به گزارش هنرآنلاین براساس خبر رسیده، نیم قرن از انتشار گزارش بحث‌برانگیز هانا آرنت می‌گذرد، گزارشی که بسیاری از یهودیان و مقامات مذهبی قوم یهود را عصبانی کرد و کار به تکفیر این متفکر سیاسی از سوی یهودیان رسید. این کتاب حالا نیم قرن پس از انتشار برای اولین‌بار در ایران با ترجمه‌ زهرا شمس ترجمه شده است. نشر برج با رعایت قانون کپی‌رایت و با اجازه‌ بنیاد آرنت این اثر را منتشر می‌کند.

در پایان جنگ و به‌رغم آنکه آدولف آیشمن به دست امریکایی‌ها افتاد، هویتش آشکار نشد. آیشمن توانست از اردوگاه آن‌ها بگریزد و با عزیمت به آرژانتین با نامی مستعار به حیات خود ادامه دهد. به نظر می‌آمد که همه‌چیز تمام شده است تا اینکه در شب ۱۱ مه ۱۹۶۰ گروهی از نیروهای موساد، طی عملیاتی در خاک آرژانتین او را ربودند و بعد از چند روز به فلسطین اشغالی منتقل کردند. بلافاصله بازجویی‌ها از او شروع شد و حاکمان اسرائیلی خبر از برگزاری دادگاهی برای قصاب یهودیان دادند.

این خبر مثل بمب ترکید و پای هانا آرنت، اندیشمند و فیلسوف سیاسی، را به میان کشاند.

آرنت در سال ۱۹۶۱ در مقام گزارشگر نشریه‌ نیویورکر در دادگاه آیشمن حاضر شد و گزارشی تحلیلی از دادگاه ارائه داد که ابتدا در هفته‌نامه‌ نیویورکر و بعد به صورت مفصل و مشروح در کتابی با عنوان "آیشمن در اورشلیم: گزارشی در باب ابتذال شر" منتشر شد.

گزارش آرنت، شامل مشاهدات او از فضای دادگاه، فضای اسرائیل در حین برگزاری دادگاه، سخنان قضات، دادستان، وکیل‌مدافع، برخی شهود و از همه مهم‌تر و محوری‌تر، سخنان متهم، یعنی آدولف آیشمن است.

اما آرنت فقط گزارشگر این صحنه‌ نمایش نیست؛ او با بررسی اسناد و شواهد و مدارک، نقشی را که آیشمن در مهاجرت اجباری، تصفیه و کشتار یهودیان ایفا کرده است تحلیل می‌کند و پرده از شری برمی‌دارد که نسبت به آیشمن ظهور و بروز پیدا کرده است. آرنت در سخن‌ گفتن از این شر، تعبیری را به کار می‌گیرد که پس از انتشار این گزارش‌ها بحث‌های زیادی پدید آورده است: ابتذال شر.

آیا ممکن است کسی بی‌‌آنکه شرور باشد، مرتکب شرارت شود؟ این پرسش دشواری است که هانا آرنت، متفکر آلمانی، در جست‌وجوی پاسخی برای آن، راهی اورشلیم و دادگاه آدولف آیشمن می‌شود. بیش از پنجاه سال از انتشار آیشمن اورشلیم می‌گذرد و این گزارش همچنان جنجالی‌ترین اثر هانا آرنت بله شمار می‌رود. آرنت معتقد است که ما ترجیح می‌دهیم از هیولایی برخاسته از ظلمت شکست بخوریم تا از یک انسان معمولی، چون به این‌ ترتیب خودمان را کمتر مقصر می‌دانیم.