سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش «مختلفیم» به نویسندگی سبحان بابایی و آرمان شیرالی‌نژاد و کارگردانی شیرالی‌نژاد این روزها در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه است. آرمان طیران، نویسنده، کارگردان و مدرس تئاتر، یادداشتی درباره نمایش «مختلفیم» در اختیار هنر آنلاین قرار داد که متن آن به این شرح است:

«بن‌مایه ملاقات و گفت‌وگوی موجود در تئاترِ «مختلفیم» دارای وجوهی انتقادی است که بر ریختاری تکنیکی و موازنه‌ای ارتباطی و پیوندی برخاسته از زیباشناسی امروز استوار است که ماهیتی تبارشناختی از زبان و کارکرد امرِ سلطه در آن دیده می‌شود. اجرا به‌کفایت، قابل و شایسته است و در میزانسن، نور و موسیقی قابل تقدیر. شخصیت‌های نمایش در اندازه‌های خود، کمال یافته‌اند، حتی اگر در پرولوگ، نحیف و زخمی و روان رنجور معرفی شوند مراحل تکامل خود را در همان جهانِ روایتِ متن و اجرا درست و به‌اندازه طی می‌کنند.

تماشاگران برای همراهی، نیازی نیست اکنونیت زمانی‌شان را ترک کنند و به گذشته بروند؛ همین امر، به معنای جهان‌شمول پذیر بودن مسئله متن است. دعوت به این عینیت و اکنونِ برآمده از یک دستگاه فکری اطمینان‌بخش استدلالی که خاستگاه نگاه ایدئولوژیک و انگیزه‌هایش را برای معرفی نمایشِ احساسِ آگاهی ِ والای نقص ناپذیر میل به ایفای نقش یک خدای دانای کل، که انسان را به ورطه هلاکت می‌افکند و دستاوردهای هولناکی در حضور خود دارد، به‌اندازه، در نمایش گنجانیده و عیان است.

«مختلفیم»، نقدِ نمایشِ پروژه گلوبالیستی وسیع و فراگیری است که همه چیز را در نفی دموکراسی با شمایلی ایدئولوژیک به ابتذال و تباهی می‌کشاند و نشان می‌دهد که برای کسب سودِ حداکثری، چرخه منحرف ساختن انسان و بهره‌کشی از او و زوال شخصیت و فرد، انهدام، فروپاشی و از ریخت انداختن نظام اخلاقی، چگونه به خدمت گرفته می‌شود. می‌شود.

انسانِ بیگانه از خود، زمینه مشروعیت ایدئولوژیک را فراهم می‌کند. این انسانِ ناکامروا، ابزاری در دست نیروی اقتدارگر است تا بر اساس میل و خواست او عمل کند و مجموعه‌ای‌ از افکار از پیش آماده و تکثیرشده در حجمی انبوه که باعث دامن زدن به این مشروعیت است را بازتولید نماید؛ مشروعیتی برآمده از حضور و انتخابی جهت داده‌شده، دستکاری‌شده، جعلی و غیر مقبول.

ایدئولوژی تلاش دارد تا حقیقتی را بیان کند. حقیقتی که ساخته می‌شود، این امکان را می‌یابد که حقیقت محض انگاشته شود. این ایدئولوژی درنهایت خواهان حضور انسان است تا حقیقتِ محضِ ساخته‌شده‌اش را باور کند.

انسان/ سرباز موجود در این اثر، فاقد قدرت آینده‌نگری است و توانایی تحلیل وضعیت بهتر را ندارد.

جداییِ از توانایی دانستن، تراژیک‌ترین توصیف این آدم‌هاست و صاحب پروپاگاندای ایدئولوژیک که از خدا بهره می‌برد، اینچنین، انسانیت و اخلاق را از ترکیب و کالبد هستی حذف می‌کند. ماهیت پارادوکسیکالِ درکِ بودن در چنین جهانی، حاصل تقلا و مراوده و تجربه زیسته آدمی در آن است؛ انعکاسِ دیالکتیک ترس و جنون.

در این اجرا بدن یا جسمیت زیسته، بنای یادبودی است که با خشونتِ جنگ تطهیر می‌شود. اینجا انسان به‌عنوان مجموعه‌ای‌ از خُرده فردها، توسط جنبه‌ها و دستگاه‌های مختلفِ قدرت، شکل می‌گیرد و بازتولید و منعکس‌کننده تفکرات همان قدرت می‌شود.

رابطه شمایل این تئاتر با زندگی که در آن بازنمود می‌شود، آن را بالقوه تبدیل به یکی از گستره‌های انعکاس و بازنمایی نظام‌های قدرت و سلطه در روزگار ما کرده است.