربود. بعدها در سال 1387 بار دیگر این نمایش در کارگاه نمایش تئاتر شهر به صحنه رفت. حالا بعد از گذشت سال‌ها از اجرای این نمایش و به بهانه دریافت جایزه بهترین نمایشنامه از سی و نهمین جشنواره تئاتر فجر، گفت‌وگویی قدیمی اما خواندنی از محمد چرم‌شیر منتشر می‌کنیم که متن آن را می‌خوانید:

آقای چرم‌شیر شما چند متن دارید که حول و حوش جنگ می‌گذرد و «خواب بی‌وقت حوریه» یکی از آنهاست. قصه این نمایشنامه درباره یک خانه استیجاری است که سه مستأجر به نام‌های شمسی، حوریه و سرهنگ در آن زندگی می‌کنند. در این خانه شوهر شمسی به خاطر شغلش یعنی رانندگی کامیون مدام در سفر است و شوهر حوریه هم به جبهه اعزام شده که در دیالوگ‌های نمایش این اتفاق استنباط می‌شود. تنها شخصیت مردی که در آن خانه رفت و آمد دارد، شخصیت سرهنگ است که گمان می‌شود او هم آنچنان مردانگی ندارد و یک شخصیت ابتر است و شاید فقط دارد نامی از یک مرد را یدک می‌کشد. او مدام از این‌ور و آن‌ور در حال جمع کردن خوراکی و مایحتاج روزانه است. سرهنگ به بهشت زهرا یا ختم شهدا سر می‌زند و انگار که همیشه مثل یک موش کور در حال جمع کردن خوراکی است و گویا اصلاً سیری ندارد. شما این فقدان حضور مرد در آن خانه را ناشی از اتفاقات جنگ می‌دانستید یا آنکه در آن فضا یک نگاه فلسفی به نبود نرینگی وجود دارد؟

من ابتدا بگویم این نوع پرداختن به متن را از طرف خودم به عنوان نویسنده "خواب بی‌وقت حوریه" اساساً جایز نمی‌دانم و معتقدم نویسنده نباید به این شکل وارد اثر خودش شود. دلیلش این است که یک متن در یک مقطعی نوشته می‌شود که ممکن است به مرور زمان نوع نگاه به آن متن تغییر کند. شاید متن «خواب بی‌وقت حوریه» در زمان خودش هیچ‌کدام از این نگاه‌ها که شما گفتید نداشت و حالا که داریم در مورد آن صحبت می‌کنیم، لایه‌های مختلفی از آن کشف شده باشد. برای همین است که چندان قائل به صحبت کردن در مورد این شکل از نگاه به اثر نیستم. ترجیحم این است که در مورد چیزهایی صحبت کنیم که باعث می‌شوند این لایه‌ها به وجود بیایند. بنابراین ما باید به این بپردازیم که از لحاظ تکنیکی چه اتفاقاتی در اثر «خواب بی‌وقت حوریه» افتاده که ماحصل آن اتفاقاتی شده که ما دنبال کشف‌شان هستیم. گرچه همچنان معتقدم صحبت‌کردن در مورد خود اثر کار خود نویسنده نیست و این کار را حداقل مخاطبان یا حداکثر منتقدان باید انجام دهند ولی برای آن‌که به سئوالت پاسخی داده باشم، اعتقاد دارم باید به دوره نوشته شدن این متن برگردیم و آن را در زمینه رئالیسم دوره خودش نگاه کنیم.

در دوره‌ای که "خواب بی‌وقت حوریه" نوشته شد و به اجرا رسید، جنگ 8 ساله بر ایران وارد بود و همه چیز یک ایرانی اعم از زندگی روزانه تا خورد و خوراک، افکار، گفته‌ها و فرهنگ او درگیر جنگ بود. در نتیجه جنگ، شهر خالی از مردان بود و برای همین یکباره زنان وارد گفت‌وگوهایی شدند که شاید تا آن زمان لزومی دیده نمی‌شد در آن گفت‌وگوها دخیل باشند. آن گفت‌وگوها در سطح بالاتر مربوط به چیزی بود که آرمان‌های فمنیستی خوانده می‌شد و در سطح خیلی پایین هم در زندگی عادی معمولی آدم‌ها اتفاق می‌افتاد. بنابراین دغدغه اصلی روزهای جنگ در سطح شهر حضور زنان بدون مردان و اندیشه و گفت‌وگوهای زنان در آن شرایط ویژه بود. بنابراین قراردادن شمسی و حوریه در متن نمایش "خواب بی‌وقت حوریه" روبروی یکدیگر یک فرمول ساده بود. یک طرف زنی وجود دارد که غیاب همسرش دائمی است و این غیاب باعث شده او یکسری کارآیی‌ها پیدا کند و آن طرف زن دیگری که غیاب شوهرش دائمی نیست و تازه اتفاق افتاده و به همین خاطر هنوز آن زن بی‌دست و پایی‌هایی در کارش دیده می‌شود. در واقع "خواب بی‌وقت حوریه" نزدیکی‌ها و دوری‌های زنانی باتجربه و بی‌تجربه از دوری شوهر را زیر سایه جنگ و در روبروی یکدیگر نشان می‌دهد.

متن در دل جنگ نوشته شده و شخصیت‌های نمایشنامه به موقعیت و وضعیت جنگ مبتلا هستند و موشکباران را از سر گذرانده‌اند. شاید جنگ دارد مدام برای شخصیت‌های نمایش، قصه‌های جدیدی به وجود می‌آورد و در زندگی روزمره‌ شخصیت‌های نمایش درام اتفاق می‌افتد. چه اتفاقی باید بیفتد تا یک نمایشنامه‌نویس قصه‌هایی را که اطراف موقعیت جنگ اتفاق می‌افتد به یک درام نمایشی تبدیل کند و مخاطب امروزی در سال 95 هم هنوز آن را تازه ببیند؟

صحبت ما در مورد موقعیت جنگ است ولی واقعیت این است که در هر مشکل و معضلی، دو عنصر درگیرند. عنصر اول آدم‌هایی که به طور مستقیم با آن معضل درگیرند و عنصر دوم افرادی که با واسطه با آن ماجرا برخورد می‌کنند. روزهای جنگ هم همینطور بود. یک عده اسلحه دست‌شان بود و مستقیماً در حال جنگیدن بودند و یک عده هم خانواده آن افراد بودند که جنگ را از خانه‌هاشان با پوست و جان احساس می‌کردند. در آن دوره بیشتر تمایل بر این بود که به آدم‌های درگیر در خود جنگ پرداخته شود و حماسه آن‌ها به نگارش دربیاید، بنابراین خانواده این افراد که به اتفاقات جنگ متصل بودند، کمتر دیده می‌شدند.

اتفاقاتی که در "خواب بی‌وقت حوریه" افتاد این بود که این نمایش جنگ را از آن منظری که همه می‌دیدند ترک کرد و به آدم‌هایی پرداخت که به طور غیر مستقیم با جنگ درگیر بودند. به نظرم ماجرای آن آدم‌ها حتی تراژیک‌تر یا به قول شما دراماتیک‌تر هم هست چون آدم‌هایی که جلوی گلوله سینه سپر کردند، به هر حال خودشان به طور مستقیم آن تقدیر را انتخاب کردند ولی تقدیر شمسی و حوریه به طور مستقیم انتخاب خودشان نبود. این دو هیچوقت انتخاب نکردند که شوهرشان پیش‌شان نباشد پس ماجرای آن‌ها تراژیک‌تر است. آن‌ها حق انتخاب نداشتند ولی درگیر یک انتخاب بودند. حالا شما می‌توانید به جای جنگ، هر چیز دیگری بگذارید. در آن صورت هم دوباره کسانی که خودشان تقدیرشان را انتخاب نکردند، دراماتیک‌تر و تراژیک‌تر به نظر می‌آیند چون بی‌‌گناهانی هستند که در یک موج گرفتار شدند. آن‌ها بدون آن‌که خودشان بتوانند قدمی بردارند، باید در این موج برای زنده‌ ماندن بجنگند. در جنگ و انقلاب این اتفاق افتاد و افرادی مستقیماً در آن شرکت نکردند ولی مجبور شدند پیامدهایش را به دوش بکشند.

82f2a317-69be-4199-a546-d4bf0ea05e58

چه اتفاقی می‌افتد که هنوز این شخصیت‌ها ملموس هستند؟ چون ما دو نسل داریم که اتفاقات جنگ را ندیده...

من همین را می‌خواستم بگویم که موضوع صرفاً جنگ نیست. شما وقتی جنگ را از ماجرای «خواب بی‌وقت حوریه» بردارید و هر موضوع دیگری را جای آن بگذارید، باز هم همین اتفاق می‌افتد. برای همین است که همچنان به عنوان یک موضوع به آن نگاه می‌شود. حتی امروز که جنگ نیست و به قول شما دو نسل جدید هیچ اثری از جنگ در ایران ندیده‌اند ولی اتفاقات دیگری می‌افتد که می‌شود گفت جوانان امروزی هم همچنان با آن معضل درگیرند. برای مثال وقتی در یک خانواده‌ شخصی به خاطر فساد مالی، دزدی و هر اتفاق ناپسند دیگر زندانی می‌شود، خانواده او هم درگیر یک اتفاق تراژیک می‌شود. بنابراین شاید تازگی متن «خواب بی‌وقت حوریه» به خاطر این است که ما همچنان به طور ناخواسته درگیر آن اتفاقات هستیم.

موقعیت زن دیگر آن موقعیت دوره جنگ نیست و زن فقط در یک همسر یا مادر خلاصه نمی‌شود و دارد وارد عرصه تولید می‌شود.

قبل از جنگ هم همین ماجرا وجود داشت. ما به دلیل جامعه‌شناسی محدود که فقط طبقه میانی به بالای جامعه را مورد ارزیابی قرار می‌داد به این گمان رسیده بودیم که زنان در پروسه اجتماعی هیچ‌کاره هستند ولی جنگ و انقلاب این فرصت را به وجود آورد که ما یک‌بار دیگر آن شکل از جامعه‌شناسی را ترک و با واقعیت برخورد کنیم. در کدام شهرستان ایران مردان نقش اصلی و تعیین‌کننده دارند؟ از مناطق گیلان، مازندران و مشهد گرفته تا کردستان و جاهای دیگر این کشور، اتفاقاً زنان در تولید نقش گردن‌کلف‌تری داشته‌اند. درست است که در عرصه خانواده مردان حرف‌شان را به کرسی می‌نشاندند ولی زنان هم مادری کردند و اقتصاد خانواده را با قناعت و خوش‌فکری چرخاندند. به نظرم انقلاب و جنگ فقط پرده را از روی آن برداشت. پس از جنگ ما یک‌باره با این واقعیت عریان برخورد کردیم که زنان چه نقش ویژه‌ای دارند. می‌خواهم بگویم اگر معضل نمایش "خواب بی‌وقت حوریه" جنگ نبود و هر معضل دیگری جای آن قرار می‌گرفت همچنان همین حسرت در زنان بود چون مردان تولیدکننده حسرت در زنان هستند. زنان ما چه با جنگ چه بی‌جنگ همیشه حسرت‌خوار و ستم‌کش بوده‌اند و همواره هم نادیده گرفته شده‌اند. در حالی که اگر شما وارد عمق جامعه شوید، می‌بینید این زنان هستند که دارند این حیات را اداره می‌کنند، به طور روزمره می‌جنگند و همچنان محوریت خانواده‌شان را دارند.

در واقع جنگ ما را به سمتی می‌برد که به حضور زنان به محوری‌ترین شکل ممکن در جامعه نگاه کنیم. تا دیروز انگار که در ظاهر قرار نبوده برای زنان غیر از مادر و همسر بودن اتفاق دیگری در جامعه رخ دهد ولی جنگ یک پرده‌ای را از روی زن برمی‌دارد و نشان می‌دهد اگر حضور زنان در شهر و پشت جبهه نباشد، انگار یک چرخ لنگ می‌شود. اگر زنی مثل شمسی یا حتی حوریه که کمتر یک فعال اجتماعی است وجود نداشته باشد که از راه دور به مردش در جبهه نامه بدهد، گویا هیچ چیز سر جایش نیست.

بله. ببینید اگر شوهر شمسی باور نکرده باشد که شمسی می‌تواند زندگی‌اش را بچرخاند، اصلاً پا نمی‌شود ماه‌ها زندگی‌اش را ول کند و برود جبهه. حضور شمسی و امثال او بود که این اطمینان را برای مردهای ما حاصل کرد. در دوره جنگ همه زنانی که مردشان در جبهه بود، با این‌که چیزی را انتخاب نکردند ولی همیشه نقش‌شان را بازی کردند. در نمایش اگر حوریه به نظر می‌آید نقش اجتماعی کمتری نسبت به شمسی دارد به دلیل این است که عقب‌تر از شمسی است. در واقع اگر بخواهیم خیلی دایره‌ای به این موضوع نگاه کنیم، حوریه همان شمسی است منتها در لحظه آغاز حضورش در حیات اجتماعی. یعنی اگر ما سال‌های بعد سراغ حوریه برویم، او مثل شمسی می‌شود. اگر این ناکارآمدی و دست و پا چلفتی حوریه برای این است که او در آغاز راه قرار دارد. اگر یک خط فرض کنیم، در این خط باید شمسی را در قدم هشتادم و حوریه را در قدم سوم این راه ببینیم. اما یک راهی هست که حوریه هم باید از آن عبور کند. شاید یکی از تراژیک‌ترین لحظات «خواب بی‌وقت حوریه» در واقع همین است که آدم‌ها مجبورند در نهایت شبیه یکدیگر شوند و تو مجبوری شبیه آن کسی شوی که به نظر می‌آید با قدرت بیشتری توانسته سر جای خودش بایستد. در واقع چشم‌انداز آینده حوریه، شمسی بودن است.

ولی شمسی هم مدام دارد از جایگاه خودش می‌نالند.

بله چون قرار گرفتن در آن شرایط، انتخاب خودش نیست. او دائماً دارد بهای چیزی را پرداخت می‌کند که خودش آن را انتخاب نکرده است. برای همین به نظرم منفعل‌ترین آدم این مثلث، سرهنگ است چون او توانایی‌هایی دارد که می‌تواند انتخاب کند اما نمی‌کند. سرهنگ یک عالمه توانایی مردانه در اختیارش هست ولی از آن‌ها استفاده نمی‌کند.

این استفاده نکردن، انتخاب خود سرهنگ است یا موقعیت اجتماعی به او اجازه استفاده از آن توانایی‌ها را نمی‌دهد؟

نمی‌دانم. او دارد کاری را انجام می‌دهد که به نظر ما آن کار را باید حوریه یا شمسی انجام دهند. این‌که سرهنگ مدام در حال گشتن است و آذوغه جمع می‌کند، یا کلاً کار مردانه‌ای نیست یا یک کار ساده مردانه است ولی کاری که شمسی و حوریه انجام می‌دهند، آن‌ها را وارد یک گفت‌وگو می‌کند که به تسکین و تهییج هر دوی‌شان منتهی می‌شود. سرهنگ این کار را نمی‌تواند با آن‌ها انجام دهد چون در توانش نیست. بنابراین در حضور مردی مثل سرهنگ، همچنان شمسی و حوریه دارند در غیاب مردانگی زندگی می‌کنند.

L00899047083

در غیبت نرینگی امکان شکل‌گیری گفتمان وجود دارد؟

به نظرم قرن‌هاست که نرینگی سایه‌ای ا‌ست بر مادینگی. این سایه سبب شده ما متوجه نشویم در پس این اتفاق آن نرینگی نیست که با مادینگی گفت‌وگو می‌کند بلکه این گفت‌وگو میان مادینگی و مادینگی است. در واقع آن‌قدر که جنس‌های موافق با یکدیگر در حال گفت‌وگو هستند، هیچوقت چنین گفت‌وگویی میان جنس مخالف رخ نداده است. مثلاً امروز به نظر می‌رسد میان زنان و مردان در سطوح متفاوت یک سری گفت‌وگو وجود دارد ولی واقعیت می‌گوید این گفت‌وگو مسدود و سطحی است. آن‌چه که عمق پیدا می‌کند، گفت‌وگوی زن با زن یا مرد با مرد است. ما مردها حرف‌های مهم‌مان را با خودمان می‌زنیم و حرف‌های فان را با جنس مخالف. زنان هم همین کار را با مردان می‌کنند. در حالی‌که باید برعکس باشد. ما زنان را دست کم می‌گیریم و زنان هم ما را.

گفت‌وگوی میان زن و مرد هم قرن‌هاست دارد اتفاق می‌افتد ولی در شکل بیرونی آن انگار که مرد قدرت غالب دارد و زن هم مطیع است و می‌شنود. این که اسمش گفت‌وگو نیست. برای همین در نمایش "خواب بی‌وقت حوریه" می‌بینید که گفت‌وگوی اساسی‌تر دائماً میان شمسی و حوریه اتفاق می‌افتد و گفتی‌های سطحی‌تر میان سرهنگ و شمسی. البته ما هیچوقت نمی‌توانیم به عمق احساسی که سرهنگ به شمسی دارد نزدیک شویم چون سرهنگ توانایی بروز علاقه‌اش را ندارد. بنابراین بین سرهنگ با حوریه و شمسی گفت‌وگویی که به کندوکاو ختم شود اتفاق نمی‌افتد. سرهنگ یک لحن تحکم‌آمیزی دارد که این لحن تحکم‌آمیز مانع گفت‌وگو است نه ترغیب‌کننده آن.

بنابراین می‌شود گفت شخصیت سرهنگ را به نمایش وارد کرده‌اید تا مخاطب به اهمیت گفت‌وگوهای میان حوریه و شمسی پی ببرد؟

بله قطعاً. ببینید نمایشنامه مثل تابلوی نقاشی است. شما نمی‌توانید وسط بوم فقط یک بلبل بکشید چون برای همه بی‌معناست و می‌گویند که این چیست؟ ولی اگر برای بلبل یک بک‌گراند رسم کنید، آن‌وقت کنشی که بلبل دارد انجام می‌دهد، خودش را نشان خواهد داد. سرهنگ بیشتر از آن که کسی باشد، بک‌گراند کار ما برای اتفاقات روی صحنه است. موضوع ما در "خواب بی‌وقت حوریه" قطعاً گفت‌وگوی میان زنان، موقعیت زنان و بررسی آدم‌هایی است که مجبورند پای انتخاب دیگران بمانند.

اگر سرهنگ به جای شخصیت فعلی خودش یک شخصیت کاملاً مردانه و قوی داشت، آن موقع چه اتفاقی رخ می‌داد؟

نمی‌دانم. در آن صورت ما با یک نمایشنامه دیگری مواجه می‌شویم الآن موجود نیست و نمی‌توانیم در موردش صحبت کنیم. سرهنگ حتی وقتی حضور دارد هم حضورش در غیاب است. در واقع حضور مردانه وا حضور کاملاً سایه‌واری است.

و در این بین شمسی مدت‌هاست که با شرایط کنار آمده و حوریه هم که به گفته‌ خودتان در ابتدای راه است..

کنار آمدن شمسی با شرایط از سر ناچاری و اجبار است. همچنان که در سال‌های بعد حوریه هم ناچاراً این شرایط را می‌پذیرد چون چاره دیگری ندارند.

چاره دیگری ندارند ولی همچنان دارند زندگی را با اقتدار جلو می‌برند.

چرا جلو نبرند؟ من چون چاره‌ای ندارم که نمی‌توانم بازی را برهم بزنم. طبقه میانی و تهی‌دست جامعه نمی‌تواند دائما مثل طبقه بالای جامعه هر چه که مورد پسندش نیست را برهم بزند. برای طبقه میانی این‌گونه جا افتاده که بازی را حتی در شرایط سخت هم نباید برهم بزند، بنابراین فردی از این طبقه حتی در مورد طلاق نیز نسبت به یک فرد طبقه بالایی بیشتر سعی می‌کند که آن را برهم نزند. طبقه میانی جامعه می‌داند که در بدترین شرایط هم باید بازی را ادامه دهد. این تفکری است که شمسی با آن زندگی کرده و حوریه هم مجبور است که به این تفکر برسد و به آن تن دهد. آن‌ها اهل برهم‌زدن بازی نیستند و برای همین است که نمی‌توانیم بگوییم به شرایط‌شان عادت کرده یا با آن کنار آمده‌اند.

L00899046731

شما معتقدید مردها با یک اطمینان‌خاطری از سمت زن‌شان به سفر یا جنگ می‌روند چون می‌دانند در نبودشان همچنان چرخ زندگی زن‌شان می‌چرخد ولی این اتفاق این خطر را هم به وجود نمی‌آورد که در نبود آن‌ها، زنان ماهیت ذاتی خودشان را از دست بدهند؟ ما در بعضی از نمایشنامه‌های آقای بیضایی یا نمایشنامه "ننه دلاور و فرزندان او" برتولت برشت هم می‌بینیم که وقتی مردها حضور ندارند، دیگر برای زنان سیستم دفاعی وجود ندارد که بتوانند مقابل هجوم دشمن دفاع فیزیکی داشته باشند. بنابراین آن‌ها نه تنها ماهیت ذاتی‌شان را از دست می‌دهند، ممکن است حتی مورد تعدی قرار بگیرند.

بالأخره این ناچارها یک تغییری را هم در فرماسیون به وجود می‌آورند. مثل جنگ جهانی دوم که وقتی مردان در انگلستان و آمریکا به جنگ رفتند، زنان جای آن‌ها را گرفتند. بالأخره نوع زندگی مردان یک سری ناچاری دارد که زن باید در آن جای خالی مرد را پر کند. به جنگ رفتن مردان در جنگ جهانی دوم سبب شد که زنان عملاً روحیاتی پیدا کندن ک هبتوانند از خودشان مراقبت کنند. نقطه تراژیک در این‌جا به زمانی برمی‌گردد که مردان از جنگ می‌آیند و جایگاه قبلی خودشان را پر می‌کنند ولی زنان دیگر زنان قبل از جنگ نیستند. برای مثال شوهر شمسی باید بداند که وقتی بخواهد برگردد، دیگر با زنی مواجه نمی‌شد که ترکش کرد. یا همسر حوریه هم همینطور. علی‌القاعده ملایمات و ناملایمات زندگی بر این زنان تأثیرگذاشته و از آن‌ها شخصیت تازه‌ای ساخته است. بنابراین نوع و جنس زندگی زنان پس از جنگ تغییر خواهد کرد.

بنابراین دیگر مرد پس از جنگ نمی‌تواند موقعیت قبلی خودش را به دست بیاورد؟

خیر. این اتفاق پس از جنگ جهانی اول دیگر رخ نداد. پس از جنگ جهانی اول، زمانی که مردها از جنگ برگشتند، زنان جنبش‌های آزادی‌خواهی را علم کردند و به بخشی از توانایی‌های نادیده‌ خودشان دست یافتند. بنابراین دیگر هیچوقت هیچ چیزی به سر جای اول خودش برنمی‌گردد کمااینکه پس از جنگ 8 ساله ایران هم دیگر نگاه زنان به خانه اول خودش برنگشت.

یک تفاوتی میان زنان ایران و زنان اروپا وجود دارد و این تفاوت این است که بسیاری از زنان اروپایی به خط مقدم جبهه هم می‌روند و دوشادوش مردان حضور دارند و می‌جنگند ولی در ایران این اتفاق کمتر می‌افتد. به نظرتان دلیلش چیست؟

در این زمینه دو نکته وجود دارد. نخست آن‌که جنگ ایران برخاسته از یک دیدگاه ایدئولوژیک بود که این دیدگاه اجازه حضور گسترده و مستقیم زنان در جنگ را نمی‌داد. از طرفی بالأخره در فرهنگ ما اخلاقیاتی وجود دارد که این اخلاقیات هم اجازه چنین چیزی را نمی‌دهد. در ایدئولوژی و فرهنگ ما جنگ یک کار مردانه است و زن‌ها نباید یا نمی‌توانند حضور گسترده داشته باشند. دوم آن‌که در جنگ جهانی اول و دوم، وسایل ارتباط جمعی هیچوقت به گستردگی جنگ‌های بعدی وجود نداشت. اگر در جنگ جهانی اول و دوم گاهی مجروحین جنگ به شهر بازمی‌گشتند و به مردم از حال دیگر جنگجویان خبر می‌دادند، امروز شما با یک دوربین انگار وسط جنگ هستید و می‌توانید حجمی از اخبار و اطلاعات تصویری را با آن به دست بیاورید. مثل امروز که ما علیرغم فاصله خیلی دور با سوریه، انگار که وسط ماجرای جنگ سوریه هستیم. همچنین ما نباید فراموش کنیم که سرزمین‌مان علیرغم همه قدمتی که دارد، هنوز دارد خیلی چیزها را آرام آرام تجربه می‌کند. حضور غیر مستقیم زنان در جنگ هم یکی از این تجربه‌ها بود که در مورد آن می‌توان گفت که زنان نقش ویژه‌ای داشتند و همزمان چند نقش را بازی می‌کردند.

اگر مردان در خط مقدم با دشمن روبروی‌شان می‌جنگند، ناچارها با دشمنی مواجهند که حتی با آن برخورد هم نداشته‌اند.

اگر آن دشمنی که شما می‌گویید ممکن است به شهر حمله کند هم این کار را انجام می‌داد، به نظرم اگر شمسی وسیله‌ای برای جنگ با دشمن داشت، قطعاً به طور مردانه از آن استفاده می‌کرد. مشکل اینجاست که شمسی و حوریه در مقابل خطر احتمالی هیچ وسیله‌ای برای دفاع از خودشان ندارد. به همین خاطر در این صورت هم زنان بیشتر قربانی می‌شوند.

در واقع می‌شود گفت که وضعیت تراژیک آدم‌هایی که در پشت جبهه زندگی می‌کنند خیلی بیشتر از مردانی است که مستقیماً در جنگ هستند؟

لزوماً این‌طور نیست ولی من اعتقاد دارم که در چنین شرایطی باید به هر دوی آن‌‌ها پرداخته شود. امروز هر معضلی که در دور و اطراف ما اتفاق می‌افتد، باید یادمان باشد که دو صورت دارد. یک عده وجود هستند که مستقیماً در آن دخالت دارند و عده‌ای دیگر دخالت مستقیمی در آن ندارند ولی آن عارضه بر روی آن‌ها هم عمل می‌کند. ببینید وقتی یک نفر مبتلا به یک بیماری صعب‌العلاج است، یک صورتش آن فردی است که دارد با بیماری دست و پنجه نرم می‌کند و صورت دیگرش کسانی هستند که نه آن بیماری را انتخاب کرده و نه مستقیماً در آن نقشی دارند ولی مجبورند که در کنار بیمار بمانند. مثال دیگرش این است که شخص در حال تحصیل هم دو صورت دارد. صورت نخست خودش است که دارد درس می‌خواند و مدارج علمی را طی می‌کند و صورت دومش خانواده اوست که منفعتی از تحصیل فرزندشان نمی‌برند ولی با معضل او دست و پنجه نرم می‌کنند. اشکالی که وجود دارد این است که ما گاهاً صورت دوم را نمی‌بینیم و با یک نگاه یک سویه و یک مکانه به موضوع می‌نگریم. نمایش "خواب بی‌وقت حوریه" می‌خواست آن صورت دوم را نشان دهد که به مراتب تراژیک‌تر از صورت اول است.

L00899046959